مسقوط طلا

مسقوط طلا گونه ای متفاوت از ترجمه از هر آن چه تا به امروز دنبالش گشتی و نتیجه ای نیافتی
معادل اصلی کلمات و اصطلاحات را با من یاد بگیر

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده



sludgy١٧:١٨ - ١٤٠٢/٠٣/١٧غلیظ thick, dense and heavyگزارش
2 | 0
moon over٠٠:٠٦ - ١٤٠٢/٠٣/١٢ماتم کسی شدنگزارش
2 | 0
viennese٢١:٢٤ - ١٤٠٢/٠٣/١٠شخصی که اهل شهر وین باشه ( وین پایتخت کشور اتریش است که به انگلیسی وینا خوانده میشه Vienna )گزارش
2 | 0
for future reference١٦:٢٩ - ١٤٠٢/٠٢/٢٦محض اطلاعگزارش
5 | 0
swelling towns٢٣:٠٧ - ١٤٠٢/٠٢/٢٤شهرهای درحال رشد و بزرگ شدن ( از ناحیه ی اطراف )گزارش
5 | 0
bubula٢٣:١٢ - ١٤٠٢/٠٢/٠٦[خودمونی] گوگولیگزارش
9 | 0
semiskilled٢٢:٤٦ - ١٤٠٢/٠٢/٠٦نیمه ماهر - نیمه حرفه ایگزارش
2 | 0
postpubescent٢٢:٠٨ - ١٤٠٢/٠٢/٠٦تازه به بلوغ رسیدهگزارش
2 | 0
excel٢١:٥٩ - ١٤٠٢/٠٢/٠٦خبره بودن در کاری یا چیزیگزارش
2 | 0
cyborg٢١:٥٢ - ١٤٠٢/٠٢/٠٦آدم مکانیکیگزارش
2 | 0
grad job٢٢:٤٥ - ١٤٠٢/٠١/٣٠شغل فارغ التحصیلیگزارش
2 | 0
how about that٢٢:٣٥ - ١٤٠٢/٠١/٣٠برای مواقعی استفاده میشه که تاکید کنه یه چیزی خیلی عجیبه یا تعجب آورهگزارش
2 | 0
comfort care١٢:٣٢ - ١٤٠٢/٠١/٣٠تسکین روحیه آخرین راه چاره بیمارانی که دیگر هیچ امیدی به معالجه و زنده ماندنشان نیست و فقط با قوت قلب دادن روی تخت بیمارستان میمانندگزارش
2 | 0
slip off٢٣:٢٠ - ١٤٠٢/٠١/١٩افتادن - انداختن fall away from The jacket slipped off of Sally, but she grabbed it before it hit the floor she hung the robe on the back of the doo ... گزارش
2 | 0
fumble١٥:٤٥ - ١٤٠٢/٠١/١٤من من کردنگزارش
5 | 0
key on sth١٦:٤٥ - ١٤٠٢/٠١/٠٨کلید کردن روی چیزی پیله کردن یا توجه انداختن روی . . .گزارش
5 | 0
private student loan١١:٢٦ - ١٤٠١/١٢/٢٦وام دانشجویی خصوصی ( شرکت های غیر وابسته به دولت )گزارش
5 | 0
accrue١١:٢٢ - ١٤٠١/١٢/٢٦عاید شدن - لحاظ شدنگزارش
7 | 0
wash over٢٣:٤٨ - ١٤٠١/١٢/١٩فرا گرفتن - در برگرفتنگزارش
9 | 0
interstate١٥:٥٦ - ١٤٠١/١٢/١٧میان ایالتی بین ایالتیگزارش
5 | 0
underinflated١٨:٢٨ - ١٤٠١/١٢/١٢چرخ یا تایر کم بادگزارش
12 | 0
airport of entry١٧:٥٢ - ١٤٠١/١٢/١٢AOE is an airport that provides customs and immigration services for incoming flightsگزارش
5 | 0
expand your horizons١٦:٥١ - ١٤٠١/١٢/١٢to increase the range of one's knowledge, understanding, or experience Travel can help to broaden your horizons/mindگزارش
5 | 0
guard corps٠٠:٣٧ - ١٤٠١/١٢/١٢نیروی سپاه پاسدارانگزارش
9 | 0
round robin flight٠٠:٠٠ - ١٤٠١/١٢/١١It's simply a flight that returns to the original airport after stopping at one or more other airportsگزارش
5 | 0
