فرشته عاج - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

holding someone spot: جای کسی را نگه داشتن مثلا می خواهیم ...

٥ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a head of garlic: یک بوته سیر اما اگر منظورمان یک حب ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a stalk of cerely: یک ساقه کرفس

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

an ear of corn: یک خوشه ذرت

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

humble house: خانه محقر کلبه درویشی

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

humble clerk: کارمند دون پایه

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't want to hear a peep out of you: صداتون درنیاد جیکتون در نیاد.

١ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

speaking of which: حالا که حرفش شد

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

staighten someone out: باعت شدن که کسی بهتر رفتار کنه یا ب ...

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

can the attitude: با دید مثبت به موضوع نگاه کن

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

kudos to everyone: دم همه گرم

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm stoked: خیلی هیجان زدم خیلی مشتاقم این عبا ...

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i have the buyer's remorse: از خریدم پشیمونم

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

so rad: خیلی خفن و جذاب This is so rad خیلی ...

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm not messing around with anyone: با کسی شوخی ندارم

٣ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stuck in a rut: اسیر یکنواختی بودن اسیر روزمره گی ب ...

١ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

idyllic: با صفا

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i lashed out: قاطی کردم.

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'll hold down the fort: مسوولیتش را می پذیرم. مسوولیتش را ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

spill the beans: رازی را فاش کردن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

spill the beans: بند و آب دادن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spill the beans: رازی را فاش کردن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spill the beans: بند و آب دادن

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i work my tail off: از کار زیاد پدرم دراومده

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

what a waste of time: اگر این عبارت را در فیلم هایا سایر ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be on shaky ground: خوب نبودن اوضاع بین دو یا چند نفر ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

do want: چرا می خوام. به این نکته ظریف دقت ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

massive shift: دگرگونی عظیم

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give me some credit: ازم تعریف کن تحسینم کن

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

had a breakthrough: پیشرفت چشمگیر

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't quote me: از من نشنیده بگیر

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i have egg on my face: سکه یه پول شدم.

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm blown away: انگشت به دهن موندم

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dismantle: اوراق کردن

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's above the law: این نقض قانونه

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

above the law: نقض قانون

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i can't condone it: نمی تونم این اشتباه یا این کار غلط ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i can't fathom it: نمی فهمم سردر نمیارم

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

do you have a company: کسی پیشته؟ مهمون داری؟ I didn't k ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

why is that: آخه چرا؟!

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

greasy foods: غذاهای خیلی چرب

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

between wives: وقتی کسی از این عبارت استفاده می کن ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

turning point: نقطه عطف

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

layover: معمولا در مورد زمانی به کار می رود ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pregnancy craving: ویار بارداری

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it bugs me: اذیتم می کنه

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm rubber and you are glue: هر چی گفتی خودتی یا معادل آینه آینه ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

from saturday on: از شنبه به بعد

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't be so cheeky: اینقدر پررو نباش

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

suck up: آدم به غایت چاپلوس وقتی suckup صفت ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it was sweet of you: خیلی لطف داری خیلی محبت داری بسیار ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

particular vision: دیدگاه خاص

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you look so familiar: چهره ت خیلی اشنتست

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

doi i know you from somewhere: قبلا جایی ندیدمت؟ قبلاً جایی ندیدمت ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the may december romanac: رابطه ( عاشقانه ) با اختلاف سنی زیا ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

conjugal paranoia: سوءظن زناشویی

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

topsy turvy word: دنیای آشفته و درهم برهم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hunger is the best sauce: آدم گرسنه سنگم می خوره

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

your tie is crooked: کراوات کجه دقت کنید هر وقت می خواه ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

simply: گاهی در نقش قید به معنی صادقانه است ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

coercive cycle: چرخه اجباری چرخه قهری

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

nanchico: نانچیکو سلاح سرد ژاپتی

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

nanchiko: نانچیکو سلاح سرد سنتی ژاپنی ها

٥ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tooth socket: حفره دندان

٦ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

clear strategy: راهکار روشن

٦ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٦ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

long enough list: فهرست بلند بالا

٦ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

zestfulness: با شوق و ذوق ( سرشار از زندگی و ز ...

