محمد خ1 - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

make sense: Someone who makes sense is reasonab ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

go up: جلو رفتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

better off: to have more money than you had in ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in your element: in a situation you know well and en ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

think on your feet: to think of ideas and make decision ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

think on your feet: to think of ideas and make decision ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

go far: to be very successful in the future

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

go far: to be very successful in the future

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is early days: said when you think it is too soon ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in element: in sb element اوضاع کسی جور بودن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

throw out: To offer something, as a suggestion ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

throw out: To offer something, as a suggestion ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

mess up: کاری را به شکل بد انجام دادن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

slather: اغشته کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

slather: اغشته کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

know stuff: know your stuff to have good pract ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

get on: make progress

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bring out the best: make somebody behave in the best or ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bring out the best: make somebody behave in the best or ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

out of touch: not know or understand recent idea ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

out of touch: not know or understand recent idea ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

think much of: If you think of something or someon ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sit through: to stay until the end of an event s ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sit through: to stay until the end of an event s ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

seek out: to look for someone or something, e ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

seek out: to look for someone or something, e ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

head off: سرزدن به کسی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

push yourself: بیشتر تلاش کن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

push yourself: بیشتر تلاش کن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

connectedness: the state of being connected and ha ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

connectedness: the state of being connected and ha ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

talk through: to explain an idea, a plan, etc. to ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

flow: ساده و اسان

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

flow: ساده و اسان

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

think ahead: to think carefully about what might ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

think ahead: to think carefully about what might ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

think for myself: با خود فکر کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

talk over: to discuss a problem or situation w ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

make up mind: decide

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

think straight: think straight to think clearly

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

think back: think back ( on someone or somethin ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

fit in: خود را وفق دادن با کسی یا چیزی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have somebody up: to make someone go to a court of la ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

set up: سر به سر کسی گذاشتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

take in: to completely understand the meanin ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take in: to completely understand the meanin ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have got a head for sth: to have a natural ability to do som ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have got a head for sth: to have a natural ability to do som ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

slip mind: to be forgotten

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get the hang of sth: قلق کاری/چیزی رو پیدا کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get the hang of sth: قلق کاری/چیزی رو پیدا کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

know what you are doing: to have the skills and knowledge to ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

give a try: یه تلاشی در موردش می کنم. / یه زوری ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

weigh down: وزن اضافه کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

nonstop: شلوغ و پرکار

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

move ahead: بریم مرحله بعد

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

in order: all right

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in order: all right

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

firecracker: اتیش پاره

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

firecracker: اتیش پاره

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

warm up: گرم شدن با کسی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make a run for it: To run in order to escape something ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get hold of sb: to find someone or obtain something

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hear from sb: If you hear from someone, you get a ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hear from sb: If you hear from someone, you get a ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep quiet about sth: to say nothing about something

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

common knowledge: something everyone knows

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

common knowledge: something everyone knows

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

breath a word: to tell a secret

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

whip: a piece of leather or rope that is ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lose touch: lose touch ( with someone to no lon ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

in touch: in touch ( with someone seeing some ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in touch: in touch ( with someone seeing some ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

caress: ور رفتن با چیزی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

caress: ور رفتن با چیزی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hog: hog something you use most or all o ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hog: hog something you use most or all o ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

bail: جا زدن از کاری

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

walk around: to move around walking; to pace aro ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

walk around: to move around walking; to pace aro ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

run out on: فرار کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

polite: تعارف

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tin: درخشان

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cutlet: تیکه ( در مورد دختران و زنان )

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

talk down to: to talk to someone as if they are l ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

talk down to: to talk to someone as if they are l ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

get across: to manage to make someone understan ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get across: to manage to make someone understan ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

put your foot in it: say something by accident that emba ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

talk sense: to speak in a reasonable way

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

talk sense: to speak in a reasonable way

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

speak up: to speak in a louder voice so that ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

speak up: to speak in a louder voice so that ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

speak ones mind: to say what you think about somethi ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

behind back: If you do something behind someone' ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

behind back: If you do something behind someone' ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

answer back: to react to criticism by arguing or ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tell off: to speak angrily to someone because ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tell off: to speak angrily to someone because ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

get a word in edgeways: to have an opportunity to speak

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get a word in edgeways: to have an opportunity to speak

