عاطفه انارکی - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

restrained: کنترل شده

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

turn from: رو برگرداندن

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give up the ghost: ۱ - خراب شدن ۲ - مردن

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

flyover: کنایه از سرعت کار کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

i was wondering if: می خواستم بدونم اگر. .

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stew: she is in a stew او از چیزی ناراحت ...

١١ ماه پیش

ثبت اولین ترجمه

-

دیکشنری

-

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

explore all the avenues: تمام راه های ممکن رو رفتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

explore all the avenues: تمام راه های ممکن رو رفتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

kid around: احمقانه رفتار کردن. بچه شدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

you got it: به روی چشم!!

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

kid around: احمقانه رفتار کردن. بچه شدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

browse: نگاه کردن به چیزهای زیادی بدون توجه ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she is having a baby in two months later: تا دو ماه دیگه بچه اش به دنیا می ای ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

you made my day: خیلی خوشحالم کردی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

drop a brick: سهوا اشتباهی کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

make ends meet: He can not make ends meet از پس مخا ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

try not to drop a brick: سعی کن!!سوتی ندی!!

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fed up with: She is fed up with her life از زندگ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hush money: حق السکوت

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

play off: به معنی تسویه کردن نمیشه، کاربر roz ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hush money: حق السکوت

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

i was wondering if: می خواستم بدونم اگر. .

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to paper over differences: پنهان کردن اختلافات

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

mind go blank: suddenly can not remember

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in the sphere of: ازجنبه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

boil down: منتج شدن. خم شدن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

based on trust: براساس اعتماد

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

on the spot: سریعا. در زمان و مکان مناسب

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

knock out power: باعث قطعی برق شدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

play the fool: رفتار احمقانه داشتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tropical storm: طوفان گرمسیری، حاره ای

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

backup: Back up: Make a copy of computer da ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tropical storm: طوفان گرمسیری، حاره ای

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

behind: he is so behind طرف شوته

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

life thretening storm: طوفان سهمگین

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

behind the times: افکار کهنه داشتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fortnight: دو هفته Two weeks

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

what is more: اصطلاح /برای اضافه کردن اطلاعات به ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fortnight: دو هفته Two weeks

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

do the trick: موثربودن و به نتیجه مطلوب رساندن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be on cloud nine: روی ابرها سیر کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

go the distance: تمام کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be on cloud nine: روی ابرها سیر کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take up: علاقه مند بودن به فعالیت های جدید و ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you made my day: خیلی خوشحالم کردی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

turn away: علاقه مند نبودن رو برگرداندن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put me in the picture: من را در جریان بگذار

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

for the birds: totally uninteresting and meaningle ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

put me in the picture: من را در جریان بگذار

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

front: 1 - جلو و پیش 2 - جبهه جنگ 3 - نم ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get moving: عجله کن!!

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

letdown: let somebody down:حال کسی رو گرفتن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get moving: عجله کن!!

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

at home with: راحت بودن با EX:he is also at home ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tip top: عالی، مرتب، منظم

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pressing problem: مشکل حاد

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep in tip top shape: روی فرم نگه داشتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

beat: I am beat من خیلی خسته ام exhausted ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

help your self: غذا میل کنید، از خودتان پذیرایی کنی ...

١١ ماه پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

can not wait: بسیار مشتاق و بی صبر بودن I can not ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

from scratch: یاد گرفتن چیزی از اولش If I go to F ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it sells like hot cakes: بسیار پر فروشه

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mix and match: سوا کردن کالا

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

with flying colors: با موفقیت کامل

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

with flying colors: با موفقیت کامل

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cast iron alibi: دلیل کاملا محکم برای اثبات غیبت

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cast iron alibi: دلیل کاملا محکم برای اثبات غیبت

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

be on the ball: اماده به کار

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sailed through: به اسانی گذراندن و کاری را با سهولت ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he is not permitted to receive any visitors: او ممنوع الملاقات است .

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i was wondering if: می خواستم بدونم اگر. .

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a word with somebody: با کسی صحبت کردن EX:I had a word wi ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have a word with somebody: با کسی صحبت کردن EX:I had a word wi ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mind go blank: suddenly can not remember

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

boil down: منتج شدن. خم شدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

play the fool: رفتار احمقانه داشتن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put somebody though: شخصی را ازطریق تلفن به دیگری وصل کر ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

put somebody though: شخصی را ازطریق تلفن به دیگری وصل کر ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

over the hill: He is over the hill او سن و سالی از ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

post master at: He is post master at طرف خدای فلان ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

present minded: He is really present - minded او وا ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as bold as a brass: He is as bold as a brass رویش سنگ پ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in good condition: He is in good condition او خوب ماند ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

gentleman all round: He is a gentleman all round او از ه ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gentleman all round: He is a gentleman all round او از ه ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go the distance: تمام کردن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be at the high: از نظر اماری در سطح بالایی بودن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

built up: توسعه دادن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

built up: توسعه دادن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

draw together: 1 - توافق کردن 2 - متحد کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

draw together: 1 - توافق کردن 2 - متحد کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

put aside: ذخیره کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

احولی: پیچیدگی در چشم

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

قلب: دل. دگرگون شده و منقلب شده. تقلبی و ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خلقی کردن: مزاح کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

