حسین قربانی (مدرس سه زبان) - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

handle: رسیدگی کردن به / دستگیره مثال: He k ...

٣ روز پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

roughly: تقریباً مثال: It will take roughly ...

٤ روز پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

general: عمومی مثال: They had a general disc ...

٥ روز پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gastronomy: هنر آشپزی

١ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

engage: مشغول کردن، جذب کردن مثال: The tea ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

potentially: احتمالاً، به طور پتانسیلی مثال: Th ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

framework: چارچوب، چارچوب کاری مثال: We need t ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

establish: تأسیس کردن، بنیان گذاشتن مثال: The ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

indeed: در واقع، واقعاً، به واقعیت مثال: In ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

via: از طریق، با واسطه مثال: You can sen ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

communicate: ارتباط برقرار کردن مثال: It's impor ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

launch: راه اندازی، شروع مثال: The company ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

agenda: دستور کار، برنامه کاری مثال: Let's ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

preposition: حرف اضافه دوستان دقت داشته باشید ک ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

high: بلند، بالا مثال: The mountain peak ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

emphasis: تأکید مثال: The teacher placed emph ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

recovery: بازیابی، بهبود مثال: Her recovery f ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

anymore: دیگر مثال: I don't want to live her ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pastel: رنگ های ملایم و پررنگ که معمولاً در ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

occasion: مناسبت / فرصت مثال: They celebrated ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

virtually: تقریباً مثال: The project is virtua ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

plot: زمین، قطعه زمین، طرح مثال: The farm ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

given: داده شده مثال: Given the circumstan ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

symptom: علامت، نشانه، علایم مثال: Fever is ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

basically: اصولاً مثال: Basically, you just ne ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

relief: تسکین، آرامش He sighed with relief ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

summit: قله، اجلاس مثال: They reached the s ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

charge: هزینه / مسئولیت مثال: What is the c ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

combine: دوستان دقت داشته باشید که در حالت ف ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

embrace: آغوش گرفتن، پذیرفتن مثال: They embr ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

along: به همراه مثال: He brought his dog a ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

impressive: تحسین برانگیز مثال: Her presentatio ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get: دریافت کردن / رسیدن به / شدن مثال: ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

discourse: گفتمان مثال: His discourse on socia ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

emergency: اورژانس He was rushed to the emerge ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

admire: تحسین کردن، تمجید کردن مثال: I admi ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

remote: دور مثال: They live in a remote vil ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

conventional: متداول مثال: He prefers conventiona ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

contest: مسابقه، رقابت مثال: She won first ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

agreement: توافق، قرارداد They reached an agr ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

agenda: دستور کار، برنامه کاری مثال: Let's ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

conviction: اعتقاد، قاطعیت مثال: She spoke with ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

later that day: بعدش در همان روز ( گذر زمان بین دو ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

objective: هدف، هدفمند مثال: The objective of ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

potential: پتانسیل، قابلیت مثال: The young ar ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

facility: امکانات مثال: The hotel has excelle ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

orientation: جهت دهی، آموزش مقدماتی مثال: New e ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

investor: سرمایه گذار مثال: The investor deci ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

principal: اصلی، رئیس مدرسه مثال: The princip ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

strike: اعتصاب مثال: The workers went on st ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

scenario: سناریو، وضعیت مثال: They discussed ...

٥ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

context: زمینه مثال: It's important to under ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bear: تحمل کردن مثال: He couldn't bear th ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ongoing: در حال انجام مثال: The project is s ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

turn over: برگرداندن ( ورق، کاغذ و . . . . )

