علی باقری - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از پاشنه در اوردن: از پاشنه در آوردن: [عامیانه، کنایه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از پاشنه در کردن: از پاشنه در کردن: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از پا ننشستن: از پا ننشستن: [عامیانه، کنایه ] سما ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از پس چیزی بر امدن: از پس چیزی ( کسی ) بر آمدن: [عامیان ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از پشت کوه امدن: از پشت کوه آمدن: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از پشه گوشت کبابی خواستن: از پشه گوشت کبابی خواستن: [عامیانه، ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از پیش بردن: از پیش بردن: [عامیانه، کنایه ] با م ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن: از ترس مار توی دهان اژدها رفتن: [عا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از تعجب شاخ در اوردن: از تعجب شاخ در آوردن: [عامیانه، کنا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از تک و تا نینداختن خود: از تک و تا نینداختن خود: [عامیانه، ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از تو به خیر و از ما به سلامت: از تو به خیر و از ما به سلامت: [عام ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از تو چه پنهان: از تو چه پنهان: [عامیانه، کنایه ] ر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از ته ریش گذشتن: از ته ریش گذشتن: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از جا پریدن: از جا پریدن: [عامیانه، کنایه ] یکه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از جایی اب خوردن: از جایی آب خوردن: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از جگر گذشتن: از جگر گذشتن: [عامیانه، کنایه ] نام ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از جلوی کسی در امدن: از جلوی کسی در آمدن: [عامیانه، کنای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از جنب و جوش افتادن: از جنب و جوش افتادن: [عامیانه، کنای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از جیب خوردن: از جیب خوردن: [عامیانه، کنایه ] در ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از جیب رفتن: از جیب رفتن: [عامیانه، کنایه ] سود ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از چاله در امدن و به چاه افتادن: از چاله در آمدن و به چاه افتادن: [ع ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از چپ و راست: از چپ و راست: [عامیانه، اصطلاح] از ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ای والله گفتن: ای والله گفتن: [عامیانه، کنایه ] به ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ای والله: ای والله: [عامیانه، اصطلاح] در مقام ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

این هلو این هم گلو: این هلو این هم گلو: [عامیانه، ضرب ا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

این و ان را دیدن: این و آن را دیدن: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

این کلاه ان کلاه کردن: این کلاه آن کلاه کردن: [عامیانه، کن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

این سفر: این سفر: [عامیانه، کنایه ] این بار ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

این دو کله دار: این دو کله دار: [عامیانه، کنایه ] خ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

این دنده ان دنده شدن: این دنده آن دنده شدن: [عامیانه، کنا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

این در و ان در زدن: این در و آن در زدن: برای انجام کاری ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

این خط و این نشان: این خط و این نشان: [عامیانه، کنایه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

این خاکدان: این خاکدان: [عامیانه، کنایه ] دنیا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

این جور که بویش می اید: این جور که بویش می آید: [عامیانه، ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

این تو بمیری از ان تو بمیری ها نیست: این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

این تن را کفن کردی: این تن را کفن کردی: [عامیانه، کنایه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

این تن بمیرد: این تن بمیرد: [عامیانه، کنایه ] سوگ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

این پهلو ان پهلو شدن: این پهلو آن پهلو شدن: [عامیانه، کنا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

این به ان در: این به آن در: [عامیانه، کنایه ] چیز ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ای داد بیداد: ای داد بیداد: [عامیانه، کنایه ] کلا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اهل هیچ فرقه ای نبودن: اهل هیچ فرقه ای نبودن: [عامیانه، کن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اهل و نا اهل: اهل و نا اهل: [عامیانه، کنایه ] کس ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اهل نشست: اهل نشست: [عامیانه، کنایه ] تارک دن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اهل کوفه: اهل کوفه: [عامیانه، کنایه ] سست پیم ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اهل کاری بودن: اهل کاری بودن: [عامیانه، کنایه ] وا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اهل دود: اهل دود: [عامیانه، کنایه ] سیگاری .

