Farhood - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dissident: The dissidents were unable to hold ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

back and forth: Back And Forth ✔️ Dialogue, negotia ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

entourage: ✅اطرافیان ✅آدمای دور و بر ✅دور و بر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

nerve endings: پایانه های عصبی . E. g Messages tra ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nerve endings: پایانه های عصبی . E. g Messages tra ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

travel sickness: بد سفر [مثلاً بد ماشین ( یعنی کسی ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

travel alarm: علائم هشداردهنده ( مثلث خطر و غیره ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

itinerary: ۱ ) برنامه سفر ( شامل ملاقات ها، س ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

adopt: تصویب کردن . E. g Several governmen ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

narrowly: بزور، با فاصله نزدیک 1 ) He narrowl ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make the top 10: جزو ۱۰ مورد/مقاله/ورزشکار/تیم و غیر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

instant success: . E. g The movie was an instant suc ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

instant success: . E. g The movie was an instant suc ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

win: ⁦✔️⁩جلب کردن، بدست آوردن He succeed ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

olympics: . E. g to win gold/silver/bronze ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

away win: پیروزی/برد خارج از خانه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

straight wins: پیروزی/برد های پی درپی 1 ) The team ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hot form: کاملا آماده ( تیم ورزشی ) The team ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

consecutive wins: بردهای پی درپی/متوالی/پشت سرهم

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

successive wins: Consecutive wins= E. g. We've had ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

thrilling: ⁦✔️⁩مهیج، میخکوب کننده، دهن باز نگه ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

notch: ✔️به ثبت رساندن، نایل شدن، کسب کردن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

deserved win: برد/پیروزی بحق It was a very well d ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

flirt: ⁦✔️⁩لاس زدن، عشقبازی کردن It was cl ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

thrive: رونق داشتن Companies need to keep t ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

body armour: زره، ( مجازا ) لباس ضد گلوله He onl ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

crop circle: ( انسان یا حیوان یا گیاه یا هرچیز ) ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

corn circle: ( انسان یا حیوان یا گیاه یا هرچیز ) ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

grill: ✔️شدیدا مورد پرسش قرار دادن، استنطا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

incentive: incentive: مشوق یا انگیزه ای از بیر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

introduce: ✔️ ( کالا یا فراورده ی تازه را برای ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sparkle: The freshly cleaned windows sparkle ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

utmost: I do my utmost to produce clean cop ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

utmost: I do my utmost to produce clean cop ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bad back: کمردرد ( داشتن ) I have a bad back

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

burp: آروغ زدن e. g. to gently hit or ru ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

brave: ⁦✔️⁩ ( باشجاعت ) به خود هموار کردن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

swept: ✔️ ( با حرکت تند و سرتاسری ) درکشید ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

flag flapping: ⁦✔️⁩حرکت/جنبش سریع پرچم بر اثر وزش ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fair wind: باد مساعد They set sail the next mo ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

row: قایق ( پارویی ) راندن We were rowin ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

prevailing: غالب، حاکم 1 ) We tried to take adv ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a breath of wind: ◾باد تازه There wasn't a breath of ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

northerly: a northerly wind gusting up to 80 m ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sped: . E. g With a generous following wi ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wind power: ⁦✔️⁩انرژی بادی renewable energies l ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

solar power: renewable energies like solar and w ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

brilliant sunshine: ✔️آفتاب درخشان be bathed in/bask i ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

glorious sunshine: ⁦✔️⁩آفتاب باشکوه be bathed in/bask ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be bathed in: ✔️حمام ( آفتاب ) گرفتن be bathed in ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be blessed with: [Collocation] . E. g be blessed wit ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

beat down: ✔️ ( به شدت ) درخشیدن، تابیدن ( Th ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

beat down: ✔️ ( به شدت ) درخشیدن، تابیدن ( Th ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wispy: [Weather] fluffy/wispy clouds drif ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

drift across the sky: ⁦✔️⁩از آسمان رد شدن fluffy/wispy c ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

off the sea: ✔️در نزدیکی کرانه، نزدیک به ساحل [C ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stiff: [Weather] a stiff breeze blows in/ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the snow: [Collocation] The snow crunches ben ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crunch: ✔️محاسبات پیچیده انجام دادن ✔️تحلیل ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

turn black: [Bad Weather] [Collocation] the sky ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

