حمید

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده
investment bank١٢:٥٨ - ١٣٩٨/١١/٠٣بانک سرمایه گذاری در ایران تامین سرمایه میگن بهش مثل تامین سرمایه تمدنگزارش
14 | 0
take sth off١٦:١٣ - ١٣٩٨/١١/٠٢He saw a man who had taken his dog off its leash. . z اومردی را دید که قلاده سگش را باز کرده بود Four corner 4 p94گزارش
0 | 1
go viral١١:٢٣ - ١٣٩٨/١٠/١٢The image went viral z عکس فضای مجازی را پر کرد Four corners 4 p 100گزارش
14 | 1
tangible٢٠:٤٨ - ١٣٩٨/٠٨/٢٠مشخص You need to identify and then focus on tangible targets تو باید بشناسی و تمرکز کنی بر روی اهداف مشخص All in one 3dگزارش
25 | 1
wisdom١١:١٧ - ١٣٩٨/٠٨/١٨In some one's wisdom z جمله ای کنایه امیز است به این معنی که این طرز تفکر غلط است In my mother's wisdom daughters are weak در منطق مادرم دختر ها ضعیف ... گزارش
21 | 1
EX١٦:٣٤ - ١٣٩٨/٠٨/١٦Ex - friend دوست پیشین اگر به تنهایی به کار رود به معنای همسر قبلی است یا کسی که روابط عاشقانه ای داشته است اگر به عنوان پیشوند بیاید به معنای قبلی ... گزارش
78 | 1
grow apart١٥:٤٧ - ١٣٩٨/٠٨/١٤He and his wid had been griwing apart for at least a year او و همسرش حداقل یکسال از هم جدا زندگی کرده اند ( از هم فاصله گرفته اند )گزارش
9 | 0
be seeing somebody١٥:٠٠ - ١٣٩٨/٠٨/١٤روابط عاشقانه با کسی داشتن دوست بودن با کسی Is she seeing anyone at the moment Is marge still seeing tom هردوتا جمله سوالی هستن علامت سوال قاط زده ... گزارش
5 | 1
showerhead١٦:٠٩ - ١٣٩٨/٠٨/٠٥Low - flow showerhead سردوش هایی که جریان کمی اب از خود عبور میدهندگزارش
12 | 0
low flow١٦:٠٨ - ١٣٩٨/٠٨/٠٥Low flow showerhead سردوش هایی که جریان کمی آب از خود عبور میدهندگزارش
5 | 0
clogged١٦:٣٩ - ١٣٩٨/٠٧/٢٠The bathroom sink is clogged روشویی گرفته است ( اب پایین نمیرود )گزارش
37 | 1
nostalgia٢٠:٠٣ - ١٣٩٨/٠٧/١٣بنظرم معادل فارسی ندارد این کلمه به معنای احساسی است که به آدم دست میده در هنگامی که به گذشته فکر میکند مثلا شما یک جاقلمی قدیمی میبینید که مثل اون ... گزارش
97 | 1
off١٥:٢٦ - ١٣٩٨/٠٧/١٣Off the coast of Australia کنار سواحل استرالیا ( four corners 3 unit 5 )گزارش
51 | 1
فهرست جمله های ترجمه شده
give away١٢:٥٥ - ١٤٠٠/١٠/١٦
• He gave away all his furniture.
نگاهش به وضوح احساساتش را نشان میداد0 | 1
right away١٦:٠٨ - ١٣٩٨/١١/٠٢
• She cooked up a simple meal for me right away.
او فورا یک غذای ساده برای من درست کرد7 | 0
visualize٢٠:٥٢ - ١٣٩٨/٠٨/٢٠
• I tried to visualize the house while he was describing it.
من تلاش کردم تا تجسم کنم آن خانه را هنگامی که او درحال توصیف آن بود2 | 0
wisdom١١:٣٠ - ١٣٩٨/٠٨/١٨
• ’Tis altogether vain to learn wisdom and yet live foolishly.
کاملا بیهوده است که درایت را یاد بگیری و درعین حال جاهلانه زندگی کنی9 | 0
wisdom١١:٢٠ - ١٣٩٨/٠٨/١٨
• Learn wisdom by the follies of others.
خردمندی را از حماقت های دیگران یاد بگیر14 | 1