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اهل بخیه: اهل بخیه: [عامیانه، کنایه ] وارد در ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اول دشت: اول دشت: [عامیانه، کنایه ] ( نزد کس ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اول چلچلی: اول چلچلی: [عامیانه، اصطلاح] تازه ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

وقات تلخی: اوقات تلخی: [عامیانه، اصطلاح] ترش ر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اوضاع کسی را بی ریخت کردن: اوضاع کسی را بی ریخت کردن: [عامیانه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اوضاع احوال: اوضاع احوال: [عامیانه، اصطلاح] وضع ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اما گذاشتن: اما گذاشتن: [عامیانه، اصطلاح] اشکال ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اما توی کار اوردن: اما توی کار آوردن: [عامیانه، کنایه ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

امان دادن: امان دادن: [عامیانه، کنایه ] کسی را ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

امان کسی را بریدن: امان کسی را بریدن: [عامیانه، کنایه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

امروزه روز: امروزه روز: [عامیانه، کنایه ] این ر ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

امشی زدن: امشی زدن: [عامیانه، کنایه ] ( به زب ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

امن و امان: امن و امان: [عامیانه، کنایه ] بدون ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

انداختن باد به غبغب: انداختن باد به غبغب: [عامیانه، کنای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

انداختن پشت گوش: انداختن پشت گوش: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

انداختن توی هچل: انداختن توی هچل: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

انداختنی: انداختنی: [عامیانه، کنایه ] جنس نام ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

انف کسی معیوب بودن: اَنف کسی معیوب بودن: [عامیانه، کنای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

انک شدن: اَنَک شدن: [عامیانه، کنایه ] تحقیر ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

انک کردن: اَنَک کردن: [عامیانه، کنایه ] تحقیر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

انکر منکر: انکر منکر: [عامیانه، اصطلاح] بسیار ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

انگشت بر حرف نهادن: انگشت بر حرف نهادن: [عامیانه، کنایه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

انگشت بلند کردن: انگشت بلند کردن: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

انگشت به دندان گزیدن: انگشت به دندان گزیدن: [عامیانه، کنا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

انگشت به دهان: انگشت به دهان: [عامیانه، کنایه ] حی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

انگشت به دهان نهادن: انگشت به دهان نهادن: [عامیانه، کنای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

انگشت خوردن: انگشت خوردن: [عامیانه، کنایه ] افسو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

انگشت در سوراخ مار کردن: انگشت در سوراخ مار کردن: [عامیانه، ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

انگشتر پا: انگشتر پا: [عامیانه، کنایه ] چیز بی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

انگشت پیچ: انگشت پیچ: [عامیانه، اصطلاح] نوعی گ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی: اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

انگشت رساندن: انگشت رساندن: [عامیانه، کنایه ] دست ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

انگشت روی چیزی گذاشتن: انگشت روی چیزی گذاشتن: [عامیانه، کن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

انگشت زدن: انگشت زدن: [عامیانه، کنایه ] انگشت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

انگشت عسلی به دیوار کشیدن: انگشت عسلی به دیوار کشیدن: [عامیانه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

انگشت کوچکه ی کسی نشدن: انگشت کوچکه ی کسی نشدن: [عامیانه، ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

انگولک کردن: انگولک کردن: [عامیانه، کنایه ] سر ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اوت بودن: اوت بودن: [عامیانه، کنایه ] بی خبر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اوت کردن: اوت کردن: [عامیانه، کنایه ] بیرون ا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اوراق شدن: اوراق شدن: [عامیانه، کنایه ] از هم ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از چشم افتادن: از چشم افتادن: [عامیانه، کنایه ] مو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از چشم کسی برق پریدن: از چشم کسی برق پریدن: [عامیانه، کنا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از چشم کسی دیدن: از چشم کسی دیدن: کسی را مسئول چیزی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از چنگ دزد در امدن و به دام رمال افتادن: از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال اف ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از چیزی زدن: از چیزی زدن: [عامیانه، کنایه ] از م ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از چیزی زده شدن: از چیزی ( کسی ) زده شدن: [عامیانه، ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از چیزی گلی چیدن: از چیزی گلی چیدن: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از حساب پرت بودن: از حساب پرت بودن: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از خاک برداشتن: از خاک برداشتن: [عامیانه، کنایه ] ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از خجالت کسی در امدن: از خجالت کسی در آمدن: [عامیانه، کنا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

