پیشنهادهای بهرام (٩٠٠)
زی نگاری
پیشروی هموگان واژه های پیشروی به چم تقدیم و هموگان به چم اعتدالین جداگانه در ستار شناسی به کار برده شده اند.
پیشروی ( در دانش ستاره شناسی )
آبامگان آسمانی در برخی نگارش ها به جای واژه برج واژه زیبای �آبام� به کار برده می شود. از این رو به جای بروج فلکی، �آبامگان آسمانی� پیشنهاد می شود.
آبام آسمانی در برخی نگارش ها به جای واژه برج واژه زیبای �آبام� به کار برده می شود. از این رو به جای برج فلکی �آبام آسمانی� پیشناد می شود.
آبامگرد واژه زیبای �آبامگرد� در برخی نگارش ها به جای دایره البروج به کار برده می شود.
پن سالاری واژه فن اربی شده پن است.
پن سالار واژه فن اربی شده پن است.
اکیپ و تیم یک مفهوم هستند که در زبان فرانسوی �quipe و در زبان انگلیسی team است. برابر پارسی این واژه �یارگان� است که در برخی نگارش ها پذیرفته شده است ...
سنگ وارگی
مهری
آبگینه آبگینه چشم واژه آبگینه به چم زجاجیه هم اکنون در برخی نگارش ها در باره چشم دیده می شود
یارینه واژه یارینه هم اکنون در برخی نگارش ها دیده می شود
رنگینه رنگینه چشم
سختینه واژه سختینه هم اکنون در برخی نگارش ها دیده می شود
کژپنداری نیرنگ کژپنداشت نیرنگ
نگره ی نیرنگ
کژپندار
نمازسو
بسته پایان یافته
هنگارگشایی
نگرپذیر
نگرناپذیر
مهارپذیر
مهارناپذیر
پیش واگ، پیش نشان
زِبَرواگ، زِبَرنشان
بخشمان ( عمل ریاضی تقسیم )
بدزبانی
خو رهایی
خوآور، خوی آور
خوگرفت
پسگیری آبرو
شیدبافت
درخشانی
تخم بند
ساگبند ساگ به چم ساق است
شرمپوش پوشش شرمگاه
تاپوش کوته نوشت تاب پوش به چم پوشاک تابستانی
پَرپوش در گذشته پافرهارا با پَر پُر میکردند که جلوی رخنه کردن سرما و نگهداشتن گرمای تن شود. از این رو واژه پرپوش بی آنکه گگرته برداری شود پیشنهاد می ...
نیم تن پوش ژاکت را برای نخستین بار روی نیم تنه ( جلیقه ) می پوشیدند. از این رو �نیم تن پوش� که کوته نوشت واژه �نیم تنه پوش� است پیشنهاد می شود.
نگهدارخواه
بهسازخواه
همچندی وار
راسه ای وار ( در ریاضیات ) خطی ( راسه ای )
برون تار
برتار
برچیده
خرسازی
پادتسوگرد تسو به چم ساعت است
تسوگرد تسو به چم ساعت است
پس نشینی
نشانده ( مُعَیَن )
نشاندن
سه تایی، سه گانه
نیروی پاسبانی
خوش چیده، به چیده، نیک چیده
چینش
بن نویس آوانگاری میان کشوری، بن نویس آوانگاری جهان گستر
بُن نویس الفبا بنیاد نوشتن است. از ای رو واژه بن نویس پیشنهاد می شود.
آواشناسی فونتیک الفبا نیست. دانش شتاخت آواهاست.
پشتوان
دورو
دورویی
کهن نگاشت ها تاریخ ( کهن نگاشت )
شَهبُد
توان انباره
سپندی، سپنتایی
روشن اندیش
زیستکار واژه زیستکار به چم کارما در برخی نگارشها دیده می شود
سرآمدی
کوته گشت
کهنگرا
نوآزادیگرا
نوآزادیگرا
نواداری
بزهگان
آریانا آبخوست آریانا در شاخاب پارس و در ۱۵۰ کیلومتری نیمروز آبخوست کیش است که شوربختانه کشور امارات متهده اربی در آن جا خوش کرده است.
بوموسا پیش از آمدن انگلیسیها، مردی به نام موسا کنشگر آبادانی این آبخوست شد و پس از زمانی، نام �بابا موسا� بر این آبخوست گذاشته شد. �بابا موسا� در زبا ...
پی بردن
پی برنده
فرمانروای خانه، فرمانروای کار امریکا از نام ایتالیایی Amerigo به چم فرمانروای خانه یا فرمانروای کار برگرفته شده است.