block out: 💠بیایید با هم range گسترده کاربرده ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cover the sky: [Bad Weather] [Collocation] thick/ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

roll in: ⁦✔️⁩ظاهر شدن [Bad Weather] [Colloca ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gather: ⁦✔️⁩گرد آمدن، جمع شدن [Bad Weather] ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

form: ✔️تشکیل شدن [Bad Weather] [Collocat ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

snow: [Bad Weather] [Collocation] 1 ) sno ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the wind: [Bad Weather] [Collocation] the win ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fog: Noun [Bad Weather] [Collocation] ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dense: ✔️ متراکم - انبوه - پرپشت 👉🏿 One ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pour down: ⁦✔️⁩باریدن شدید باران [Bad Weather] ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in buckets: [Bad Weather] [Collocation] the rai ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

whistle: [Bad Weather] [Collocation] the win ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

whip: ✔️ ( به سرعت یا ناگهان ) حرکت کردن، ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

strike: 🔰اصابت کردن، برخورد کردن ( صاعقه، ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

flash: برق زدن - نشان دادن نور شدید ( صاعق ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

winds: [Bad Weather] [Collocation] 1 ) str ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

category four: [Bad Weather] [Collocation] forecas ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shelter from: [Bad Weather] [Collocation] be in f ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

storm: VERB ✅یورش بردن، هجوم بردن، ( با خش ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

be covered: [Bad Weather] [Collocation] be cove ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be shrouded: [Bad Weather] [Collocation] be cove ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be shrouded in: [Bad Weather] [Collocation] be cove ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

seek shelter from: [Bad Weather] [Collocation] get cau ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be blowing: [Bad Weather] [Collocation] British ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be battered: [Bad Weather] [Collocation] be batt ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be buffeted: [Bad Weather] [Collocation] be batt ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

let up: [The Weather Improves] [Collocation ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hold off: [The Weather Improves] [Collocation ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the clouds: [The Weather Improves] [Collocation ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

clear: [The Weather Improves] [Collocation ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the sky: [The Weather Improves] [Collocation ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

brighten: [The Weather Improves] [Collocation ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the storm: [The Weather Improves] [Collocation ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sensibilities: حساسیت ها The show was careful not ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

local sensibilities: حساسیت های محلی ( Local Sensitivit ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

local sensitivity: حساسیت های محلی ( local sensibilit ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fabrics: Within four years they were shippin ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bound: روانه ( کردن ) . . . They boarded ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

potter wheel: چرخ سفالگری :E. g. one of definitio ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sharp focus: The problem was suddenly thrown int ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bruise: کبود شدگی Miraculously he was throw ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sett off: . E. g We counted up to fifty, then ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

count: [Verb] ⁦✔️⁩ اهمیت/ارزش داشتن، مهم ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

buffet supper: . E. g a buffet supper, generously ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

would be: ⁦✔️⁩داوطلب، خواستار - خواهان چیزی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

solely: The attacks were directed solely at ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cycle route: مسیر دوچرخه سواری The app directs ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

detour: ✔️راه انحرافی ( که هنگام تعمیر و بس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

summit: ✔️قله The most direct path to the s ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

supply ship: E. g. The bombers scored direct hit ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

clinical depression: افسردگی بالینی Clinical depression ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

subjecting: . E. g Grilling involves subjecting ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lard: E. g. Melt the lard in a pan over d ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

vivid: The songs are vivid and emotionally ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

file down: ✔️با سوهان صاف کردن ✔️ساییدن، پرداخ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

file down: ✔️با سوهان صاف کردن ✔️ساییدن، پرداخ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

up ahead: There’s a sharp curve in the road u ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ingenuity: ✅۱ ) ذکاوت و ابتکار ۲ ) تبحر و مها ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be taken up with: be taken up with something/somebody ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take apart: take somebody/something apart infor ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gill: ⁦✔️⁩آبشش Fish take in oxygen throug ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ruthless: Don't be taken in by his charm—he's ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

poise: ✔️به حالت آماده باش در آوردن، مترصد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

squeeze: Verb ( با out ) ✔️obtain with dif ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

gingerbread: ✔️چیز قشنگ وکم بها [Idiom] take the ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

data privacy: We need to take a firm line on data ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cudgel: [Idiom] take up ( the ) cudgels on ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give onto sth: باز شدن به سمت/رو بسوی/در جهت چیزی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

run out of: E. g. She's running out of things t ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