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

vibe: the mood or character of a place, s ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

drop off: وسایل را در جایی پیاده کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

gummy: پاستیل

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

gummy: پاستیل

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

not give a shit: to not be interested in or worried ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

get over: کنار امدن با موضوعی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

pass on: بی خیال شدن از قضیه یا موضوعی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bore to death: bored to tears/bored stiff

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get through: to succeed in talking to someone on ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get back to sb: o talk to someone again, usually on ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get back to sb: o talk to someone again, usually on ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

top up: the act of putting more drink into ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

top up: the act of adding liquid in order t ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cost a fortune: to cost a lot of money

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cost a fortune: to cost a lot of money

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

out of your league: doing something that you are not sk ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ditch out: to leave an event or conversation.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

talk some sense into sb: to help someone to think about a si ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cast out: to get rid of someone or something, ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

batshit: completely crazy

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

batshit: completely crazy

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

say when: used to ask someone to tell you whe ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

say when: used to ask someone to tell you whe ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sort of: used to say that something is partl ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sort of: used when you are trying to describ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

as usual: in a way that often happens and is ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

as usual: in a way that often happens and is ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

all the best: used to express good wishes to some ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

all the best: used to express good wishes to some ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

guess what: used before you tell someone someth ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

guess what: used before you tell someone someth ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

scrabble: گند زدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

run by: to tell someone about something, to ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

all at once: if something happens all at once, i ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

all at once: if something happens all at once, i ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wedge: a piece of metal, wood, rubber, etc ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

transpired: If it transpires that something has ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

barf: to vomit

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

barf: to vomit

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i wouldnt say no: used to say that you would like som ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

you can say that again: used to show that you completely ag ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i have to say: used to show that you are making an ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

whatever you say: used to tell someone that you agree ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

whatever you say: used to tell someone that you agree ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

to say the least: used to show that something is wors ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

to say the least: used to show that something is wors ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

to say the least: هر زمان چیزی رو شما بخوای مهم تر و ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that would be telling: used to say that you cannot tell so ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

that would be telling: used to say that you cannot tell so ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i couldn’t tell you: used to tell someone that you do no ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

i told you so: used when you have warned someone a ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i told you so: used when you have warned someone a ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

to tell the truth: used to emphasize that you are bein ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stay away: stay away from sb/sth to not go nea ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stay away: stay away from sb/sth to not go nea ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ill see what i can do: used to say that you will try to he ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

you see: used when you hope someone else wil ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

go through: تجربه کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

go through: تجربه کردن

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

beat: غلبه کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

beat: غلبه کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get on: قاطی شدن با کسی ریختن به هم با کسی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

nice talk: ممنون از ادبت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

poke a nose: دست توی دماغ کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

poke a nose: دست توی دماغ کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fling: جفتک انداختن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fling: جفتک انداختن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

put out: put sth out خاموش کردن اتش

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

immigration: اداره مهاجرت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

immigration: اداره مهاجرت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bore snore: کسل کننده خسته کننده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bore snore: کسل کننده خسته کننده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hung out: قرار گذاشتن وقت زیادی در جایی گذران ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

phone five: اوکی شدن قرار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

phone five: اوکی شدن قرار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

hop in: بپر بالا ( ماشین )

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

peace out: خداحافظی - ترک کردن، رفتن، مثلا میگ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

peace out: خداحافظی - ترک کردن، رفتن، مثلا میگ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pull out: بیرون کشیدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

pull out: بیرون کشیدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

show up: show somebody up خط و نشان کشیدن بر ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

set up: set somebody up فریب دادن - حقه زدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

set up: set somebody up فریب دادن - حقه زدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

move into: نقل مکان کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

move into: نقل مکان کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hunk: muscular man

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hunk: muscular man

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get off my case: Stop nagging me!

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

putting you on: از توانایی خود برای کمک به کسی استف ...

١ سال پیش

مدال‌های محمد خ1