وردایش
ارزه دهی
آتَرمگر واژه آتَرمگر به چم دترمینان در برخی نگارش ها دیده می شود
اختر نشیم اختر به چم ستاره و نشیم به چم قطب است
بهیزک گیری، بهیزک شماری بهیزک به چم کبیسه است
خورماهی
زادی
کوچی ماهی
نابخردانه، نابخرد
درونرو
آیین واره
وارون واره
دلاورانه، دلیرانه
فرزانگان
پوشش سازی
همسنجی وارون
دگر هم سنجی
کج هم سنجی
کارواژه های بی سامان
پایسته سازی
ناپایستگی
دوپهلویی، چندپهلویی
زیریاد
پی آوری ( تعلیل ) پی آور ( علت ) پیامد ( معلول )
پی آور ( علت ) پیامد ( معلول )
نابسنده
فراگرایی
فراآزادی گرا
فراهمبودگرا
فرامیهن گرا
فراجهان گرا
فراایرانگرا
تُرکگرا
زیست بنیان
کالبدشناسی، پیکرشناسی
چیره جو
رایگروه رای به چم مشورت، گروه مشورتی کارگروه ( کمیته )
منگاه کوته نوشت منگ به چم قمار گاه پسوند جا
انباره دار انباره به چم بانک
مهستان بنیانگذاران
گذار
انبازگاه انباز به چم مشترک و گاه پسوند جا
آواپرایی
چون من
سیاهه بازآیشی سیاهه به چم جدول بازآیش به چم تناوب
شاره دان شاره به چم سیال و دان به چم جاافزار
ناوندها
ناوندیافته
ناوندی
نافه گریز، ناوندگریز
گریز از نافه، گریز از ناوند
پشتوانش
پشتوان
پشتوانه پشتوانش
دور، کم گمان
پراکنش
آموزه ها
اندیش ورزی
آموزگاری
آموزگار، آموزگر
زیو از واژه زیوش به چم عمر برگرفته ام.
سگکسا
پن نگاری
نمودگر
نمودگری
بی چم
سرگوشی
داداری
آگاهش
آگاهیده
شورآفرین
شورآفرینی
در پوشش
کشو
کشت افزار
آتش انداز
نانوایی، نانواخانه
تلخه ای
آستان
سالارگریز
سالارگریزی
وارَها
وارهانی
در آشکار
زیر هات ( برای نگارش ) هات به چم فصل
بدفرناباز فرنایش به چم استدلال
کج فرناگر فرنایش به چم استدلال
کج فرنایی فرنایش به چم استدلال بدفرنایی ( مغلطه )
بدفرنایی فرنایش به چم استدلال
توده فریبی
ناموسبان
ناموسگرایی در کنار واژه ناموس پرستی می تواند درخور باشد
ناموس پرست، ناموسگرا
پیشران، پیشرانه ( در دانش مهندسی )
بزرگ انگاری، بزرگ شماری، بزرگ پنداری
پرپشتی
والایش
فرازمون کوته نوشت فرا آزمون ( فراتر از دیگر آزمونها ) یا کوته نوشت فر آزمون ( آزمون با شکوه ) که هر دو برداشت می تواند چم آن را برساند
آزمون فراگیر
بودگاه
پسزن، وازن
واگردانی، واگردان
واگرداننده، واگردان
واگردانی جبران می کنم ( وا می گردانم ) جبران همیشه به چم پس دادن نیست. گاهی به چم بازگرداندن به سان آغازین است یا بهبود است.
پسگام
پیشگام
پسخور، پسخوراند هر دو واژه در بسیاری از نگارش ها دیده می شود
پیشخوراند، پیشخور
بازگشت
تراکاری
زمپوش کوته نوشت پوشاک زمستانی
بیستین کوته نوشت واژه بی آستین است
برشته این واژه به چم برشته از زبان روسی به پارسی راه یافت.
نوشاوند اگر نخواهیم در پارسی انگاری ریشه واژه ها پافشاری بی پایه داشته باشیم، واژه هایی مانند سماور، کتری و استکان از زبان روسی به پارسی راه یافت. اس ...
جوشاوند اگر نخواهیم در پارسی انگاری ریشه واژه ها پافشاری بی پایه داشته باشیم، واژه هایی مانند سماور، کتری و استکان از زبان روسی به پارسی راه یافت. کت ...
یگانگی پاک
گسست
نامانا
مانا
مانداشت
پایستاری در کنش شناسی ( سینتیک ) از واژه پایستاری تکانه به جای بقای اندازه حرکت در بسیاری از نگارشها بهره گرفته شده است
مانایی
فرنودگرایی فرنود به چم منطق است
نابرابری
توپ اندازی
دژسالاری این واژه هم اکنون در برخی نگارش ها دیده می شود
ساختاربندی، سازمانبندی
سرریز کردن، سرکشی
تلاش انبازی، کوشش انبازی، هم تلاشی، هم کوششی تشریک به چم شرکت دادن ( انباز کردن ) و مساعی به چم کمک ها
گمان دار
پسگام
پسگامی
با آن همه ذلک به چم آن است با این همه را می توان به جای مع هذا به کار برد. زیرا هذا به چم این است.