٦ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fresh perspective: چشم انداز تازه

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

legal jargon: زبان حقوقی زبان و اصلاحات تخصصی حق ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cohort: گاهی به معنی همدوره است.

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you're being too modest: شکست نفسی میفرمایید!

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pay it no mind: بهش توجه نکن

٧ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

twise as many: دو برابر

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

align: هم راستا بودن

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

thanks nevertheless: با این وجود ممنون به هر حال ممنون

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

awe: اگر در مورد خدا به کار رود، خوف و خ ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sneak up on: دزدکی به کسی نزدیک شدن طوری که طرف ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't get too cocky: شاخ بازی درنیار

٩ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

gobi desert: بیابان گبی در مغولستان و شمال چین ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

good: یکی از معانی کلمه good وقتی قبل از ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

inside out: زیروبم I know you inside out. من ز ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

way: یکی از معانی کلمه way به ویژهاگربعد ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

struggle: دست و پنجه نرم کردن با

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's brass monkeys out here: اینجا بیرون هوا یخه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

are you with me so far: می فهمی چی میگم؟ حواست به من هست؟

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't move muscle: جم نخور تکون نخور

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm no spring chicken: من دیگه سنی ازم گذشته

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i sure hope so: واقعا. امیدوارم ( خداکنه ) اینطور ب ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

speaking someone language: حرف دل کسی را زدن You're speaking ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you're speaking my language: حرف دلم را می زنی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't be naive: ساده لوح نباش

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i get the gravity: اهمیت موضوع را درک می کنم

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get the gravity: اهمیت موضوعی را درک کردن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a sit down: این عبارت گاهی به معنای خیلی جدی در ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you have been served: شما احضار شدید.

١١ ماه پیش

ثبت حداقل ١٠٠ رای

-

همه

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

how on god's green earth: آخه چطور ممکنه خدایا آخه چطور ممکن ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have the patience of a saint: صبر ایوب داشتن I have the patience ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be off the chart: بیش از حد بالا بودن مثال Your bloo ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

vay me: اخجون ایول

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

everything is peachy: همه چیز رضایت بخش و عالیه

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be beyond compare: بی همتا و غیر قابل قیاس بودن ( با د ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

mad as a hatter: خیلی خیلی خل و چل بسیار شیرین عقل

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't chase answers: دنبال جواب نباش

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't make yourself uneasy: خودت را معذب نکن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

liquored up: مست کرذن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pay someone no heed: به کسی توجه نکردن نادیده گرفتن کسی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be a burden: سربار بودن مثال I don't want to be ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you look dashing: جذاب و با اعتماد به نفس به نظر میای ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

my intentions are good: نیت من خیره نیتم خیره است. معمولا ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

let go of my hand: دستم را ول کن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

stall fed: پروار کردن زمانی که می خواهیم دامی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

stall feed: پروار کردن نگهداری و ذغیه دام و ماک ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

here's what happened: بزار بهت بگم چی شد.

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

scarcely allow anyone: مجال ندادن به کسی ( برای کاری )

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i have a guilty conscience: عذاب وجدان دارم.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

now you're talking sense: این شد حرف حساب

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

what's the heck: این دیگه چه کوفتیه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

if only i could: کاش می تونستم

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm gobsmacked: شگفت زده شدم. شوکه شدم.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

if you don't use it you'll lose it: اگر تمرین نکنی، یادت می ره

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

parboil: نیم پز کردن اندکی جوشاندی مثل وقتی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shutgun wedding: عروسی عجله ای به دلیل بارداری