از خجالت کسی در امدن: از خجالت کسی در آمدن: [عامیانه، کنا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از خدا بی خبر: از خدا بی خبر: [عامیانه، اصطلاح] ظا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از خدا خواستن: از خدا خواستن: [عامیانه، اصطلاح] در ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ازخداخواسته: ازخداخواسته: [عامیانه، اصطلاح] آرزو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از خر افتادن: از خر افتادن: [عامیانه، کنایه ] ناب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از خرس مویی کندن: از خرس مویی کندن: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از خر شیطان پایین امدن: از خر شیطان پایین آمدن: [عامیانه، ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از خشت افتادن: از خشت افتادن: [عامیانه، کنایه ] بد ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از خنده روده بر شدن: از خنده روده بر شدن: [عامیانه، کنای ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از خواب پریدن: از خواب پریدن: [عامیانه، اصطلاح] بی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از خود بودن: از خود بودن: [عامیانه، اصطلاح] خودی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از خود دراوردن: از خود در آوردن: [عامیانه، اصطلاح] ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از خوشحالی در پوست نگنجیدن: از خوشحالی در پوست نگنجیدن: [عامیان ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از دروازه نگذشتن از سوراخ سوزن گذشتن: از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذش ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از دست برامدن: از دست برآمدن: [عامیانه، اصطلاح] مم ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از دست کسی در رفتن: از دست کسی در رفتن: [عامیانه، کنایه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از دست کسی کشیدن: از دست کسی کشیدن: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از دل ودماغ افتادن: از دل و دماغ افتادن: [عامیانه، کنای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از دماغ فیل افتادن: از دماغ فیل افتادن: [عامیانه، کنایه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از دماغ کسی در امدن: از دماغ کسی در آمدن: [عامیانه، کنای ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