مایه دار
پُر تاب، تابدار، تابسار
دم، دمان، زمان
مرتوکش مرتو ( انسان )
فرمان بودش حکم جلب همیشه دستور بازداشت نیست. اما می تواند به بازداشت بینجامد. حکم جلب فرمانی است بر بودن در دادگاه
وانهش پیگرد، وانهادن پیگرد
بازداری از پیگرد
پرمایه سازی
گوشه سار پسوند سار در پارسی به چم فزونی چچیزی است. مانند کوهسار، چشمه سار، گلسار
باشنده سار پسوند سار در پارسی به چم فزونی چچیزی است. مانند کوهسار، چشمه سار، گلسار
فرزندسار پسوند سار در پارسی به چم فزونی چچیزی است. مانند کوهسار، چشمه سار، گلسار
بَرسار، پهلوسار پسوند سار در پارسی به چم فزونی چیزی است. مانند کوهسار، چشمه سار، گلسار
پندگیری، پندآموزی
کنونه رسا
گذشته رسا
رنج افزایی، کار افزایی
همکوشی مجاهدت بر وزن مفاعلت ( مفاعله ) ، به چم با هم انجام دادن کارواژه است.
یاریگری
همیارانه
دگرگشته، دِگَریده
راستادار امتداد به چم راستا است. از این رو راستادار می تواند درخور باشد
پاک مانده، ناکرده گناه، پاک منش به چم کسی که تا کنون گناهی انجام نداده است
هم مردگرا، هم پورگرا
هم زن گرا، هم بانوگرا
کونکونک، کون کنی
تکان در فیزیک، جرک به چم نرخ زمانی شتاب می باشد و در بسیاری از نگارشهای پارسی واژه تکان به جای آن به کار رفته است.
دادارباوری، خداانگاری باوری است که می گوید خدایی هست و آفریننده و دادار هستی است. اما تئیسم ( خداباوری ) به بودن خدا باور دارد. از این رو دئیسم را می ...
خداباوری این واژه هم اکنون در بسیاری از نگارش ها دیده می شود
چارسار تریلیون وازه ای است که برای نخستین بار در دهه 1680 به کار رفت و از واژه ایتالیایی "تریلیونه" گرفته شده است. این واژه نخست به چم توان سوم یک می ...
چارسار تریلیون وازه ای است که برای نخستین بار در دهه 1680 به کار رفت و از واژه ایتالیایی "تریلیونه" گرفته شده است. این واژه نخست به چم توان سوم یک می ...
چارسار تریلیون وازه ای است که برای نخستین بار در دهه 1680 به کار رفت و از واژه ایتالیایی "تریلیونه" گرفته شده است. این واژه نخست به چم توان سوم یک می ...
چارسار تریلیون وازه ای است که برای نخستین بار در دهه 1680 به کار رفت و از واژه ایتالیایی "تریلیونه" گرفته شده است. این واژه نخست به چم توان سوم یک می ...
انجمن گرداننده
کارواژه فرمانی
کنون ناگزیر
ناگزیر
گذشته بایسته
کنون پیغامی
کنون دنباله دار
گذشته دنباله دار
غِژ
غِژ
همپوش
پریپور پری پور پری به چم حوری و پور به چم پسر
برگرفت
ساختوار
ساختگری
شوآاوری، شورآیی
پن، هنر پنکه واژه فن به چم هنر، اربی شده پن است.
بادفشار
نشستمان
پایانمان
پایاناورد سر هم نوشت پایان آورد به چم آورد پایانی
نگهداشته
به چلیپا آویخته چلیپاویخته
به چلیپا کشیدن
زیباسازی
برتافته
نام نامواژه ( زبان شناسی )
نویسه به چم متن است که واژه نویسه می تواند درخور آن باشد
درنگه
نمابرگ
گفتارنامه، گفتنامه، سخننامه
شنیداری
توری چشم
سه گانه پرستی
پیازِ مغز
سپیدمغز
نخست نخست اینکه
ریزبارسپهر یون ( ریزبار )
ریزبار
هواسپهر به چم اتمسفر در برخی نگارش ها دیده شده است
پرشیدگی در اخترشناسی در برخی نگارش ها دیده شده است
هموگار آسمانی این چم هم اکنون در برخی نگارش ها دیده می شود
هموگان این واژه در اخترشناسی هم اکنون در برخی نگارش ها دیده می شود
هموگان ( اعتدالین ) ( Equinox ) ، در اخترشناسی به زمانی گفته می شود که خورشید از دید نگرنده زمینی بر روی آبامگرد ( دایره البروج ) از دیمه هموگار آسما ...
خوریستان ( انقلابین ) ( Solstice ) در اخترشناسی، دو نقطه دگرگشت زمستانی و تابستانی روی آبامگرد ( دایره البروج ) هستند.