nasty٢٢:٥٠ - ١٤٠١/١٢/١٠قبیحگزارش
14 | 0
nasty gash٢٢:٤٨ - ١٤٠١/١٢/١٠زخم قبیحگزارش
7 | 0
take toll on١٩:٤٥ - ١٤٠١/١٢/١٠زهر خودشو ریختن ( روی کسی یا چیزی )گزارش
7 | 1
redundant٢٣:١٠ - ١٤٠١/١٢/٠٩[در مکانیک و موتور] یدکی - اضافه برای مواقع اضطراری یا خرابی های فنیگزارش
7 | 0
go unnoticed١٧:٠٥ - ١٤٠١/١٢/٠٩متوجه نشدن و نامحسوس ماندنگزارش
9 | 1
balked landing٢٣:٣٥ - ١٤٠١/١٢/٠٨rejected landingگزارش
7 | 0
booster dose١٨:٢٥ - ١٤٠١/١٢/٠٨دوز تقویتی یا دوز تکرار برای اطمینان و پشتیبانی بیشتر از سیستم ایمینی پس از واکسن های زده شدهگزارش
7 | 0
airtight٠٠:٤٣ - ١٤٠١/١٢/٠٥کیپ - هوابندی شدهگزارش
7 | 0
motion sickness٢٣:٢٤ - ١٤٠١/١٢/٠٢حرکت زدگی شامل: car sickness راه زدگی sea sickness دریا زدگی air sickness هوا زدگیگزارش
9 | 0
sea sickness٢٣:٢٠ - ١٤٠١/١٢/٠٢دریا زدگیگزارش
7 | 0
air sickness٢٣:٢٠ - ١٤٠١/١٢/٠٢هوا زدگیگزارش
7 | 0
swivel chair٢٣:١٢ - ١٤٠١/١٢/٠٢ربطی به چرخ داشتن و نداشتن نداره هر صندلی که بچرخه به دور خودشswivel chair میگنگزارش
9 | 0
otolith٢٣:٥٦ - ١٤٠١/١٢/٠١سنگیزه های گوش داخلی ( inner ear ) از جنس کلسیم کربنات یا همان سنگ آهک ( limestone ) که کمک به شنوایی و حفظ تعادل میکنندگزارش
7 | 0
by the seat of ones pants١٨:٥٥ - ١٤٠١/١٢/٠١بنا به تجربه و قضاوت شخصیگزارش
7 | 0
sensory organs١٨:٣٣ - ١٤٠١/١٢/٠١اندام های حسیگزارش
7 | 0
visual illusion٢٣:٤٤ - ١٤٠١/١١/٣٠خطای دیدگزارش
7 | 0
earthbound١١:٠١ - ١٤٠١/١١/٣٠محدود به زمین ( قادر به ترک سطح زمین نبودن ) مثلا انسان ها earthbound هستند چون نمیتوانند پرواز کنند درحالیکه پرندگان earthbound نیستندگزارش
7 | 0
human centered design٢٣:٢٢ - ١٤٠١/١١/٢٩Human - centered design is a problem - solving technique that puts real people at the center of the development process, enabling you to create produ ... گزارش
5 | 0
masters degree١٥:٥١ - ١٤٠١/١١/٢٧درجه فوق لیسانسگزارش
5 | 0
refract١٢:٥٥ - ١٤٠١/١١/٢٧دچار شکست شدن ( نور - صوت - موج و. . . )گزارش
7 | 0
continuous wave٢٣:٥٠ - ١٤٠١/١١/٢٥having a continuous output, as opposed to a pulsed outputگزارش
5 | 0
mnemonic٠٠:٠٣ - ١٤٠١/١١/٢٤سرواژه های یاد آورندهگزارش
7 | 0
intercept a course١٩:٠٢ - ١٤٠١/١١/٢٣Intercepting a course means to get on the course and start tracking it رهگیری یا دنبال کردن یک مسیرگزارش
5 | 0
immune١١:٢٦ - ١٤٠١/١١/٢٣ایــــــمــــــن ( در برابر چیزی ) protected against sth immunity میشه ایمینی ( اسم )گزارش
14 | 0
customs services٢٢:١٨ - ١٤٠١/١١/٢٢خدمات گمرکیگزارش
7 | 0

فهرست جمله های ترجمه شده



rub the wrong way٢٠:١٢ - ١٤٠١/٠٣/٠٨
• She rubs me the wrong way.
داره از چشمم می افته
12 | 0