علی باقری - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شمشیر غازی: شمشیرِ غازی ؛ شمشیر جنگ آور و در ای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شمشیر دورویه: شمشیر دورویه ؛ شمشیر دولبه. شمشیر ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شمشیر در نیام کردن: شمشیر در نیام کردن ؛ شمشیر در غلاف ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شمشیرفروش: شمشیرفروش ؛ سیاف. آنکه کار فروختن ش ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شمشیرگذار: شمشیرگذار ؛ شمشیرزن. آشنا به فنون ش ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شمشیر هواکرده: شمشیر هواکرده ؛ شمشیر کشیده. شمشیر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شمشیر نهادن در کسانی یا گروهی: شمشیر نهادن در کسانی یا گروهی ؛ کشت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شمشیر گوشتین: شمشیر گوشتین ؛ کنایه از زبان باشد. ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شمشیر گران: شمشیر گران ؛ شمشیر بزرگ. شمشیر بلند ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شمشیر هندی: شمشیر هندی ؛سیف مهند. مهند. هندوانی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مرد شمشیر: مرد شمشیر ؛ جنگاور و شمشیرزن. سرباز ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نرم شمشیر: نرم شمشیر ؛ کنایه از شخص ملایم و با ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قلم از شمشیر برنده تر است: قلم از شمشیر بُرنده تر است ؛ نیروی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

بالاخره: بالاخره: این ترکیب در عربی به کار ن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

جشن: جشن: دکتر کزازی در مورد واژه ی " جش ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

دل درد: دل درد در زبان ترکی" سانجیلانماق " ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

هوم: هوم یا اوهوم:[ اصطلاح توییتر]برای ت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

خا: خا:[ اصطلاح توییتر] این کلمه بیشتر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ریپورت: ریپورت ( Report ) :[ اصطلاح توییتر] ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

توییت فاخر: توییت فاخر:[ اصطلاح توییتر]به توییت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

لید: لید:[اصطلاح خبرنگاری] اولین پاراگرا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

حوزه: حوزه:[اصطلاح خبرنگاری] تخصص خبرنگار ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

استیمان: استیمان:[اصطلاح حقوق] مطالبه ی مالی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بیع سلف: بیع سلف: [اصطلاح حقوق]مترادف بیع سل ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

فیلتر: فیلتر: ورقه ی نازکی است که رنگ را ت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

شارستان: شارستان: مرکز و اندرون شهر دکتر کزا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

خاکریز: خاکریز : تجمعی از خاک بمنظور جلوگیر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ترمینال: ترمینال | terminal ( اصطلاحات هواپی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بوردینگ: بوردینگ | boarding ( اصطلاحات هواپی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

دریفت: دریفت ( اصطلاحات رانندگی ) : هنگامی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

وتاژ: وتاژ ( اصطلاح خیاطی ) : خمیدگی ، بر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

رولت: رولت ( اصطلاح خیاطی ) :رولت ابزاری ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

تاج: تاج یا کاپ ( اصطلاح خیاطی ) : سر آس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

روان: روان را گروگان کردن: قول مردانه داد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

نیستان: شکار نیستان: شکار در نیستان گهی شاد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اشل: اشل ( اصطلاح خیاطی ) : گونیای خیاطی ...

١ سال پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

تقه زدن: تقه زدن : [عامیانه، اصطلاح] کوبیدن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ببر: در زبان آذری به ببر توغای گفته می ش ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

هراس: هراس: دکتر کزازی در مورد واژه ی " ه ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

ترول: ترول ( Troll ) :[ اصطلاح توییتر] به ...