آبامگاه در برخی نوشته ها دیده شده است
آبامگرد در برخی نوشته ها دیده شده است
مبدِل ( دگرساز ) دگرساز گرمایی ( مبدل حرارتی ) دگرساز کهربایی ( مبدل الکتریکی ) دگرساز توان ( مبدل قدرت )
میانپوش
کیرواره
بایستار
کاردوش
نیک منش
نیک منشی
نگیزش، نگیزه نگیختن همچم توضیح دادن است
ارزش شناس
بلندچامه
پیامگل
سرمامرغ
ریزنگار
ریزنگاری
آسه آسه هم چم محور است
چرخپر
بال، بالبان، کناردار، کناربان ( در ورزش فوتبال )
نان درست این شهر دیولان است و هم اکنون باشندگان آن، این شهر را دیولان می خوانند. دیو به چم خدا لان به چم سرزمین دیولان به چم سرزمین خدا
چاماورد چامه آورد چامه ( شعر ) و آورد ( مسابقه )
چیده
سبزستان
گرماد گرم کوته نوشت خشکاد ( قاره ) در بسیاری از نوشته ها گفته شده است که از واژه یونانی آفریکه ( aphrike ) به چم همیشه گرم گرفته شده است. همانگونه ...
خاوَراد به چم خشکاد ( قاره ) آسیا خاور کوته نوشت خشکاد ( قاره ) آسیا برگرفته از واژه "Ἀσία’ " از یونان باستان است. در آغاز از آن برای نامیدن به کنار ...
برچینش
پادرَخشک رَخشک به چم الکترون
همگُنجی والانس به چم گنجایش است
گنجایش
بهاکاهی ( کاستن بها )
رایگان ( مجانی ) وچرگر ( فتوادهنده ) . وچر به چم فتوا است
یک راست
آستان گرد گردش گرداگرد آستان
هزارار کوته نوشت هزارهزار
نایا ( به چم منفی )
فرنگ
برآیگاه جای برامدن ( طلوع کردن )
تنایش، تنودن
تناییده، تنوده مجسم به چم جسم یافته ( تن یافته ) به گونه انگار ین راستین است. از این رو این واژه ها می توانند در خور باشند
دیرباور، سخت باور شکاک به چم بسیار شک کننده است از این رو این واژه ها می توانند در خور باشند
ناییده نایا ( منفی ) نایش ( نفی )
هایا هایش ( اثبات ) نایش ( نفی ) نایا ( منفی ) ناییده ( منتفی )
هایش هایا ( مثبت ) نایا ( منفی ) نایش ( نفی ) ناییده ( منتفی )
همسان آوری
افروزه
دربرگیرندگی
دربرگرفته
ترایی
دودلی افکنی
پایمال سازی
فرابانگی، فراسدایی، فراسدا، فرابانگ
جانباختگاه
سرپرستی
رایشگان
هم ستیزی
هم ستیزی
گفتوری
دیدوری
آشکارگفت، روشن گفت
روشن گویی، آشکارگویی
در پرده، با پرده، پس پرده در بسیاری نگارش ها هر یک از این چم ها به جای ضمنی به کار رفته است
رگ سفتی
دنباله داری
ناماوازه ( در هنر ) ناماوازه کوته شده نام آوازه میتواند به جای تخلص برای نام هنری که هنرمندان بری خود برمیگزینند به کار برده شود.
ستایچامه ( در چکامه ) ستای بن واژه ستایش و چکامه به چم چکامه. از این رو چکامه ای که به ستایش میپردازد را می توان ستایچامه نامید.
سردمایه مبرد مایه ای است که در سردکن ها به کار برده می شود از این رو واژه سردمایه میتواند درخور آن باشد
گرمسیر ( برای سرزمین ها )
سردسازی
گواه گویی
نیم کرنش
نمازگام هر گام نماز
کرنشگر
شهروری
شهریور نام یکی از ماه های پارسی نیز هست. از این رو این چم می تواند نمای زیبایی به این واژه بدهد.
کارکشتگی
زشت بازداری
نیک واداری
دوجُفتی ( در چکامه ) لنگه به جای مصرع جُفت به جای بیت
جُفت ( در چکامه )
اشکوبی، چینه ای اشکوب و چینه به چم طبقه هستند.
آمرزگر در پارسی پسوند �گر� در بیشتر واژگان به چم بسیار انجام دهنده می آید. از این رو برای بسیاری از پیشه ها، این پسوند به کار برده می شود. مانند درود ...
هستگاه، بودگاه
گماشتنی
خداگون از ریشه یهوه به چم مانند خدا است.
بر پایی، برپا کردن، بر پایش
سرگشته
غوطه رهان
گمیزگر به چم حلّال ( عامل حل کننده )
نیروبخش
چیره مند
باخته
بیش شمار
سازش آمیز
چشمداشت، چشم به راهی وابسه به کاربرد می تواند هر یک از این دو واژه به کار برود
برپاگر از آنجا که یک گونه پیشه به شمار می رود که کارش برپا کردن چیزی استو از اینرو پسوند گر به واژه برپا می تواند چم درخوری باشد.
