پیشنهادهای علی باقری (٣٩,٦٨٦)
کلمه ( قاسیة ) اسم فاعل از ( ماده قسی ) است و این ماده به معنای سفتی و سختی است ، و قساوت قلب از قسوت سنگ که صلابت و سختی آن است گرفته شده ، و قلب قس ...
کلمه ( عذرة ) که به گفته صاحب صحاح در اصل به معنای درگاه در خانه بوده ، و مرسوم چنین بوده که اهل خانه کثافات خانه را که در کنیف جمع می شده به درگاهی ...
کلمه غائط به معنای محلی است که نسبت به اطراف خود گود باشد، و مردم صحرانشین همواره برای قضای حاجت به چنین نقطه هائی می رفتند، تا به منظور رعایت ادب نس ...
تمساح از ماده ی مسح گرفته شده کلمه ( مسح ) به معنای کشیدن دست و یا هر عضو دیگر از لامس است بر شی ء ملموس. تمساح را به این خاطر تمساح می گویند که بدنش ...
کلمه ( مسح ) به معنای کشیدن دست و یا هر عضو دیگر از لامس است بر شی ء ملموس ، بدون اینکه حائلی بین لامس و ملموس باشد، و نیز خود لامس دست و یا عضو دی ...
کلمه : ( ایدی ) جمع کلمه ( ید ) است ، که نام عضو خاصی از انسان است که با آن می گیرد و می دهد و می زند و کارهایی دیگر می کند، و آن عضو که نامش به فارس ...
کلمه ( غسل ) به فتح غین به معنای عبور دادن آب بر جسم است ، و غالبا به منظور تنظیف و پاک کردن چرک و کثافت از آن جسم صورت می گیرد،
کلمه : ( مکلبین ) اسم فاعل از مصدر ( تکلیب ) است که در اصل به معنای تعلیم دادن و تربیت کردن سگ برای شکار است ، و یا به معنای نگهداری سگ برای شکار و ب ...
( حنف ) با حأ به این معنا است که پاهای شخصی از حالت استقامت متمایل به طرف داخل بشود، بطوری که وقتی راه می رود پاها به یکدیگر سائیده بشود. مقابل آن جن ...
کلمه : ( تجانف ) به معنای تمایل است ، ثلاثی مجرد آن جنف با جیم است که به معنای این است که دو پای شخصی متمایل به خارج از اندام خود بشود، و در نتیجه گش ...
کلمه ( مخمصه ) به معنای قحطی و گرسنگی است.
کلمه نعمت بر وزن ( فعله ) صیغه ای است که در مواردی که بخواهی از نوع چیزی سخن بگوئی در این قالب می گوئی ، و نعمت بر ای هر چیز عبارت است از نوع چیرهائی ...
کلمه ( اکمال ) و کلمه ( اتمام ) معنائی نزدیک به هم دارند، راغب می گوید کمال هر چیزی عبارت است از اینکه غرض از آن چیز حاصل بشود و در معنای کلمه ( تمام ...
کلمه ( ازلام ) به معنای ترکه چوبهائی است که در ایام جاهلیت وسیله نوعی قمار بوده .
ما اکل السبع ) حیوانی است که درنده ای پاره اش کرده باشد، و از گوشتش خورده باشد، پس ( أکل ) مربوط به مأکول است ، چه اینکه همه اش را خورده باشد، و چه ا ...
( نطیحه ) حیوانی است که حیوانی دیگر او را شاخ بزند و بکشد .
( متردیه ) حیوانی است که از محلی بلند چون کوه و یا لبه چاه و امثال آن سقوط کند و بمیرد.
( موقوذه ) حیوان ی است که در اثر ضربت بمیرد آنقدر او را بزنند تا مردار شود.
کلمه ( منخنقه ) به معنای حیوانی است که خفه شده باشد، چه خفگی اتفاقی باشد ویا عمدی باشد و عمدی به هر نحو و هر آلتی که باشد، خواه کسی عمدا و با دست خود ...
کلمه ( هدی ) به معنای آن حیوانی است که آدمی از شهر خود با خود به طرف مکه می برد، تا قربانی کند، از قبیل گوسفند و گاو و شتر. کلمه ی هدی به معنی راهنم ...
کلمه ( بهیمه ) بطوری که صاحب مجمع گفته اسم است برای هر حیوان صحرائی و دریائی که با چهار پا راه برود .
کلمه ( احلال ) که فعل ماضی مجهول ( احلت ) از آن اشتقاق یافته به معنای مباح کردن چیزی است .
کلمه ( عقود ) جمع عقد است ، و عقد به معنای گره زدن و بستن چیزی است به چیز دیگر، بستن به نوعی که به خودی خود از یکدیگر جدا نشوند، مثل بستن وگره زدن یک ...
Fish در زبان انگلیسی تغییر یافته ی فلس فارسی می باشد در زبان فارسی فلس به معنی پولک ماهی می باشد و بعضی مواقع به خود ماهی هم فلس گفته می شده است .
کلمه : ( مخادعه ) که فعل مضارع ( یخادعون ) از آن گرفته شده به معنای بسیار خدعه کردن و خدعه های سخت کردن است ، البته این در صورتی است که بگوئیم : زیاد ...
کلمه ( تلاوت ) ( که فعل یتلی از آن گرفته شده ) همانطور که برخواندن الفاظ اطلاق می شود، بر القأ معانی آن الفاظ نیز اطلاق می گردد .
