پیشنهادهای محمود راینی (٣٣)
پِشِنگ، چکه ریز آب که با دست بر روی چیزی ریزند ( گویش فارسی جیرفت. محمود راینی )
پُپ، شُش، ریه گویش فارسی جیرفت
نِه ریسمانی که از بینی سوراخ شده گاو می گذرانند تا آن را مهار کنند، نِه کردن= مهار کردن در گویش فارسی جیرفت
سِهار، خوراک مانده و گندیده، هر ماده آلی که گندیده باشد. سِهار شدن = گندیدن در گویش فارسی جیرفت
جَمسار ( جَم پسوند سار ) انبوهی از خَس و خاشاک گویش فارسی جیرفت
سیاه لِنگو ( سیاه لِنگ پسوند اوک ) لِنگ سیاه، در جیرفت به پَر سیاوشان ( maidenhair fern ) گویند گویش فارسی جیرفت
چُغوک، گنجشک است در گویش فارسی جیرفت
لِپاشتَن ( مصدر ) با پا له کردن، برساخته از ( ِله پا هِشتَن ) گویش فارسی جیرفت
لَموشتَن ( مصدر ) ، لیز خوردن، سُریدَن
پَرپَرو، به پروانه های کوچک گفته می شود گویش فارسی جیرفت
لَمَک، آمُخته ( آموخته ) ، خوی گرفته، "خوب لَمَکِ هلوهای باغ ما شدی!" در گویش فارسی جیرفت
لِپاربازی، همانند لِپِربازی مازندرانی ایت. دو بازیکن با دو سنگ تخت صاف رودخانه ای به اندازه کف دست است. گاهی دو بازیکن ضمن رفتن به سوی مقصدی لِپار خو ...
لَپَر، وارونه، لپر کِردن = وارونه کردن ظرف در گویش فارسی جیرفت
غاریدَن ( مصدر ) صدای گاو، ماغ کردن
سَرّیدَن، عرعر کردن خر در گویش فارسی جیرفت
پُلیدگی، از فعل پُلیدن، با جذب آب آماسیدن
رَموک = رمَنده، انسان یا جانوری که می گریزد، از فعل رمیدن، رَم پسوند اوک در گویش فارسی جیرفت
آب دهان که فرو می ریزد در گویش فارسی جیرفت
پوکیدن یا پُکیدن، ترکیدن با صدا، توپ را زیاد باد نکن می پوکه در گویش فارسی جیرفت
پَخَل، ریزه کاه و کُلش و خُرده ریزه های گیاهی در گویش فارسی جیرفت
تُمب، تپه ای که از ویرانی ساختمانی خشتی می ماند، از فعل تُمبیدَن به معنی ویران شدن ساختمان، همریشه فعل tomber فرانسه یعنی ریختن، فروریختن، افتادن، د ...
پَتیدَن، پنهان شدن، نمونه ای از کاربرد. به مرغ پاکوتاه میگویند "مرغ پاپَتو"، پَتو = پَت پسوند اوک، پُتوک، که "به مرور زمان ک حذف شده است'. در گویش ف ...
جِکیدَن، جِهیدن، پریدن در گویش فارسی جیرفت
زردوکی، hapatitid گویش فارسی جیرفت
فرارفتی، جریان افقی هر سیالی، به ویژه جریان افقی هوا که به آن باد گفته می شود
شیله، سیل راه، مسیر آب باران از دامنه ها گویش فارسی جیرفت
کَندِر، کَند دره = آبکَند، دره ای که در اثر سیل در مسیر رودخانه ایجاد می شود گویش فارسی جیرفت
گُنجَک، صمغ درخت بنه یا کاج که بوی خوسی دارد و برای بلاگردانی همراه اسفند بر آتش ریزند گویش فارسی جیرفت
شهلیدَن، از هم وارفتن و کهنه شدن رَخت، گاهی برای همدردی این زبانزد به کار می رود: "دِلَم برات بشَهله"، دلم برایت ریش ریش بشه، گویش فارسی جیرفت
چَغَل، چوب کوتاه و کلفتی که برای فرو انداختن گردو یا دبگر میوه ها پرتاب می شود. چَغَل کردن، رها کردن، ول کردن، پرتاب کردن گویش فارسی جیرفت
کَلاک، چوب بلند دوشاخه ای است که از یک شاخه آن یک وجب می گذارند که بشکل ۸ دسته بلندی می شود، که با آن شاخه های میوه دار را پایین کشیده و می چینند. گ ...
زاروک، زَهر پسوند اوک = زهراوک، چیزی که زهر دارد، در گویش فارسی جیرفت به زنبور گویند
چَمیدَن، رقصیدن گویش فارسی جیرفت