بند، بست ( دیداری ) چارچوب ( رفتاری ) کارزاب ( زبان شناسی ) همان گونه که زاب ( صفت ) ویژگی یک واژه را می شناساند. کارزاب ( قید ) هم ویژگی یک کارواژ ...
وانگهی
هوشمان، بَردَک واژه هوشماناز سوی فرهنگستان زبان پارسی پیشنهاد شده است. اما واژه ربات گرفته شده از واژه Robota در زبان چکی و به چم برده است. از این ر ...
سهش ورز سهش به چم احساس و ورز می تواندپسوند درخور آن باشد
بویش
گام سنج فاز به چم گام و سنج به چم متر
شتابه سنج
هم پیمان
گمهوری ها
کشوریار
ساتراپ اگر برای فرماندار ساتراپی ( ایالت ) به کار رود
ساتراپی ساتراپ به چم فرماندار ساتراپی است
چندگزینه ای در زمینه آزمون تستی
واجامه وا پیشوند گشاد برای جامه میتواند برای جلباب به چم جامه گشاد درخور باشد
ناسازی
ناساز
انگار، گویا، ناگزیر، ناچار در جاهای گوناگون میتوان هر یک از واژه های پیشنهادشده را به جای لابد به کار برد.
در هوده
نشان شهرت به چم نام خانوادگی که هم اکنون در برخی نگارش ها و جاها کاربرد دارد
کاهین به چم کم شده، کاهش یافته
هم آمیزی
بیشین بیشینه برای ماکسیمم و بیشین برای ماکسیمال میتواند درخور باشد
مرزین اکسترمم از واژه لاتین Extermus به چم بیرونی ترین است. اکسترمم به چم چیزی است که در پایان بوده یا به واپسین مرز خود رسیده باشد. همچنین به چم گذر ...
ویژک مختصه به چم هَمنِه ( مولفه ) در هندسه و رایش ( ریاضی )
ویژک مختصه به چم مولفه ( هَمنِه ) در هندسه
ویژه سازی
گردمان
تراکنج هم اکنون در برخی نگارش ها دیده میشود
پاک انگاری
آگاهانه
گواه خواهی
دورداشت
خودکامی
کامخواه
کامخواهی
گزارش
کرنش
خون تباه
تباه پذیر مهدور بر وزن مفعول مانند مهدورالدم
پاره ای به چم جزئی در رایش ( ریاضی ) . هم اکنون به جای عبارت مشتق جزئی از مشتق پاره ای بهره گرفته می شود
هومن هو به چم نیک و من به چم منش
پیش کشی
پروا
راست پنداری
زیباگرایی
زندگر
خودسپاری
ناهمبُری ( در رایش )
هم گریز
همپایا
نیک پیشینه
بدپیشینه
رهاگر
روابر خواه
روابر خواهی
روابر
سامه بر خواه
داتکُشی دات به چم قانون و کشتن به چم جان ستاندن. از این رو آساکُشی به چم جان ستاندن از راه قانون میتواند واژه درخوری برای این تاوانگیری سنگدلانه باشد
رواگ گر
رواگا
بریده بریده
پایا ( در زمینه بها )
خوریستان این واژه هم اکنون در برخی نگارش ها دیده می شود
هموگار این واژه هم اکنون در برخی نگارش ها دیده می شود
پهناب
بازآیشی تناوبی همان پریودیک است که واژه بازآیشی میتواند درخور آن باشد
بازآیش تناوب همان period است که واژه بازآیش میتواند درخور آن باشد
بازآیند متناوب همان پریودیک است که واژه بازآیند میتواند درخور آن باشد
همراستایی
همسنگ
همراسته همسو نمیتواند واژه درخوری باشد. زیرا متوازی میتواند ناهمسو نیز باشد
نیمراسه
پارراسه
درازای خم
پادچم کاربرد برای واژه
بهردار
بهردهی
نیاگرایی
نیاگرا
سنگیده
کارابخشی
ترازگری
کمکرد تفاضل ( ریاضی )
گردآورد اجتماع ( ریاضی )
شماره رسا
شماره دهدهی
شماره برخه ای
شماره نیادی
زاده
کهرباپایی رخشاپایی درخشپایی دگرش الکترونیک و الکتریسیته در این است که در الکتریسیته توان الکتریکی به روشنایی، جنبش، گرما و مانند آنها دگرسان میشود، ...
نهانفکنی باری را به کسی یا چیزی به گونه ای ناآشکار افکندن. این بار می تواند اندیشه، نیرو یا مانند آنها باشد.
