⬆
برای انتخاب دیکشنری یا لغتنامه، اینجا را کلیک کنید.
< مترجم
مجتبی خانی
فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده
واژه
نوشتار
1
ripped
عضلانی
بالغ
خوب رشد یافته
تنومند
خوش هیکل و خوش فرم:
having strong, well-developed muscles that can be seen through the skin
نش ...
١٣٩٩/٠٥/١٦
13
|
1
2
swype
پیمایش، ناوبری، لغزش
معمولا به معنی کشیدن انگشت روی صفحه کلیدهای لمسی در تلفن های هوشمند میگن که از اولین حرف یا کارکتر اون کلمه شروع میشه، با حر ...
١٣٩٩/٠٥/١٢
2
|
0
3
Academic
کتابی
دانشگاهی
١٣٩٩/٠١/٢٨
13
|
0
4
nonprofit
بی چشمداشت
بی توقع
بی طمع
١٣٩٨/١٢/١٧
13
|
0
5
density
درجه سختی (تراکم مواد)
سطح سختی و آسانی
١٣٩٨/١١/٠٥
8
|
1
6
drive
جاده (اگه با حرف بزرگ شروع شده باشه )
Higgins Drive : جاده هیگینز
با این معنی معمولا برای اسامی جاده ها و راه ها میاد
١٣٩٨/٠٨/٢٧
10
|
0
7
unannounced
غافلگیرانه
١٣٩٨/٠٨/١٤
6
|
0
8
inexorable
مهارنشدنی
افسارگسیخته
١٣٩٨/٠٨/١٤
8
|
0
9
out of kilter
is/are out of kilter:
... (با هم) همخوانی ندارد/ندارند.
١٣٩٨/٠٨/١٣
4
|
0
10
laissez faire
بی طرف
بی طرفانه
...واکنشی نشان نمی دهند...
١٣٩٨/٠٨/١٣
2
|
1
11
guide word
واژه راهنما
واژه های راهنما در ابتدای هر صفحه از دیکشنری یا لغتنامه ها نوشته میشن و نشون دهنده اولین و آخرین کلمه اومده در اون صفحه هستن. واژه راه ...
١٣٩٨/٠٧/٢٠
4
|
0
12
Average
برآیند
١٣٩٨/٠٦/٢٤
2
|
1
13
as fuck
عبارت As Fuck که مخفف اون میشه AF برای تاکید بیشتر به صفت اضافه میشه
به معنی �به شدت�، �خیلی�، �خیلی زیاد�، �تهِ ...�، �مث چی!�.
این عبارت غ ...
١٣٩٨/٠٥/٠٤
23
|
0
14
af
عبارت As Fuck که مخفف اون میشه AF برای تاکید بیشتر به صفت اضافه میشه
به معنی �به شدت�، �خیلی�، �خیلی زیاد�، �تهِ ...�، �مث چی!�.
این عبارت غ ...
١٣٩٨/٠٥/٠٤
69
|
0
15
fanny fart
باد مهبل
نفخ واژن
آکادمیک/پزشکی: Vaginal flatulence
خروج باد از واژن یا همان نفخ واژن زمانی است که هوا در داخل واژن گیر می کند. هنگامی که هو ...
١٣٩٨/٠٣/٢٤
0
|
1
16
vart
باد مهبل
نفخ واژن
آکادمیک/پزشکی: Vaginal flatulence
خروج باد از واژن یا همان نفخ واژن زمانی است که هوا در داخل واژن گیر می کند. هنگامی که هو ...
١٣٩٨/٠٣/٢٤
0
|
0
17
queef
باد مهبل
نفخ واژن
آکادمیک/پزشکی: Vaginal flatulence
خروج باد از واژن یا همان نفخ واژن زمانی است که هوا در داخل واژن گیر می کند. هنگامی که هو ...
١٣٩٨/٠٣/٢٤
17
|
1
18
report
اعلام کردن
اعلام
١٣٩٨/٠٣/٢١
21
|
3
19
complicated
ناجور
بد
سخت
قاراشمیش
I know it's a complicated situation:
میدونم موقعیت ناجوریه!
١٣٩٨/٠٣/٢١
15
|
1
20
Feat
(در ترانه) با همخوانیِ
١٣٩٨/٠٣/١٧
59
|
1
21
geopolitic
ژئوپلیتیک، سیاست جغرافیایی، جغراسیاسی:
به یک منطقه جغرافیایی اطلاق می شود که از لحاظ سیاسی برای یک کشور و نیز کشورهای دیگر از اهمیت بالاتری نسبت ب ...