١ سال پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ سال پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

عملیات ایذایی: عملیات ایذایی ( نظامی ) عملیات ایذ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

چراغ: چراغ شاخص و یا هشدار ( قطعات خودرو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

وجه شبه: وجه شبه: مانروی دکتر کزازی " مانروی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

تاریخ: تاریخ: [اصطلاح مداحی ] مجموعه ای از ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب جاه و تمکین: ارباب جاه و تمکین ؛ صاحبان جاه و جل ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب تیمار: ارباب تیمار ؛ اهل معاش و وظیفه خوار ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب حوائج: ارباب حوائج ؛ حاجتمندان. نیازمندان ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب حرفت: ارباب حرفت ؛ پیشه وران : کسب ارباب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب دیوان: ارباب دیوان ؛ وزرا و مدیرین امور جم ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب ساعات: ارباب ساعات ؛ هر یک از ساعات روز را ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب خرد: ارباب خرد ؛ عقلا و دانایان. ( ناظم ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب سخن: - ارباب سخن ؛ مردمان فصیح و بلیغ و ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب صفای باطن: ارباب صفای باطن ؛ مردمان متدین خوش ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب سلوک: ارباب سلوک ؛ پارسایان و مردمان زاهد ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب صنایع مستظرفه: ارباب صنایع مستظرفه ؛ هنرپیشگان. ( ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب صنعت: ارباب صنعت ؛ صنعتگران و پیشه وران و ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب عمایم: ارباب عمایم ؛ عمامه داران. عمامه بس ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب فضل: ارباب فضل ؛ فضلا و ادبا. ( ناظم الا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب قلم: ارباب قلم ؛ اهل قلم و صاحب قلمان.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب قلوب: ارباب قلوب ؛ صاحبدلان.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب معالی: ارباب معالی ؛ مردمان بزرگ عالی مقام ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب مثلثه: ارباب مثلثه ؛ اصحاب احکام ، بروج دو ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ارباب معنی: ارباب معنی ؛ مردمان روحانی. ( ناظم ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب معرفت: ارباب معرفت ؛ صاحبان معرفت : جان پر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب مناصب: ارباب مناصب ؛ پایه وران.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب مکرمت: ارباب مکرمت ؛ کریمترین بزرگان. ( نا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب نعمت: ارباب نعمت ؛ صاحبان نعمت. متنعمان و ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب نشاط: ارباب نشاط ؛ مغنی و رقاص و خواننده ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب وفا: ارباب وفا ؛ عاشقان. ( آنندراج ) : ح ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب همت: ارباب همت ؛ بلندهمتان و مردمان با ج ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

حورالعین: کذَلِک وَ زَوَّجْنَهُم بحُور عِین ( ...

١ سال پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ سال پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ سال پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

تعلیل: دکتر کزازی واژه ی " بهانگی" را در ن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب ایام: ارباب ایام ؛ در احکام نجوم هر روز ا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب تغلب: ارباب تغلّب ؛ فاتح و مظفر و کشورگشا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب تمیز: ارباب تمیز ؛ زیرک و صاحب فراست و هو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارباب تنعم: ارباب تنعم ؛ اهل تنعم.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چراغ از پا نشستن: چراغ از پا نشستن ؛ مؤلف آنندراج بن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چراغ از چشم پریدن: چراغ از چشم پریدن ؛ چراغ از چشم جست ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چراغ از چشم جستن: چراغ از چشم جستن ؛ چراغ از چشم و دی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چراغ از خانه کسی بردن: چراغ از خانه کسی بردن ؛ کسب نور کرد ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چراغ بروح کسی سوختن: چراغ بروح کسی سوختن ؛ چراغ بر مزار ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چراغ دزد: - چراغ دزد. چراغ دزدان ؛ کنایه از چ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نوکر چریک: نوکر چریک ؛ نوکرانی که در فوج هنگام ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

حصر وراثت: حصر وراثت :[اصطلاح ملک و مسکن] حکمی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

مشت: مشت: دکتر کزازی در مورد واژه ی " مش ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

اندیشه: اندیشه: ( ( اندیشه در پهلوی در ریخ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

امریکا: اِمْریکا/آمریکا: نام این قاره را ف ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

برنج: نام دانه ی "برنج" از ریشه ی سانسکری ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

شیر: از آنجا که در برخی کشورها مجسمه حیو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

