پیشنهادهای مسعود رئیسی (٢٨٨)
بی حواس، بیهوش، کسی که هوش و حواس او سر جایش نباشد، فراموشکار بی ماش بورن: بیهوش بودن، فراموشکار بودن، حواس نداشتن
واژگان کتیچی در گویش کتیچی نیز ماش می گویند. و نیز در گویش کتیچی، ماش به معنای هوش و حواس، هست. ماش داشتن: حواس داشتن بی ماش: بی حواس، فراموشکار، کس ...
میو meyow در گویش کتیچی به معنای آوای گربه است. میو میو کرتن: صدای گربه را تقلید کردن
پتی patti در گویش کتیچی به معنی پاسور، پاسور بازی است. پتّیا: پاسور پتّیا کرتن: پاسور بازی کردن
در گویش کتیچی مَرَهْم marahm می گویند مرهم جان: التیام بخش درد جسم و روح
واژگان کتیچی در گویش کتیچی، دَرْپ می گویند.
واژگان کتیچی درگویش کتیچی شَپَک یا شَوَک می گویند
واژگان کتیچی پر per: به معنای بال، پرواز، پرش پر گرتن: پر واز کردن و در هوا گم شدن پِر بال: پرواز، به هوا رفتن، پِربال گرتن: غیب شدن در هوا
واژگان کتیچی در گویش کتیچی به جوراب، پاکش pākaš می گویند
در کویش کتیچی تیک tik به معنی مقابل، مستقیم، هدف تی به تیک کسی یا چیزی یعنی رو به رو کسی یا چیزی، مقابل کسی یا چیزی تیک گرتن: هدف گرفتن، تنظیم کردن ...
در گویش کتیچی نیز به دیواری که ازخشت و گل ساخته بشه، چینه čina می گویند
در قدیم اگر بلا و مصیبتی برکسی نازل میشد و یا از نزدیکانش، کسی وفات میکرد به نشانه غم و ناراحتی، خاک برسر خود می ریختند.
معنی نزدیک آن یعنی مردن و خاک بر او ریختن اما معنی کنایه ای آن یعنی بدبخت شدن، بیچاره شدن، مشکل و گرفتاری دچار شدن
کنایه است از ترسیدن، زیاد ترسیدن، از شدت ترس یا شدت بیماری لرزیدن
به کسی زنده باد گفتن، به کسی آفرین گفتن
جمله ماشاءالله بر زبان آوردن، با دیدن کسی یاد چیزی بعنوان تحسین، تمیجدو تعجب و نیز برای چشم زخم نخوردن، جمله ماشاءالله بر زبان آوردن
بلگم balgam در گویش بلوچی به معنای بلغم است. خلط، خلطی که از سینه خارج می شود.
�قابلمه� به معنی ظرف فلزی یا سرامیکی برای پخت وپز هست. دیگی که درب آن کاملا چفت می شود.
در گویش کتیچی به کسی دهن لغ باشد بی لگام bē lagām می گویند.
کسی که دهانش چفت و بست نداشته باشد. کسی که هر جایی، هر حرفی را برزبان بیاورد
جِبِن jeben به معنی پنیر، پنیر پر چرب. واژه عربی است. در مناطقی جنوبی کشور که با کسورهای خلیج فارس رفت و آمد و مراوده دارند این واژه به کار می رود
در جواب آقای سالار سالارزهی، جاگاه مسی یعنی ظرف مسی، در زبان بلوچی زیاد استفاده میشه. وقتی به یکی بگویند ظرفی بیار. برای اینکه کامل مشخص کنند نوع و ج ...
در زبان بلوچی جاگاه به معنی، محل زندگی، خانه و کاشانه هم هست
جاگاه به معنی ظرف، هر چیزی که از آن بعنوان ظرف استفاده کنند، هر چیزی که بتوان در آن چیزی نگه داری کرد.
مسلّم کردن، روشن کردن، نهایی کردن،
چطورین به معنی: چه شکلی؟ چه رنگی؟ مثل چی؟ مانند چی؟ شبیه چی؟
چطوری از ادات استفهام است یعنی به چه نحو؟ به چه طریق؟ و نیز به معنی احوال پرسی است، یعنی حالت چطوره؟ حالت چگونه است؟
قدم گذاشتن، به جایی رفتن، به جایی رفت و آمد کردن
به جایی پا گذاشتن یعنی به آن جا رفتن، به آن جا رفت و آمد کردن. مثل: دیگه پامو اینجا نمیذارم: دیگه اصلا اینجا نمیام
یعنی کسی بی دلیل یا از روی عمد دنبال دردسر، دعوا، یا مشکل گشتن، مشکل داشتن
تأخیر، تعلیل، تعویق، کاری که به موقع و سر وقت انجام نشود
کاری را به تاخیر انداختن، تعلل ورزیدن در انجام کاری، کاری را به موقع و سر وقت انجام ندادن
کسی را نازک نارنجی بار آوردن، در ناز و نعمت بزرگ کردن، پرناز بار آوردن
عشوه گری کردن، دلربایی کردن،
تٰلُّس tollos در گویش کتیچی به معنای فرزندی که عزیز و دردانه است، و نیز به کسی شوخی و طنازی می کند و با حرف هایش دیگران را می خنداند، تلس می گویند.
مشهور بودن، معروف بودن، سرشناس بودن،
اعتبار داشتن، شهرت داشتن، آوازه داشتن،
لگد کردن، چیزی یا کسی را با پا یا ماشین و هر وسیله سواری لگد کردن، با وسیله ای سواری، روی چیزی یا کسی رفتن
در بلوچی �یاد دهانی� yād dahāni می گویند.
به روی کسی یا چیزی آب ریختن
جدا جدا کردن، به قسمت های مساوی تقسیم کردن، جزء جزء کردن
آسیاب سنگی، آسیاب دستی. به هر یک از سنگ های آسیاب aš می گویند.
در گویش کتیچی، بلاه balāh به معنی بزرگ، عظیم جثه، قوی هیکل است. همچنین به کسی که شوخی و طنازی می کند و حرف های عجیب و خنده داری می زند و یا کار عجیبی ...
پیش گویی ناخوشایند، خیال و گمان بدی که در قبل از انجام کاری به ذهن خطور می کتد.
از دست رفتن وقتِ انجام کاری، مثل قضا شدن وقت نماز،
تصرف کردن، تصاحب شدن، اشغال کردن،
مالکیت، تصرف، تصاحب
زهیر در بلوچی به معنای دلتنگی و دوری و فراق است. در ادب فارسی نیز به همین معنی بکار رفته است. در این مصراع از فرخی زهیر رو به معنای دلتنگی و فراق یار ...
در برخی از گویش های بلوچی ، زندمانی zendamāni گویند
در بلوچی به زنجیر، زمزیل zamzil میگویند