١٣٩٧/١٠/١٤
6
|
0
22
geostrategic
ژئواستراتژیک، منطقه جغرافیایی راهبردی:
به یک منطقه جغرافیایی اطلاق می شود که از لحاظ اقتصادی، سیاسی و نظامی از اهمیت بالاتری نسبت به سایر مناطق بر ...
١٣٩٧/١٠/١٤
8
|
0
23
actor
بانی
١٣٩٧/١٠/٠٧
4
|
1
24
branded
معروف
١٣٩٧/١٠/٠٧
13
|
1
25
classy
شخصیت :
having or reflecting high standards of personal behavior
مثال:
Classy is when you have a lot to say but you choose to remain silent ...
١٣٩٧/٠٩/٣٠
17
|
1
26
symposia
سمپوزیوم
هم نشست
همسگالی
بزم پس از شام
مجلس مذاکره دوستانه
مقالات گوناگون درباره یک موضوع (گوگل)
�گرد هم آیی تخصصی در راستای بر ...
١٣٩٧/٠٩/٢٤
4
|
0
27
catch 22
شرایط بغرنج
نام رمانی از Joseph Heller
١٣٩٧/٠٩/٢٣
8
|
1
28
anchor
رتبه بندی
درجه بندی
تفاضل
مثال:
Response options for all multi-item measures in this study were anchored from (1) strongly disagree to (5 ...
١٣٩٧/٠٩/٢٣
48
|
6
29
regeneration
مجدد
١٣٩٧/٠٩/٢٢
4
|
1
30
excluded
محذوف
١٣٩٧/٠٩/١٩
4
|
1
31
excluded
مستثنی
نادیده
کنار گذاشته شده
١٣٩٧/٠٩/١٩
27
|
1
32
In total
در کل
کلا
سر جمع
١٣٩٧/٠٩/١٩
25
|
0
33
Method
روال کار، روش انجام کار (اگه به صورت تیتر تو مقاله یا متنی اومده باشه)
١٣٩٧/٠٩/١٩
32
|
1
34
changing
متغیر
١٣٩٧/٠٩/١٩
29
|
1
35
congruence
هماهنگی
١٣٩٧/٠٩/١٩
10
|
0
36
congruence
همرنگی
١٣٩٧/٠٩/١٩
4
|
0
37
congruence
همبستگی
١٣٩٧/٠٩/١٩
6
|
0
38
Dynamic
پربازده
١٣٩٧/٠٩/١٩
8
|
1
39
reconfigure
نظم بخشی مجدد
تنظیم
پیکربندی دوباره
مرتب سازی
١٣٩٧/٠٩/١٨
21
|
0
40
connected
به هم پیوسته
١٣٩٧/٠٩/١٨
15
|
0
41
synergetic
مشترک
١٣٩٧/٠٩/١٨
2
|
1
42
since
زیرا که
چرا که
١٣٩٧/٠٩/١٨
17
|
3
43
deliver
عرضه کردن
١٣٩٧/٠٩/١٨
32
|
1
44
nurture
to support and encourage, as during the period of training or development; foster:
حمایت و تشویق، مثلا در طول دوره آموزش یا تکامل و ترقی؛ پرورش
١٣٩٧/٠٩/١٨
42
|
1
45
promising
با استعداد
مستعد
١٣٩٧/٠٩/١٨
15
|
1
46
reskill
مهارت آموزی
١٣٩٧/٠٩/١٧
6
|
0
47
mediate
واسطه انجام
باعث
موجب
منجر به
منتج به
١٣٩٧/٠٩/١٦
32
|
1
48
occupancy
تصرف
تملک
١٣٩٧/٠٩/١٦
15
|
2
49
regard
راستا
in this regard:
در این راستا
لذا در این راستا
١٣٩٧/٠٩/١٦
40
|
1
50
hence
به تبع آن
١٣٩٧/٠٩/١٦
27
|
1
1
2
<
فهرست جمله های ترجمه شده
واژه
جمله های ترجمه شده
1
obviously
• Why did you make a joke when she was obviously upset?
• تو که دیدی چقد ناراحته، چرا الکی مزه ریختی؟!
١٣٩٧/٠٩/٣٠
38
|
15