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

what even is this: این دیگه چیه؟

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

busy doing what: مشغول چه کاری هستی؟ سرت گرم چه کاری ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

renovate the house: بازسازی خانه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stablish the cause: علت چیزی را یافتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you're a natural: واسه این کار ساخته شدی استعداد ذاتی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a good heah: با هوش و با تدبیر بودن معمولا به طو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a good head: با هوش و با تدبیر بودن معمولا به طو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

simple yet practical: ساده اما کاربردی در این عبارت yet ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

laugh heartily: از ته دل خندیدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

win some lose some: زندگی برد و باخت داره

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you do you man: هر کاری خودت میدونی بکن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

forge someone's signature: امضای کسی را جعل کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to be soft in the hand: عقل خود را ازدست دادن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

soft in the head: احمق و دیوانه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

someone's heart swelled with anger: خشم سراپای وجود کسی را فراگرفتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be dead wrong: سخت در اشتباه بودن You're dead wron ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

use your nut: مختو به کار بنداز

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

too much at stake: ریسک و مخاطره زیادی There is too mu ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go a bit over the top: زیاده روری کردن I went a bit over t ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pale with rage: ازشدت عصبانیت کبود شدن He was pale ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

waterproof mascara: ریمل ضد آب

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

do an ultrasound: سونوگرافی کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

your reputation pereceds ypu: تعریف شما را زیاد شنیدم.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be in one piece: سالم و سلامت بودن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be pining for someone: در حسرت کسی بودن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bold statement: حرف سنگینی زدی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

loan application: در خواست وام

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i heard through the grapevine: از دهن این و اون شنیدم.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you don't know me from adam: کاملا با من ناآشنا هستی.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you of all people should know: تو بهتر از همه می دونی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you said a monthful: گل گفتی حرف حساب زدی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

solid answer: جواب قانع کننده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be no longer a matter of pleasure: دیگر لطفی نداشتن به عنوان مثال It i ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

psy in installments: قسطی پرداخت کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i got the boot: اخراج شدم.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be in an uproar: توی دردسر افتادن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

no need to rub it in: می دونم احمقانه رفتار کردم: اما لاز ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get the heebie jeebies: دلشوره گرفتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't fill up on: خودت را با. . . . . . سیر نکن. مثل ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bureaucratic hassle: کاغذ بازی و کارهای اداری پر دردسر

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

know someone's interest: مصلحت کسی را دانستن مثلا She knows ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

what on earth can i do now: تقریبا معادل من الان چه گلی به سرم ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

call spade a spade: بدون رودربایستی حرف زدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

if you catch my drift: اگر منظورم را متوجه بشی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tendentious suggestion: پیشنهاد مغرضانه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bring to reason: سرعقل امدن مثلا He finally brought ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you are a big talker: فقط ادعا داری

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

without interest: هیچ علاقه ای نداشتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

zero interest: هیچ علاقه مداشتن حتی کمترین علاقه ا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

every man of common humanity: هر کسی که بویی از انسانیت برده باشد ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

all you have to do is: تنها کاری که باید بکنی اینه که. . . ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hey yourself: سلام به روی ماهت.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be screwed up: به گند کشیده شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm a goner: کارم تمومه فاتحم خونده ست.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

receive an indignity: اسائه ادب

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

looks that way: اینطوری به به نظر میاد.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

deficiency of nature: نقص مادرزادی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

how rich: چه با شکوه

١ سال پیش

ثبت اولین ترجمه

-

دیکشنری

-

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

there have to: باید که

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wilfully: حودسرانه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

proper and civil: به قاعده و صحیح

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not my watch: تا موقعی که من هستم ( مسئولم ) اجاز ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in total indifference: با بی اعتنایی تمام

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make a plate: غذا کشیدن. مثلا: Make me a plate ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

never settle for less: هرگز به کم راضی نشو

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

but under one condition: اما به یه شرط

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

by the end of a fortnight: ظرف دو هفته عبارت by the end of به ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take a charity: صدقه گرفتن صدقه قبول کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

rattled: ناراحت و عصبی بودن

١ سال پیش

اولین لایک کردن

-

همه

١ سال پیش

اولین دیسلایک کردن

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

مدال‌های فرشته عاج