پیشنهادهای فرحناز یوسفی (١٦٥)
البیضُ هَمّی لالَذی البِیضِ الطُّلَی/و طِلابی الأوتارُ لا الأوتارُ ( نفثةالمصدور ) / وجههٔ همت من شمشیر است نه کامروایی و لذت در زنان سپید گردن/مطلوب ...
وَلْوَلَه=به آواز گریستن، واویلا گفتن ( نفثةالمصدور صفحه 40 ) .
نخستین سبک شناسان ایران، شاعران دوره بازگشت ادبی هستند یا نخستین کسانی هستند که بدون اینکه خود بدانند به مطالعات سبک شناسی اشتغال ورزیدند؛ زیرا شاعرا ...
روبها این دم حیلت را بهل/ وقف کن دل بر خداوندان دل ( مثنوی، داستان دقوقی ) .
تا ببینم قلزمی در قطره ای/ آفتابی درج اندر ذره ای ( مثنوی، داستان دقوقی ) . 🔸قلزمی=دریایی
مجموع کلمات
خاک پای خاک بیزان بوده ام تا گنج زر/کرده ام سود از بهین عمری زیان آورده ام ( خاقانی ) خاک بیزان=کسانی که خاک کارگاه زرگران را برای پیدا کردن خرده های ...
دست و پا دادمت چون بیل و کلند/من ببخشیدم ز خود آن کی شدند. ( مثنوی، داستان دقوقی ) .
زیباترین قصیده انوری، قصیده ای است که در مدح بلخ و تبرئه خود از اتهام هجو بلخ و نجات جان خود سروده است: ای مسلمانان فغان از دور چرخ چنبری وز نفاق تیر ...
می چکد ژاله بر رخ لاله/ المدام المدام یا احباب ( حافظ ) / شبنم بر چهره ی لاله فرومی ریزد. ای دوستان! باده بیاورید و بنوشید. مُدام: باده، شراب.
عربی: سوق داده شده در زبان لری همان طور که آقای خیری نوشتند، سقت بام یا سیقت بام است یعنی: فدایت شوم
کنایه از دنیا
پیشرو قافله
از ترس و اضطراب لب از سخن فرو بستن، ساکت شدن
مورد دوم اشتباه درج شده برای واژه دم فروخور نوشتم بزرگواری کنید حذف کنید
کار آب نافع اندر مشرب من آتشی است /شأن خاک ساکن اندر کلبه من صرصری ( باد سرد ) ؛ ( انوری، در مدح بلخ ) .
در هوای آنکه گویندت زهی ( احسنت، آفرین ) / بسته ای در گردن جانت زهی ( ریسمان، طناب ) . مثنوی، داستان دقوقی
بطاقه ای که مرغ آورده بود ( کبوتر نامه بر ) ، به من دادند؛ می خواندم. . . ( نفثةالمصدور )
گشت کشته تن ز شهوت ها و آز/ شد به بسم الله بسمل در نماز. ( مثنوی، داستان دقوقی ) .
حبل=رنج و درد شب آبستن هنوز بر فراش حبل بود. . . مقامات حمیدی
کئوس=جمع کأس، قدح ها
به بیوسی از جهان دانی که چون آید مرا همچنان کز ( پارگین ) امید کردن کوثری انوری یعنی امید و انتظار از جهان و روزگار مانند این است که من از یک ( برکه ...
در پناه شیر کم ناید کباب/ روبها تو سوی جیفه کم شتاب ( مثنوی، داستان دقوقی ) 🔸جیفه در اینجا=مردار دنیا
همچو داوودم نود نعجه مراست/ طَمْع در نعجه حریفم هم بجاست. ( مثنوی، داستان دقوقی ) . 🔸نعجه=بز 🔸اشاره به داستان داوود که نزاعی بین دو نفر در می گیرد ...
گردون یهودیانه به کتف کبود خویش/آن زردپاره بین که چه پیدا برافکند ( خاقانی ) . در اینجا قرص زردرنگ خورشید به زردپاره ( غیار ) یهودیان تشبیه شده است.
می دمد صبح و کِلِه بست سحاب/الصبوح الصبوح یا اصحاب ( حافظ ) /بامداد برآمد و ابر در آسمان پرده آویخت، ای یاران! شراب بامدادی بیاورید و بنوشید.
تن چو اسماعیل و جان همچون خلیل/کرد جان تکبیر بر جسم نبیل. ( مثنوی، داستان دقوقی ) .
رو بگرداند به سوی دست چپ/ در تبار و خویش گویندش که خَپ ( مثنوی، داستان دقوقی ) .
قُرحاً علی قُرحٍ=زخم روی زخم
ضرب المثل عربی است؛ در معنای نهایت تلاش که اندک است.
در متون نثر قدیمی مثل عتبةالکتبة، به معنی اختلال و توهین نیز آمده است.
عِتاق=جمع عتیق، اسب نیکو
خریده آسا=مانند خاتون با شرم و حیا ( تاریخ وصّاف )
اذیت و آزار
عجیب و شگفت آور
لاتَرحَلنَّ فما اَبقیتَ من خَلَدی ما اَستطیعُ به تَودیعَ �مرتَحَل� هرگز از من دور مشو که چیزی از جانم نمانده است که بتوانم با میهمانم وداع کنم تار ...
سرزنش ها، عتاب ها �منشآت قائم مقام�
آنجا که جمال ما جهان آراید/ خورشید فلک روی به کس ننماید ( مقامات حمیدی )
مابین دو کتف ستور؛ کاهل صباح تا سافل رواح کنایه از اول روز تا فرا رسیدن شب است ( مقامات حمیدی ) .
حَاشَا المَولَی=خدا نکند، دور از آن سرور
خوشبختی اندک
مال حرام اندک
دزدان، درویشان
أُلُوفِ محنت=هزاران سختی و رنج
غُلَّتِ ضمیر=سوز و گداز درون، تشنگی و سوزش درون
دُردیِ دَرد=شرابی ناخوش
اعمارِ طِوال=زندگانی دراز
بَریق حُسام=درخشش شمشیرها
سَموم عَواصِف=بادهای گرم
سرهای بزرگان