نامه: نامه: به معنی کتاب . در پهلوی نامگn ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lucky: لاکی در زبان فارسی به معنی " به رنگ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

گشت: گشت: دکتر کزازی در مورد واژه ی " گش ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

چاچی: چاچی : بازخوانده به چاچ است ، شهری ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

جاعل: جاعل:[اصطلاح حقوق] از نظر حقوق مدنی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

خورش: خورش: در پهلوی خورشن xwarešn بوده ا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

نشان دادن: نشان دادن: [ در تداول عامه ]معرفی ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اشکاف: اشکاف: [اصطلاح کتابداری]در قرن اول ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

فقان: فقان fəqan: [اصطلاح صنایع دستی] نوع ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

یا زنگی زنگ یا رومی روم: یا زنگی زنگ یا رومی روم:[ ضرب المثل ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

انتشار گرفتن: انتشار گرفتن: پراکنده شدن. ( مرزب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

فتی: فتی از ماده استفتاء در اصل به معنی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

توجیه نقشه: توجیه نقشه:منطبق کردن شمال جغرافیای ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

دیوایدر: دیوایدر : یعنی جدا کنند . دیوایدر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

رمه: رمه در پهلوی رمگ ramag بوده است ، ر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

باکتری: باکتری: ( bacterium ) ) [امراض نبات ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

قاباخ: قاش قابخ سالماق در زبان ترکی یک اصط ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

هلفدونی: ( ( این هلفدونی به قدری مرطوب بود ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

جراندن: جراندن از مصدر ترکی جیرماخ گرفته شد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بینی ترش کردن: بینی ترش کردن : کنایه از روی درهم ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

اندمیک: آندمیک ( بومی ) Endemic : [ اصطلاح ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ناهید: ناهید: در پهلوی ساسانی/ناهید anāhīd ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

انسانیت: انسانیت در زبان آذری می شود : " انس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stand: واژه ی انگلیسی stand، با واژه ی فار ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

بارک الله: بارک الله: برگرفته از آیه "فتبارک ا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

بخش: بخش: دکتر کزازی در مورد واژه ی " بخ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

گرد: گَرد:در پهلوی گرتgart بوده است. ( ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ریجکت: ریجکت یا رد ( Reject ) : [اصطلاح مق ...

١ سال پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

کلاه: کلاه: در پهلوی کلاف kalāf بوده است. ...

١ سال پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ سال پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

پیلوت: پیلوت: [ اصطلاح معماری و شهر سازی ] ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

مجنون: مجنون:[اصطلاح حقوق] کسی که فاقد تشخ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

بسیج: بسیج ( MOBILIZATION ) :[اصطلاح جامع ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

پان: پان ( Pan ) :در زبان لاتین پیشوندی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

لخت: لَخت : گرز پولادین لخت بر هر سری که ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

همه: همه: در پهلوی هماگ hamāg بوده است. ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

سوغات: سوغات یک واژه ترکی است اصل آن سؤغات ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اعیان: اعیان :[اصطلاح ملک و مسکن] اعیان در ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بتول: بتول از ماده بتل ( بر وزن حتم ) در ...

١ سال پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ سال پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

اتاق: اتاق ماشین ( خودرو ) اتاق خودرو ( ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

قابلمه: قابلمه یا قابلما یک واژه ترکی است ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

یزدان: دکتر کزازی در مورد واژه ی یزدان می ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

دیلاق: دیلاق یا دایلاخ یک واژه ترکی است . ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

گاو: در زبان آذری به گاو در حالت کلی " ا ...