راغب می گوید: کلمه : ( فتیا ) به ضم ( فأ ) و نیز کلمه ( فتوا ) به فتح اول به معنای پاسخ دادن به حکمی است که تشخیص دلیل آن برای دیگران مشکل باشد و چون ...
کلمه ( تبتیک ) که مصدر باب تفعیل است و جمله : ( فلیبتکن ) از آن مشتق شده به معنای شکافتن است و شکافتن گوش حیوانات ( تفسیر المیزان )
کلمه ( لعن ) به معنای دور کردن ملعون از رحمت است در آیه ذیل این جمله صفت دومی است برای شیطان ، صفت اولیش این بود که او مرید است و از هر خیری عاری و ت ...
کلمه ( مرید ) به فتحه میم به معنای کسی است که از هر خیری عاری باشد. البته این کلمه در مورد مطلق عاری نیز استعمال دارد، چه عاری از خیر و چه عاری از غی ...
کلمه ( نجوی ) به معنای گفتگوی سری و پنهانی است ، و چه بسا که این کلمه درباره شخص دو طرف صاحب نجوی نیز اطلاق گردد یعنی به خود آن دو نیز نجوا گویند. ...
کلمه ( رغام ) به فتح ( رأ ) به معنای خاک نرم است ، این هم که می گویند: ( رغم انف فلان رغما ) ، معنایش این است که دماغ فلانی را به خاک مالید، و همچنین ...
کلمه ( حیلت ) گوئی بنای نوع از مصدر ( حیلولت ) ( حائل و مانع شدن ) ، بوده و معنایش نوعی حائل شدن بوده و سپس به عنوان آلت استعمال شده و معنای ( وسیله ...
کلمه ( درجه ) به معنای مقام و منزلت است و درجات به معنای منزلتی بالاتر است بعد از منزلتی پائین تر.
کلمه ( مغانم ) جمع مغنم است و مغنم به معنای غنیمت است .
کلمه ( تبین ) به معنای تمیز دادن و در ایه ی زیر منظور از آن تمیز دادن مومن از کافر است . یا ایها الذین آمنوا اذا ضربتم فی سبیل اللّه فتبینوا. . .
کلمه ( ضرب ) به معنای سیر در زمین و مسافرت است و اگر در آیه زیر ضرب را مقید کرده به قید ( سبیل اللّه ) ، برای این بود که بفهماند منظور از این سفر خار ...
کلمه ( سلام ) تحیتی است که گسترش صلح و سلامت و امنیت در بین دو نفر که به هم برمی خورند را اعلام می دارد، البته صلح و امنیتی که نسبت به دو طرف مساوی و ...
کلمه ( تنکیل ) از مادّه ( نکال ) است و ( نکال ) بطوری که در مجمع البیان آمده به معنای فسادی است که به وسیله آن از عذابی برابر با آن جلوگیری بشود، مثل ...
کلمه ( تکلیف ) که مصدر فعل مجهول مضارع ( تکلّف ) است ، از ماده ( کلفت ) به معنای مشقّت است ، به این جهت تکلیف را تکلیف خوانده اند که کارفرما و صاحب ت ...
تبییت ) از ماده بیتوته است که به معنای محکم کردن امر و تدبیر آن در شب است.
کلمه ( بروج ) جمع کلمه ( برج - به ضمه بأ ) می باشد و ( برج ) به معنای آن بنائی است که در چهار کنج قلعه ها بنا می کنند و بنیان آن را محکم می کنند تا ب ...
کلمه ( حذر ) به کسره حا و سکون ذال به معنای آلت بر حذر شدن است ، و آلت بر حذر شدن همان اسلحه است ، و چه بسا دانشمندانی که گفته اند: این کلمه اسم آلت ...
مشاجره از کلمه ( شجر ) فعل ماضی از ماده ( شجر ) به سکون جیم ، و نیز از شجور است و شجر و شجور به معنای اختلاط است ، وقتی گفته می شود: ( شجر شجرا و شجو ...
کلمه ( شجر ) فعل ماضی از ماده ( شجر ) به سکون جیم ، و نیز از شجور است و شجر و شجور به معنای اختلاط است ، وقتی گفته می شود: ( شجر شجرا و شجورا ) معنای ...
کلمه ( تعال ) به حسب اصل لغت امری است از ماده تعالی که به معنای ارتفاع است و معنای آن این است که به سوی بالا بیا. در زبان فارسی تحت الفظی می شود" بیا ...
کلمه ( تعالوا ) به حسب اصل لغت امری است از ماده تعالی که به معنای ارتفاع است و معنای آن این است که به سوی بالا بیایید.
کلمه ( اثم ) به معنای آن فعل زشتی است که انسان را از رسیدن به خیرات باز می دارد، و رسیدن خیرات را کند و دور می سازد. " اثم " یعنی داغ گناه .
کلمه فتیل صفت مشبهه از ماده ( فتل ) است ، و صفت مشبهه گاهی به معنای اسم فاعل می آید، و گاهی به معنای اسم مفعول ، و در ایه "و لا یظلمون فتیلا " به معن ...
کلمه ( ذره ) به معنای کوچک ترین مورچه قرمز است ، و یا به معنای تک غباری است که در هوا معلق است ، و به چشم دیده نمی شود، ( مگر وقتی که در ستون نوری که ...