worldly possession: تصرف دنیوی ( مال دنیا ) He gave u ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give as good as you get: [Idiom] to be strong and confident ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give me every time: [Idiom] used to say that you always ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give me any day: [Idiom] used to say that you always ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

given half a chance: [Idiom] given the chance/choice ( ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

given the choice: [Idiom] given the chance/choice ( ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

given the choice: [Idiom] given the chance/choice ( ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

what i wouldn't give for sth: [Idiom] what I wouldn't give for st ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

what i wouldn't give for sth: [Idiom] what I wouldn't give for st ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i would give anything: [Idiom] I would give anything/a lot ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i would give a lot: [Idiom] I would give anything/a lot ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i would give my right arm: [Idiom] I would give anything/a lot ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give someone a break: [Idiom] infml stop criticizing or b ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give someone a heads up: [Idiom] to tell someone that someth ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give someone a piece of your mind: [Idiom] to tell someone why you are ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give someone a run for his or her money: [Idiom] to be as good at something ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give someone a run for his or her money: [Idiom] to be as good at something ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give something a whirl: [Idiom] to try something for the fi ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

give someone hell: [Idiom] slang to criticize someone ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give rise to something: [Idiom] fml to cause something to ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give someone the cold shoulder: [Idiom] to intentionally ignore som ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not give someone the time of day: [Idiom] to not be friendly to someo ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

not give someone the time of day: [Idiom] to not be friendly to someo ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

someone would give someone the shirt off his or her back: someone would be willing to do anyt ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

thug: . E. g 1 ) He was done over ( =atta ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

paintwork: E. g. The paintwork will need doing ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make into: مبدل نمودن - تبدیل کردن - مبدل ساخت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make sth out: E. g. I made a cheque out ( =write ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

disguise: ✔️پنهان ساختن، آشکار نکردن، پوشاندن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

altar: نوعی میز/چیدمان که در رسم و رسوم و ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

make no bones about: ✔️ابا نداشتن to not try to hide som ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make no bones about: ✔️ابا نداشتن to not try to hide som ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

parking garage: ⁦✔️⁩پارکینگ مسقف که می تونه یه طبقه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have against: ◾have ( got ) something against som ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have back: ◾have somebody back [no passive] ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have back: ◾have somebody back [no passive] ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have on: ◾have somebody on ( informal ) ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have up: ◾ ( have somebody up ( for somethin ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

once too often: ⁦✔️⁩خیلی وقت ها E. g. I’ve had it ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

newsagent: E. g. Could you buy a paper for me ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

meticulous: meticulous detail جزئیات دقیق و موش ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put above: ◾put something before/above somethi ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

shoots: جوانه گیاه وقتی که تازه داره از زیر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

plagiarism: She's determined that her students ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

keep in with: ◼️keep in with somebody ( Britis ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

come from behind: ( in sport ) to win when it was ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come from behind: ( in sport ) to win when it was ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

come on to: ◼️come on to somebody ( informal ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come on to: ◼️come on to somebody ( informal ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spell: ✅طلسم ◼️if you are under someone's ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

come up for: ◾come up for something [no passiv ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pull at: Cambridge Dictionary@ ◾pull at sth ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

model citizen: ⁦✔️⁩شهروند نمونه E. g Vick paid hi ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rail pass: گذرگاه ریلی The rail pass will pay ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

does what it says on the tin: [Idiom] ✔️If something does what i ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

break out in: Oxford Dictionary@ ◾break out in s ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cordon: ✔️کمربند حفاظتی ( صفی از پاسبانان ی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

retiree: Yahoo. com@ Retirees🔴 who pay the ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hive: He lived a quiet life, tending his ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

curse: ⁦✔️⁩معضل E. g. They look on single ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

catch at: ◾catch at something ✔️to touch so ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

reckless: He brought about his company's coll ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

specimen: Astronauts brought back specimens o ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sharp practice: The building industry brought in ru ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stringent: . E. g 1 ) Stringent safety regulat ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tripartite: A tripartite agreement brought toge ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to think: ◾ ( . . . to think ( that فکرش رو ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

to think: ◾ ( . . . to think ( that فکرش رو ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

apparatus: The whole apparatus of communism wa ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

infantry: The infantry fell back in disarray ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

infantry: The infantry fell back in disarray ...

١ سال پیش

مدال‌های Farhood