١ سال پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بساعت: بساعت ؛ درساعت. دردم. درحال. فوراً. ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اصحاب یمین و شمال: اصحاب یمین و شمال ؛ کسانی که در دست ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خط شمال: خط شمال ؛ سمت چپ. سوی شمال : گر خط ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ذوالشمالین: ذوالشمالین ؛ کسی که به هر دو دست کا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شمال شکل: شمال شکل ؛ همانند باد شمال. مانند ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ریح شمال: ریح شمال ؛ باد شمال. ( ناظم الاطباء ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نسیم شمال: نسیم شمال ؛ نسیمی که از جانب شمال م ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بلاد شمال: بلاد شمال ؛ شهرهایی که در قسمت شمال ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

نژند: نژند NEUROTIC :[اصطلاح جامعه شناسی] ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

همانا: همانا: دکتر کزازی در مورد واژه ی " ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ارشاد کردن: ارشاد کردن: راه نمودن به حق. ( ( ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اراجیف: اَراجیف: این کلمه جمع است و مفرد آن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

سر در گریبان کشیدن: سر در گریبان کشیدن : به فکر فرو رفت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ترگ کلاه: ترگ کلاه:بخش زبرین کلاه. ( مرزبان ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

تزیین فرموده: تزیین فرموده: آراسته نموده. ( مرز ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

دامدار: دامدار [اصطلاح دامپروری] به شخصی که ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

نیم: نیم: دکتر کزازی در مورد واژه ی " نی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

انتقال صورت: انتقال صورت: دگرگونی شکل. ( مرزبا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

انتساب داشتن: انتساب داشتن: خویشتن به کسی باز خوا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

انتقاص عهد: انتقاض عهد: شکستن پیمان. ( مرزبان ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

امیر سلاح: امیر سلاح: فرمانده جنگ افزار. ( م ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

انبساط کردن: انبساط کردن: گشاده رویی نمودن. ( ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

فحشاء: فحشاء از ماده فحش به معنی هر کاری ا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gelsin: بگذارید بیاید

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

صابون اشتیان: صابون آشتیان: صابون محلی آشتیان به ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

جاسنگین: جاسنگین: [ اصطلاح در تداول عامه] اص ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بیج: بیچ / بیچ : حرامزاده ( ( توی این خا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

خواجه: خواجه: دکتر کزازی در مورد واژه ی "خ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

تگ: تگ ( Tag ) : [ اصطلاح اینستا گرام ] ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

خم: در خُم کردن کسی : کنایه است از به ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

افغان: اَفغان: اهل کشور افغانستان اَفغانی: ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

الهه: آیه 15 سوره کهف. هَٰؤُلَاءِ قَوْمُن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

فرانک: لغت مادی ( قوم ماد ) فرانک ( فرنه=ش ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

قباد: واژه قباد Qubāδگویش دیگر واژه ایران ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

عاج: عاج: برابر ِ پارسی عاج پیلَسْته و پ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

املا: اِمْلا: در عربی به "عمل کسی که به ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

گرز: گرز: دکتر کزازی در مورد واژه ی "گرز ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

اهن: آهن: دکتر کزازی در مورد واژه ی " آه ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

روان: روان : دکتر کزازی در مورد واژه ی رو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

چاشت: چاشت: دکتر کزازی در مورد واژه ی " چ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

فاعتلوه: به ماموران دوزخ خطاب می شود : این ک ...

١ سال پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ سال پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مست گردانیدگی: مست گردانیدگی ؛ مست کردن. به حالت م ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مست لایعقل: مست لایَعقِل ؛ مست که عقل او زایل ش ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مست لول: مست لول ؛ لول مست. مست شنگول.

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مست گردانیدن: مست گردانیدن ؛ مست کردن. رجوع به مس ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مست مدام: مست مدام ؛ مست مدمن. همیشه مست. دائ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مست مستان: مست مستان ؛مست مست. مست بسیار. ( آن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مست و خراب: مست و خراب ؛ مست خراب. شراب خواره ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مست و ملنگ: مست و ملنگ ؛ سرمست. مست و شاد. شاد ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

باده ٔ مست: باده مست ؛ شراب مست کننده. شراب معم ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مست و مخمور: مست و مخمور ؛ مست و خمار. مست و شرا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شراب مست: شراب مست ؛ باده مست : راه دل عشاق ز ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مست بودن چشم: مست بودن چشم ؛ کنایه از خمارآلود بو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چشم مست: چشم مست ؛ چشم خمار. چشم خوش حالت زی ...

١ سال پیش

مدال‌های علی باقری