گرایا
سنگوار
انگاشته
واتنگیده
واتنگش
تنگیده
گُنجاور
فرنودوری
برهوده
هوده وری
هوده گیری
نیک دانی
هفتک ( به چم یک هفتم ) سُبع
شِشَک
گوناگون خواه
تَوَند هم اکنون واژه تَوَند به چم بالق. ه در برخی نگارش ها دیده می شود
تَوَنددار هم اکنون واژه تَوَند به چم پتانسیل در برخی نگارش ها دیده می شود. دارای پتانسیل همان بالقوه است. بنابراین تَوَنددار می تواند واژه درخوری باش ...
نیایش شمار ( ابزار نیایش ) نیایش ( کارواژه )
زابیدن زابش
درست پاره بحش درست
بسایند
برآیند
بس شمار مضرب در رایش ( ریاضی ) این واژه ( بس شمار ) هم اکنون در برخی نگارش ها دیده می شود
بسایند ضرب ( ریاضی )
پایارفت کروز به چم پرواز پایای هواپیما یا پیشروی پایای خودرو
برخاست
دلجویی
دانش خواهی
نیکرویی
نیکرو
گماشتن ( به چم به کار گیری )
هم بست
هم بسته
انگار
همسان انگاری
همسانی
زورایش ( به چم جبر در ریاضی ) با آمیزش واژه زور ( به چم جبر ) و رایش ( به چم ریاضی ) و اندکی ساده سازی می توان به واژه زورایش به چم جبر در ریاضی رسی ...
زورایش جبر در رایش ( ریاضی ) . با آمیزش دو واژه زور به چم جبر و رایش به چم ریاضی و ساده سازی آن می توان به واژه زورایش به چم جبر در ریاضی رسید
بندک، زیربند بند برابر پارسی پاراگراف است که یک یا چند جمله دارد. از این رو واژه بندک یا زیربند میتواند مناسب باشد. زیرا هم چم بخشی از بند را می رسان ...
دهنکامی
دادسپار ( در زمینه دادخواهی ) کارسپار ( در زمینه کارگزاری )
پرستیده
گرم کن
سردکن
پی ( هندسه )
همادساز
رساساز
گفتگاه
هم تافتی واژه مختلط با مخلوط یکسان نیست. در کاربرد همگانی مختلط اندکی کمتر از مخلوطبار چم واژه آمیختگی را در خود دارد. از این رو واژه هم تافت به چم م ...
هم تافت واژه مختلط با مخلوط یکسان نیست. در کاربرد همگانی مختلط اندکی کمتر از مخلوط آمیختگی دارد. از این رو واژه هم تافت پیشنهاد می شود که در برخی نگا ...
پاسخ به Alireza Mohamadzade کسترمم از واژه لاتین Extermus به چم بیرونی ترین است. اکسترمم به چم چیزی است که در پایان بوده یا به واپسین مرز خود رسیده ب ...
زیرینه این واژه هم اکنون در برخی نگارش ها دیده می شود
زبرینه این واژه هم اکنون در برخی نگارش ها دیده می شود
اندرتافت واژه اندرتافت هم اکنون در برخی نوشته ها به چم انتالپی به کار می رود
سنگسا مانند سنگ سخت. سنگگون هم می تواند به همین چم باشد. اما سنگسا آوای بهتری دارد
چندینه گرا
همبودگرا همبود به چم جامعه
آزادی گرا
جهان گرا
هَمنِه برابر پارسی مولفه به چم جزء ( در ریاضی همنه x و همنه y ) واژه �همنه� هم اکنون در برخی نگارش ها دیده می شود.
درخورکار
خاک افتا، سر به خاک سا
خاک افتایی، به خاک افتادن ( سجده کردن )
دروغ شماری، دروغ پنداری، دروغ شمردن، دروغ پنداشتن
فزون نمایی
فرجادگویی
خودنمایی، خودنمایانی
فروکش
خشکادواره، خشکادسا
آبخوسا برابر واژه جزیره، واژه آبخوست یا آبخو ( واژه فشرده آبخوست ) بسیار پیشنهاد شده است. از این رو برای هرچه کوتاهتر شدن برابر واژه شبه جزیره، واژه ...
