سارافرجپور
فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده
take something in your stride٠١:٠٤ - ١٤٠١/٠٨/٢٣کم نیاوردن اجازه ندی یه چیزی ناراحت یا اذیتت کنهگزارش
18 | 1
halfway house١٥:٠٤ - ١٤٠١/٠٨/١٣منزل بین راهی هست اما وقتی میگن یه چیزی halfway house هست یعنی ویژگی های دو چیز متفاوت رو ادغام میکنهگزارش
25 | 1
a bad workman blames his tools١٧:٠٦ - ١٤٠١/٠٧/٠٩کنایه از تقصیر رو گردن یه چیز الکی انداختنگزارش
14 | 1
فهرست جمله های ترجمه شده
turn a blind eye to٠٣:٤٣ - ١٤٠٠/٠٤/٠٥
• Governments turn a blind eye to the thousands of poverty-stricken families that migrate to the forest every year.
دولت ها هزاران خانواده فقیر را که هرساله به جنگل مهاجرت میکنند نادیده می گیرند.21 | 1
turn a blind eye to٠٣:٤١ - ١٤٠٠/٠٤/٠٥
• Management often turn a blind eye to bullying in the workplace.
مدیریت اغلب قلدری را در محل کار نادیده میگیرد.25 | 1