پیشنهادهای Javad Haghighi (١٨٤)
نافذ. Smoldering ( smouldering ) eyes چشمان نافذ.
شِتِرَه ( دهخدا ) .
کف.
کف.
دسمال، دستمال ( دهخدا ) .
دوستکام ( دهخدا ) .
رمارم ( فرهنگ عمید ) .
مِدَکّه ( دهخدا ) .
مِدَکّه ( دهخدا ) .
رتمه، رَتیمه.
دیگه صحبت در مورد …. کافیه indicating that one has finished talking about something. "So much for the melodic line. We now turn our attention to the ...
آموزشگاه یا مدرسه مورد تاسیس ارسطو.
قلمه.
اون.
لیلة الاسرا.
آفتاب لقا.
به زبان بی زبانی، در لفافه.
محض، سره.
هیئت ( ستاره شناسی ) .
وال، حریر. ( فرهنگ عمید ) .
شرعی، رسمی.
درشکه، کالسکه، گاری.
ریاست.
نپتا ( ریشه اصلی کلمه است ) .
جبن.
واسط ( دهخدا ) .
اِطاله، تفصیل، اَطناب.
نوآموز.
نوآموز.
نوشهر.
فارادی.
فارادی.
تکاب.
دم کسی گرم که… To his credit, he didn’t give up even when things got hard. دمش گرم که حتی وقتی اوضاع سخت شد کوتاه نیامد.
آخ، اوخ ( دهخدا ) .
اهل.
صندل.
لیچ.
دغل.
نیلین.
ایالات.
ولایات.
آسال ( و این کلمه ای است جمع و بدون مفرد ) . دهخدا.
مُدَرَّب.
مُدَرَّب.
اکسید دوکوئیور، اکسید مس.
سلیمان.
تبریک.
شتا.
نمای.
بم.
لاجرم.
لاجرم.
کُتَل، تپه، تل.
کُتَل.
قایل.
قاهر.
حلزونی.
پروگرام، پرگرام، پروگرم.
پیشوند نزدیک: فرا: سر فراگوش من آورد به آواز حزین / گفت کای عاشق دیرینهٴ من خوابت هست؟ ( حافظ: ۶۰ ) . دهخدا.
ردائت، ردایت.
ریح.
مطول.
سودا.
آریا، آریتا.
دل.
نم.
در زمینه ی تجارت �سرمایه گذاری� معنی می شود. Private equity firm یعنی موسسه یا شرکت سرمایه گذاری خصوصی.
بازآرایی، تغییر ساختار دادن.
در نهایت.
همانا.
جلوه.
وُرم که نام جدید آن شْتارْن بِرگِر زِه می باشد.
مودت.
بد دست.
لار.
حقیر.
قاره ای.
سیتوپلاسم.
پویانما.
نیرم.
نیرم.
فدرال.
اُسوه.
کلاسمان.
کرنای.
رُکبه ( دهخدا ) .
سَندَری ( دهخدا ) .
صفار.
کولی، بدوی.
فتوت.
شلوارک.
بَرّه کُشی یا بره کشان.
هَمّ.
یُمن.
سره.
تعلیم.
تدریس.
ایرا، زیرا.
مورخ، مورخه.
بت خانه.
تئین.
استحفاظ، استحفاظی.
تحرک.
رویارو.
بُن.
پودر.
پودر.
ادغام کردن.
حس.
زخمین.
رحل.
کول، خا، دوش، کت.
شیرک.
شیرک.
نک.
هیجا.
هالک.
ییری.
چربش.
تمجید.
تمجید.
قوال.
قینه.
ابکا.
مر.
مثل خر در گل ماندن. تا خرخره فرو رفتن.
یه مشت، یه کپه، یه تاپه ( این اصطلاح برای اشاره به چیزی که مقبول و محبوب و خوش آیند نیست استفاده می شه، مثلا یه تاپه خزعبلات یا دری وری ) .
کلافه.
دریافت.
مردنی.
کج بیل.
خریدن.
آجیل.
غرش.
روال.
اشاره.
پستیژ. پوستیژ.
طرد.
گندنا.
مال الاجاره.
گزیر.
اظهار.
اظهار.
نیل.
کاسنی.
گلپر.
آمیغ،
گاز.
قسم.
تدارکات.
بالن، عنبر.
قرینه. Same
قرینه.
بهنام.
کرامت.
یرما.
مهناوی.
خاک دان.
خاک دان.
خلاف.
صریحا.
کلاه بوقی.
آزرده خاطر، دلخور.
انسان خاکی، آدم پاک نهاد.
قاطعیت.
نیاک. سلف.
نُس، گرداگرد لب و دهان ( لغت نامه ی دهخدا ) .
مشمع. مشما.
جگری.
رَوَن.
مسوول. ضامن. مسلول. جواب گو. ملتزم.
لقب، ج القاب.
صدور. صادر.
هَیْمَنه ( بر اساس فرهنگ انتشارات معین ) .
سلب.
پول پارو کردن.
یراق.
حبه
چمن
اصطلاح یا عبارت �Chip away at� هم بار معنایی مثبت داره، هم منفی! فعل chip به معنی تراشیدن است و اگر شما �chip away at� را برای �موضوعی منفی� به کار ب ...
صرفا برای ادامه ی مناظره