خودپا
ریختنگاری
همنگار
ریختشناسی
پیوستی
کنشگر
رُخشاری
هم پیمان
کندروی
هستینگی، فربود
گده
پُکیده
نهانکشی
نهانکش
پیروار
جان گواه
چنددستگی
همگان پذیر
مرتو، مرتوگ
میهن برگ
کوته گری
کوته گر
رَخشرانه
رَخشمایه
ستوننما
راسه کش
گوشه سنج ( ابزار اندازه گیری گوشه )
همژاد ( هم جنسیت )
تراژاد
تَراوَر
واگذار ( کسی که پاس می دهد )
واگذاری ( پاس دادن )
سردسته
دیرکرده
سردار
تخته کلید
تخته
کِشپوش
چرخانه
ایستانه
چارچرخانه
اسپاش پیما
اسپاش نورد
اسپاشی
دستانه
فرنما
بافه
پرونجا
کارنامک
پروندان
زورافزایی
دستینَک
نماراز
جانپاس
زنهاره
ریزواره
گفتنامه
آتشنشانی
سوزش
گزارنامه
گزارنامه
سود ( در بازار )
پیمودن، هنگام
تلخندگو ( طنزگو )
کارگروه، تاروار
همستان
جنگ افزاردار
هستین
آشتینامه
همدلی نامه
سازشنامه
سپاهی وار
پیچک
نوارافزار
تار
سربخش
زیرگردایه
گُزیننَما
رواییده
پخش گر
پخشی
واگیری
رایانشِ نگاری
رایانشِ واکاوی
رایانشِ شماری
شمارافزار
شمارگری
دورافکنی
شهردان
شهردان
شهردانی
پشتوانه
واکاو، موشکاف
همگون سازی
همگون ساز
همگون ساز
دل بخواه
دل بخواهی
نونگاری
نونگار
گویانه
بدآمد
فروهِشت
شناور ( معلق در شاره )
واگردان
بِه گُساری
توروار
پی نویس
پی نوشته
پی نوشت، پی نویسی
رویارو
پاسخوری
بایسته
باینده
دانشوریار ( دارای مرتبه علمی استادیاری )
دانشور ( دارای درجه استادی )
کارفرزانی ( درجه دکترا ) ، کارفرزان ( دارای درجه دکترا )
کارفرزان ( دارای درجه دکترا )
کارداری
کاردار
بُرونوَر
کُنج
دستواره، دستک ( راکت تنیس و بدمینتون و پینگ پنگ و مانند آنها )
نودادنامه
هَندَچگری
هَندَچگر
داسار
گُنج
شگفتی نشان
پرسش نشان
نافه گرا
دو راسه ای ( ریاضیات )
ناراسه ای ( ریاضیات )
راسه ای سا ( ریاضیات )
راسه ای ( ریاضیات )
کنونه سا
فرنودآور
سینه تنگی
هواپویایی، هواپویاشناسی، هواپویا
پَسا ( دِرَگ: نیروی مالشی گارس ها )
بَرآ ( نیروی بالابرنده )
پلخ
نهست
باشا
باشش
سوارگ
جداگر
گورب
فِر
بی پروا
آبخوستگان
روانش
چکانده
نوشه
پردلی
خوره دار
برونراه
پایاندن
و دیگر
واساماندهی
فزونسازی
بزرگ دانستن
نهان نیرنگ
یکسانسا
نزدیک کردن، نزدیکی، یکسانسایی
سپنتایش
واشکافی
فراگیرکردن
نوسازی
بهسازی
دست درازی
گماشتگی
گرایاندن
درچکاندن
زرنگاری
یادگار، یادکرد
یادآوری
به آهستگی
پنداره
کوبگویه
سبدگویه
دستگویه
واکاوی سویگان
سویه ( بُعد ) ، پس ( بَعد )
نیندیشه
کهن نگاره
کهن نگاشت
هاگگون
بزه وری
نارواگری
آبگینه شده
آبگینگی
همنهشتی
همنهشت
سامان پذیر
واگشت، واگردانی
سیری، سیرایی
بسنده گری
سپرده دزدی
زمین بند
آبادی خواهی
بِه جویی
دوازدهه ( دستگاه گوارش )
خوش گوشت
نافه گریز
پاگویه
کوشارشناسی، کوشار
کنشمایه شناسی، کنش مایه
آبلوله
آب ایستایی، آب ایستاشناسی، آب ایستا
گرماکیمیا
گرماترابُرد
گرماپویایی، گرماپویاشناسی، گرماپویا
جوشش
ماسش
چکانش ( تبدیل بخار یا گاز به مایع )
فرازش
شماره آبیشه
اندازینه
راسک
زیرراسک
پادکَجَک
کَجَک
دَهَک
پادرُخَک در ریاضیات، نسبت ضلع روبرو به وتر یک زاویه سینوس گفته می شود. اگر وتر را یک زه بیانگاریم، ضلع روبرو می تواند رخ آن زه با یک زاویه مشخص باشد ...
رُخَک در ریاضیات، نسبت ضلع روبرو به وتر یک زاویه سینوس گفته می شود. اگر وتر را یک زه بیانگاریم، ضلع روبرو می تواند رخ آن زه با یک زاویه مشخص باشد. ب ...
جایگاهی
جایاب
ترانگاشت
ترانشان
هستینگی
تندرو ( سیاست )
فرنود ناساز
رازینه گشایی
رازینه گذاری
رازینه
زیرپوچ، نایا
برپوچ، برجا
نگرورز
چرخوار
چرخه
همسنگ سازی
همریختی
همریخت
نو نویسی
درست نویسی
دمینه
ایستاشناسی، ایستا، ایستایی
واداشته
خویشتن کار
باشکاوی
خویشکار
خودپایبندی
تهی سازی
پُرساز
پُرسازی
پشت سر گویی، نهستی
برون بری
پسروی
تراز
شیپوره ( nozzle )
دست افکنی "اشغال" یک پله بالاتر از "دست اندازی" ( تجاوز ) است. از این رو برابر واژه "اشغال"، "دست افکنی" پیشنهاد می شود.