خلقی کردن: مزاح کردن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بشکست: شکسته خاطرشد. خفیف و خوار شد

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

smell a rat: ?How come the front door is open ? ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

restrained: کنترل شده

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

straight from the horse's mouth: from a very reliable source

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tongue in cheek: as a joke

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tropical cyclone: گردباد استوایی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tropical cyclone: گردباد استوایی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

weigh against: سنجیدن در مقابل

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

weigh against: سنجیدن در مقابل

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

master entrance exam: کنکور کارشناسی ارشد

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

master entrance exam: کنکور کارشناسی ارشد

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

turn from: رو برگرداندن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

turn from: رو برگرداندن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

unmoving water: اب راکد

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unmoving water: اب راکد

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make profit: سود دهی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make profit: سود دهی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tonic water: اب گازداری که برای رقیق کردن نوشابه ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tonic water: اب گازداری که برای رقیق کردن نوشابه ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

look my best: خوشتیپ به نظر امدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

look my best: خوشتیپ به نظر امدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crawl along: ارام، ارام راه رفتن، حرکت لاک پشتی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

time oriented: زمان محور بودن Americans are very t ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

time oriented: زمان محور بودن Americans are very t ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

committed to memory: حفظ کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

committed to memory: حفظ کردن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

at home with: راحت بودن با EX:he is also at home ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

aquaculture: شیلات

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

الطیران: هواپیمایی، هوانوردی، پرواز

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

الطیران: هواپیمایی، هوانوردی، پرواز

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

exonerated: اعاده حیثیت کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

time oriented: زمان محور همه چیز بر اساس زمان انجا ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on the other words: به بیان دیگر

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

huddle over books: huddle over:چنبره زدن huddle over ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

huddle over books: huddle over:چنبره زدن huddle over ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

laid back: relax easygoing

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

trauma: تجربه عذاب آور

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a sea of difference: یک دریا تفاوت!!

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hectic: شلوغ و پربرنامه

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pressing problem: مشکل حاد

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

back home: کشوری که شخص از آنجا آمده!!

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sense of touch: حس لامسه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

troubleshooter: مسئول رفع نقص

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

straight a's: یه ضرب و بدون ارفاق نمره الف گرفتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

straight a's: یه ضرب و بدون ارفاق نمره الف گرفتن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fly in: نشستن پرواز هواپیما land in

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fly in: نشستن پرواز هواپیما land in

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

drug infested: آلوده به موادمخدر

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

nod out: چرت زدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

beans: he is full of beans او پر از انرژی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pickle: I am in a pickle من در دو راهی هستم

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

just plain: به سادگی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

just plain: به سادگی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

toil up: to walk with difficulty به سختی راه ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pennies from heaven: منبع مالی باد آورده

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a cock and bull story: داستان مزخرف

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

spain a yarn: قصه بافتن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

for pete's sake: A common non - offensive substitute ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spit out: basically means kinda "to say, that ...

١١ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

تکمیل درباره من

-

همه

١١ ماه پیش

انتخاب عکس پروفایل

-

همه

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hit me pretty hard: یک اصطلاح به معنی : روی من هم اثربد ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hit me pretty hard: یک اصطلاح به معنی : روی من هم اثربد ...

١١ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pit stop: توقف کوتاه ( درهنگام مسافرت برای بن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

keep it down: ساکت باش! مثال:ممکنه ساکت باشید!؟ د ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i will have it plain: اصطلاح:ساده میخورم Ex:Do you take c ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pit stop: توقف کوتاه ( درهنگام مسافرت برای بن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i will have it plain: اصطلاح:ساده میخورم Ex:Do you take c ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

seize the moment: در لحضه خوش باش

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am up to my ears in: I'm up to my ears in sth غرق این مو ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

catch a glimpse: یک لحضه چیزی را دیدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i am up to my ears in: I'm up to my ears in sth غرق این مو ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

we are doomed: بدبخت شدیم!!

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

catch an eye: علاقه کسی را جلب کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

keep up the good work: ادامه بده

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

catch an eye: علاقه کسی را جلب کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

came up with: ایده به ذهن رسیدن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

seize the moment: در لحضه خوش باش

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

so far so good: تا اینجا که خوب بوده!

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

catch a glimpse: یک لحضه چیزی را دیدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

grab: Get quickly

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we are doomed: بدبخت شدیم!!

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

go with: ( To choose, pick ( phrase

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is worth a try: به امتحانش می ارزد

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

under the name: Name used for the reservation

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

it is worth a try: به امتحانش می ارزد

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cut in line: Move in front of someone waitingin ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that man is impossible: اصلا حرف تو مخش نمیره

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

حضیض: نشیب مکان. کم ارتفاع

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

that man is impossible: اصلا حرف تو مخش نمیره

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

مضغ: جویدن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

start the ball rolling: کاری را شروع کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

work for you: be okay with you

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

start the ball rolling: کاری را شروع کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in anticipation of: ۱ - به امید، در انتظار ۲ - از ترس، ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

keep up the good work: ادامه بده

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

aim at: هدف گیری کردن و تمرکز بر روی EX:th ...

١١ ماه پیش

مدال‌های عاطفه انارکی