اختزال

لغت نامه دهخدا

اختزال. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) تنها و منفرد بودن. || انداختن. || بریدن. اقتطاع. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). پاره ای از چیزی بریدن. پاره کردن. || بریده شدن. انقطاع. || انفراد. انفراد برأی. || حذف. || از میان بردن : هرآنچه در ایام هرج و مرج از دخل و خرج اندوخته بودند و باختزال و استنکال فراهم آورده از ایشان بستد بلطف و عنف. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || خیانت کردن : نسبت اختزالی بدو کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون گوید: اختزال ، در لغت بریدن را گویند. و نزد اهل معانی نوعی از حذف باشد، چنانکه شرح آن در ضمن معنی کلمه حذف در سابق بیان شد.

فرهنگ فارسی

تنهابودن، منفردبودن، انفراد، انقطاع، انداختن، بریدن، پارهای ازچیزی بریدن، خیانت درامانت کردن
تنها و منفرد بودن انداختن بریدن

فرهنگ عمید

۱. خودکامگی.
۲. خیانت در امانت.

پیشنهاد کاربران

به معنی اختلاس اموال است.
در کلیله و دمنه امده:
اگر این حوالت راست است موقع اختزال اندران بکفران نعمت و دلیری بر سبک داشت مخدوم بدان مقرون است.
باب شیر و شغال - صفحه 317
در متون نثر قدیمی مثل عتبةالکتبة، به معنی اختلال و توهین نیز آمده است.
اختزال=از کار افتادگی

بپرس