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

more often than: به مراتب بیشتر از Men like the spor ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pub: جایی برای ملاقات که نوشیدنی و غذا ه ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

accomplish: دست یافتن به، انجام دادن مثال: She ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sophisticated: پیچیده، پیشرفته مثال: The new techn ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

barely: به سختی مثال: She barely had time t ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

literature: ادبیات، کتابخانه مثال: She studied ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fall out: بهم خوردن، از یکدیگر جدا شدن مثال: ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

inspire: الهام بخشیدن، انگیزه دادن مثال: Her ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

proposed: پیشنهاد شده، پیشنهادی The proposed ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

series: سری، مجموعه مثال: I watched the ent ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

adventure: ماجراجویی، سفر ماجراجویانه مثال: Tr ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

campus: دانشگاه، محوطه دانشگاهی The campus ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stake: سهم مثال: He has a significant stak ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dramatically: بطور چشمگیر مثال: The company's pro ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

over: بیش از مثال: The bookshelf collapse ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

whereas: در حالی که مثال: Sarah loves summer ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

certainly: بدون شک، قطعاً مثال: She will cert ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

event: رویداد، واقعه مثال: The concert was ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

substantial: قابل توجه، قوی مثال: The company ma ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

aspect: جنبه مثال: The project has many dif ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get a job: کار پیدا کردن، کار گیر آوردن

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

set: تنظیم کردن، مجموعه مثال: She set th ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pour: ریختن، پاشیدن She poured tea into ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

implication: پیامد / نتیجه مثال: His absence fro ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

typically: به طور معمول مثال: He typically arr ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

contribute: کمک کردن، مشارکت داشتن مثال: She co ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

accommodation: محل اقامت ( مثلا در یک سفر هستید و ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

derive: مشتق کردن، به دست آوردن مثال: The w ...

٨ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

term: دوره، مدت، ترم مثال: The president ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tremendous: بسیار بزرگ، عظیم، شگفت انگیز The c ...

٨ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

throughout: در سراسر مثال: It rained throughout ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hometown: جایی که به دنیا آمدید و یا جایی که ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

even though: با وجود اینکه، اگر چه Even though i ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

evolve: تکامل یافتن مثال: Over time, birds ...

٩ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

where: کجا، جایی که، که Where did you go ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

journey: سفر، مسیر مثال: We embarked on a lo ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tip: نکته مثال: He gave her some tips on ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sight: دیدن، چشم انداز The sight of the s ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pitch: مطرح کردن، توصیف کردن مثال: She pit ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

according to: مطابق با، بر طبق، براساس

١١ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

individual words: کلمات مستقل

١١ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

omphaloskepsis: نگاه کردن به ناف مثال: After a long ...

١١ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

consanguineous: خویشاوندی مثال: The couple discover ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

connecticutian: نیوهیچین مثال: He's originally from ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

quattuordecillion: کواتوردکیلیون ( عدد بزرگی ) مثال: ...

١١ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hundred: صد مثال: There were a hundred peopl ...

١١ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

embourgeoisement: بورژوازی مثال: The embourgeoisement ...

١١ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

psychotomimetic: مربوط به روان درمانی، افکننده ی روا ...

١١ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١١ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ سال پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ سال پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ سال پیش

اولین دیسلایک کردن

-

همه

١ سال پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

road rage: خشم لحظه ای بخاطر عمل یک راننده دیگ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

survey: دوستان توجه داشته باشید که این کلمه ...

١ سال پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fahrenheit: فارنهایت که برای تبدیل آن به سانتیگ ...

١ سال پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ سال پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ سال پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

for the day: در طول روز He was there for the day ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make some changes: تغییراتی ایجاد کردن

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

feel frustrated: احساس کسلی کردن، احساس نا امیدی کرد ...

١ سال پیش

تایید موبایل و ایمیل

-

همه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

later that day: بعدش در همان روز ( گذر زمان بین دو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بریم سر اصل مطلب: let's get to the point

١ سال پیش

انتخاب عکس پروفایل

-

همه

١ سال پیش

تکمیل درباره من

-

همه

١ سال پیش

اولین لایک کردن

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

driving test: امتحان رانندگی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به همین علت: so for this reason therefore

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به این علت: so for this reason therefore

١ سال پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١ سال پیش

مدال‌های حسین قربانی (مدرس سه زبان)