ناسازگاری
مهتر
پیمان نامه
برگک
جانما
هموارگی
فرانموده
گذربرک
پیکره
شمارکی ساز
شمارک
شمارکی
گیرنده
پایدارساز
برنگر، نگرنده
مهارگر، پایشگر
همنگاری
همنگار
همسانسویی
همسانسو
پادینه ( ریاضی )
نونمایی
گاهسنج
سنجه
سیمدان
نرده ای واژه "نرده ای" به جای "اسکالر" در بری از نوشتارها به کار رفته است.
پایش افزار
پادهمرس واژه "همرس" برای "متقارب" پیشنهاد شده است. از این رو واژه "پادهمرس" برای متباعد که پادواژه "متقارب" است پیشنهاد می شود.
مرزینه در ریاضیات اکسترمم به بیشینه ( ماکزیمم ) ویا کمینه ( مینیمم ) گفته می شود. برای اینکه واژه ای هر دو را پوشش دهد و پسوند آن با "بیشینه" و "کمی ...
مهستان ویژگان، مهستان ویژه ( چون سنا مجلس خواص است )
مهستان تودگان، مهستان توده
داو
آهن ربایی
بُن ( هندسه )
پادتوان از آنجا که پردازه ( تابع ) لگاریتمی، وارون پردازه توانی است، واژه پادتوان برای لگاریتم پیشنهاد می شود.
سروی، کاجی
هم تارک، همچکاد از آنجا که تارک ها ( رئوس ) رویه های هرم در یک نقطه به هم می رسند، بنابراین واژه های "هم تارک" یا "همچکاد" برای هرم پیشنهاد می شود.
راسه ( هندسه ) ، راسته ( ترابری )
واژه نامه
نیمبُر
پادهمبُر دو خط در اسپاش ( فضا ) یا همبُر ( متقاطع ) هستند، یا همراستا ( موازی ) هستند، یا هیچ یک از این دو نیستند که متنافر گفته می شوند. واژه "ناهم ...
همرس
تلخند
خندک واژه
تندی، روندگی
پادزِهَک در ریاضیات، نسبت وتر به ضلع همسایه یک زاویه سکانت گفته می شود. اگر ضلع همسایه را یک ستون بیانگاریم، وتر می تواند زه آن ستون با یک زاویه مشخص ...
پادسایَک در ریاضیات، نسبت ضلع روبرو به ضلع همسایه یک زاویه تانژانت گفته می شود. اگر ضلع همسایه را یک ستون بیانگاریم، ضلع روبرو می تواند سایه آن ستون ...
زِهَک در ریاضیات، نسبت وتر به ضلع همسایه یک زاویه سکانت گفته می شود. اگر ضلع همسایه را یک ستون بیانگاریم، وتر می تواند زه آن ستون با یک زاویه مشخص ب ...
پویه
گُریزه سهمی به خمی گفته می شود که فاصله هر نقطه آن از یک نقطه ثابت به نام کانونو یک خط به نام هادی مقدار ثابتی باشد. در چنین حالتی گریز از مرکز این ...
پذیرا
شکنا
فرازه
سایا
واگُریز هذلولی به خمی گفته می شود که تفاضل فاصله هر نقطه آن از دو نقطه ثابت به نام کانون مقدار ثابتی باشد. در چنین حالتی گریز از مرکز این خم از حد ب ...
ناخودکرد
ناهمسان بر
سایَک در ریاضیات، نسبت ضلع روبرو به ضلع همسایه یک زاویه تانژانت گفته می شود. اگر ضلع همسایه را یک ستون بیانگاریم، ضلع روبرو می تواند سایه آن ستون با ...
رانش، پرانش
ساییده
سایشی نمونه: شتاب سایشی، نیروی سایشی ( فیزیک )
همگون ( ریاضیات )
اُستانه از آنجا که در منطق هر گزاره ای درست نیست و گزاره ها می توانند درست یا نادرست باشند. اما "قضیه" به گزاره ای گفته می شود که درست است. از این ر ...
درشمار
نگره
فرنما
چندفرازی
هم آیند ( ریاضیات )
دگرمان ( ریاضیات )
دگرمانی ( ریاضیات )
پردازین واژه "تابع" یک واژه عربی است که در ریاضیات، برابر واژه انگلیسی function به کار می رود. در زبان پارسی، واژه "پردازه" برای این کاربرد پیشنهاد ...
وردا
پندارین
همراستا رویه
همراستابر
توان دوم
ریشه دوم
باشندگان ( سرشماری و آمار )
فردیدگذاری
دادوری
شاره
پیاپی
بس آیند، چندآیند، چندباریش
همسان ساگ، همسان شاخ
همسان بر
سامانه
کارگزاری