از دماغ کسی در امدن: از دماغ کسی در آمدن: [عامیانه، کنای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از دندۀ چپ پا شدن: از دندۀ چپ پا شدن: [عامیانه، کنایه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از دور دستی براتش داشتن: از دور دستی برآتش داشتن: [عامیانه، ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از دولت سر: از دولت سر: [عامیانه، اصطلاح] به لط ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از دهان در رفتن: از دهان در رفتن: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از دهان گنده تر حرف زدن: از دهان گنده تر حرف زدن: [عامیانه، ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از دهان مار بیرون امدن: از دهان مار بیرون آمدن: [عامیانه، ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از دیوار مردم بالا رفتن: از دیوار مردم بالا رفتن: [عامیانه، ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از راه به در بردن: از راه به در بردن: [عامیانه، کنایه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از راه نرسیده: ازراه نرسیده: [عامیانه، اصطلاح] در ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ازرق شامی: ازرق شامی: [عامیانه، کنایه ] اخمو، ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از رو بردن: از رو بردن: [عامیانه، کنایه ] خجالت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از رو رفتن: از رو رفتن: [عامیانه، کنایه ] خجالت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از روی شکم سیری: از روی شکم سیری: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از روی معده حرف زدن: از روی معده حرف زدن: [عامیانه، کنای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از ریخت افتادن: از ریخت افتادن: [عامیانه، کنایه ] ت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن: از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن: [ع ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از ریش کسی دست برداشتن: از ریش کسی دست برداشتن: [عامیانه، ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ار زبان کسی: ار زبان کسی: [عامیانه، اصطلاح] از ق ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از زبان کسی مو در امدن: از زبان کسی مو در آمدن: [عامیانه، ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از زمین سبز شدن: از زمین سبز شدن: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از زور: از زورِ: [عامیانه، اصطلاح] از شدت، ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از زور پسی: از زور پسی: [عامیانه، کنایه ] از رو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از زور پسی به گربه اقا عمو گفتن: از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن: [ع ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از زیر بته عمل امدن: از زیر بته عمل آمدن: [عامیانه، کنای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از زیر سنگ در اوردن: از زیر سنگ در آوردن: [عامیانه، کنای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از زیر کار در رفتن: از زیر کار در رفتن: [عامیانه، کنایه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از سر دست: از سر دست: [عامیانه، اصطلاح] کار یا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از سر کسی افتادن: از سر کسی افتادن: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از سر کسی زیاد بودن: از سر کسی زیاد بودن: [عامیانه، کنای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از سرما چاقو دسته کردن: از سرما چاقو دسته کردن: [عامیانه، ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از سر نو: از سر نو: [عامیانه، اصطلاح] دوباره ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از سر وا کردن: از سر وا کردن: [عامیانه، کنایه ] کا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از سر و کول هم بالا رفتن: از سر و کول هم بالا رفتن: [عامیانه، ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال: از سفیدی ماست تا سیاهی زغال: [عامیا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از سکه افتادن: از سکه افتادن: [عامیانه، کنایه ] ار ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از سوز کون: از سوز کون: [عامیانه، کنایه ] از رو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از سیر تا پیاز: از سیر تا پیاز: [عامیانه، کنایه ] ه ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از شیر گرفتن: از شیر گرفتن: [عامیانه، اصطلاح] به ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از شیر مادر حلال تر: از شیر مادر حلال تر: [عامیانه، کنای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از شیر مرغ تا جان امیزاد: از شیر مرغ تا جان آمیزاد: [عامیانه، ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از صرافت چیزی افتادن: از صرافت چیزی افتادن: [عامیانه، کنا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از عزا در اوردن: از عزا در آوردن: [عامیانه، اصطلاح] ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از غورگی مویز شدن: از غورگی مویز شدن: [عامیانه، کنایه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ازقحطی درامده: ازقحطی درآمده: [عامیانه، کنایه ] گر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از قدیم ندیم ها: از قدیم ندیم ها: [عامیانه، اصطلاح] ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از قرار: از قرار: [عامیانه، اصطلاح] ظاهراً، ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از قلم افتادن: از قلم افتادن: [عامیانه، کنایه ] فر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از قماش چیزی بودن: از قماش چیزی ( کسی ) بودن: [عامیانه ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از کار درامدن: از کار در آمدن: [عامیانه، کنایه ] آ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از کاسه درامده: از کاسه درآمده: [عامیانه، کنایه ] ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از کرگی دم نداشتن خر: از کرگی دم نداشتن خر: [عامیانه، ضرب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از کسی حساب بردن: از کسی حساب بردن: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از کسی خوردن: از کسی خوردن: [عامیانه، کنایه ] توا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از کسی رودست خوردن: از کسی رودست خوردن: [عامیانه، کنایه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از کسی کشیدن: از کسی کشیدن: [عامیانه، کنایه ] از ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از کف دست مو برامدن: از کف دست مو برآمدن: [عامیانه، کنای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از کفر ابلیس مشهورتر: از کفر ابلیس مشهورتر: [عامیانه، ضرب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از کمر افتادن: از کمر افتادن: [عامیانه، کنایه ] از ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از کون اسمان افتادن: از کون آسمان افتادن: [عامیانه، کنای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از کون خروس تنگ تر: از کون خروس تنگ تر: [عامیانه، کنایه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از کون دراوردن توی دهان گذاشتن: از کون درآوردن، توی دهان گذاشتن: [ع ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از کون کسی خوردن: از کون کسی خوردن: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از کون کیف بودن: از کون کیف بودن: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از کون نفس کشیدن: از کون نفس کشیدن: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از کیسه ی خلیفه بخشیدن: از کیسه ی خلیفه بخشیدن: [عامیانه، ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از کیسه خوردن: از کیسه خوردن: [عامیانه، کنایه ] نگ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از کیسه شدن: از کیسه شدن: [عامیانه، کنایه ] هدر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از گرد راه رسیده: از گرد راه رسیده: [عامیانه، اصطلاح] ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از گردۀ کسی کار کشیدن: از گردۀ کسی کار کشیدن: [عامیانه، کن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از گل نازک تر به کسی نگفتن: از گل نازک تر به کسی نگفتن: [عامیان ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از گلیم خود پا را درازتر کردن: از گلیم خود پا را درازتر کردن: [عام ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از لج: از لجِ: [عامیانه، اصطلاح] از سر لجا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از مخ معاف بودن: از مخ معاف بودن: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از مرحله پرت بودن: از مرحله پرت بودن: [عامیانه، کنایه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از منبر پایین امدن: از منبر پایین آمدن: [عامیانه، کنایه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از ناف جایی امدن: از نافِ جایی آمدن: [عامیانه، کنایه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از نان خوردن افتادن: از نان خوردن افتادن: [عامیانه، کنای ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از نفس افتادن: از نفس افتادن: [عامیانه، کنایه ] بس ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از هفت خوان رستم گذشتن: از هفت خوان رستم گذشتن: [عامیانه، ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از هفت دولت ازاد بودن: از هفت دولت آزاد بودن: [عامیانه، کن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از هول هلیم توی دیگ افتادن: از هول هلیم توی دیگ افتادن: [عامیان ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از یک قماش بودن: از یک قماش بودن: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اسباب زحمت: اسباب زحمت: [عامیانه، اصطلاح] کسی ی ...

١ سال پیش

مدال‌های علی باقری