پیشنهادهای علی سیریزی (٧,٦٨٥)
در گویش یزدی به نداری و تنگدستی ، فقیر ،
پَک و پوز در گویش یزدی به صورت می گویند ، اما با حالت تحقر و بی ادبانه
پَسَکی ، در گویش یزدی ، وارانه ، معکوس
در گویش یزدی ، لب و دهان حیوان
پَخمَه. در گویش یزدی به هر فرد بی عرضه گویند
پَخَل، در گویش یزدی آشغال و جنس نامرغوب
پِت پِت ، به آهسته صحبت کردن، پچ پچ نمودن در گویش یزدی است.
در یزد به آلت کارد مانند از ابزار قالیبافی گویند
پاشَخ کِردَن، در گویش یزدی یعنی بر سرعت پاها افزودن، یعنی تند دویدن
پاتو او زَن ، اصطلاحی در یزد کنایه از زن منحرف می باشد
نوعی زماد یا دارو که در استان یزد استفاده می شود، گرد قهوه ای رنگ حاصله از ساییدن چوب های پوک داخل درخت بید کهنسال که برای پاشیدن موضع متورم و سرخ ...
در گویش یزدی با کاربرد زیاد، یعنی ریشه
در گویش یزدی بعنی ، شاخه سرزده از پای درخت، کنایه از بچه کوچک
بَشن، در گویش یزدی یعنی اطراف
در گویش یزدی کنایه از ارثی بودن بی تقوایی است
تو بَحرش رفتم ، یک اصطلاح در گویش یزدی به این مفهوم است: به دقت در او نگریستم، با دقت او را نگاه کردم.
بِجُم، در گویش یزدی یعنی بجنب است
بائو، در گویش یزدی یعنی بازو
اَوزیپو، در گویش یزدی به آب بی رمق گفته می شود
اِمبار، در گویش یزدی یعنی این بار، این دفعه
اَلَم غِرغِر ، در گویش یزدی به اصطلاح رنگ و وارنگ نامتجانس و نامناسب
اَلّادگی، در گویش یزدی یعنی عمدا، عمدی ، آگاهانه
آکیُک، در گویش یزدی یعنی آهای فلانی ، آهای فلانک
رجوع به آکیوک شود
اِقَّدَه، در گویش یزدی ، این قدر
اَصِّش، در گویش یزدی اصلا
اِسَّخ، در گویش یزدی یعنی استخر
اِسبُل، در گویش یزدی یعنی طحال
معادل آن در گویش یزدی ، اَخُّوَه یعنی دهن دره ، خمیازه
اَخُّوَه، در گویش یزدی یعنی دهن دره، خمیازه، افاک
آب چَلَقون، در گویش یزدی آبچکان
در گویش آبادانی به پسر بچه و به مخاطب گفته می شود.
در گویش مشهدی، دوست، رفیق و فرد مخاطب
دلقک ، نام یکی از کارتهای پاسور ( پاسور دارای ۵۲ کارت در چهار خال سیزده عددی و دو کارت در دو رنگ به نام ژوکر یا دلقک دارد. )
بانو، خانم، خاتون، ملکه و خانم سیده ( نام یک نوع از کارت های چهارگانه ۵۲ عددی پاسور )
شهریار، پادشاه، سلطان و شاهنشاه ( نام یک نوع از کارت های چهارگانه ۵۲ عددی پاسور )
مشمول، جنگجو، نظامی، ( نام یک نوع از کارت های چهارگانه ۵۲عددی پاسور )
آسیاب ، نام یک نوع از کارت های چهارگانه ۵۲ عددی پاسور ( تک ، توس )
پیک یعنی قاصد ، نامه رسان، چاپار . ( ( لیوان شیشه ای عرق خوری ) ) [پیک، pik ] نام یکی از خال های چهارگانه پاسور ( ( ورق بازی ) ) که دارای سیزده کارت ...
أجر خام ، نام یکی از خال های چهارگانه پاسور ( ( ورق بازی ) ) که دارای سیزده کارت بنام های ( دو تا ده ) ( آس ) ( سرباز، بی بی و شاه ) می باشد.
نام یکی از خال های چهارگانه پاسور ( ( ورق بازی ) ) که دارای سیزده کارت بنام های ( دو تا ده ) ( آس ) ( سرباز، بی بی و شاه ) می باشد.
نام یکی از خال های چهارگانه پاسور ( ( ورق بازی ) ) که دارای سیزده کارت بنام های ( دو تا ده ) ( آس ) ( سرباز، بی بی و شاه ) می باشد.
نام یکی از خال های چهارگانه پاسور ( ( ورق بازی ) ) که دارای سیزده کارت بنام های ( دو تا ده ) ( آس ) ( سرباز، بی بی و شاه ) می باشد.
ابزار بازی، برگ بازی، ورق بازی، قططه بازی ( ( مترادف گنجفه که نوعی ورق یا برگی قبل پاسور در ادوار گذشته بوده ) به مجموعه ۵۴ کارت با چهار خال بنام های ...
رجوع به ( قالش را کندن ) شود
پرندگان زمانی که در تالار ، ایوان و یا بالکن یک خانه ، آشیانه می سازند؛ سر و صدا و قیل و قال دارند؛ از این رو هرگاه یکی آشیانه ایشان را خراب کند یا ب ...
پرندگان زمانی که در تالار ، ایوان و یا بالکن یک خانه ، آشیانه می سازند؛ سر و صدا و قیل و قال دارند؛ از این رو هرگاه یکی آشیانه ایشان را خراب کند یا ب ...
خمیازه ( در گویش جنوبی ها به ویژه استان کرمان، به خمیازه افاک می گویند. ) فاژ، فنجا. آسا. پاسک
فاژ، خمیازه. فنجا. آسا. و افاک ( در گویش جنوبی ها به ویژه استان کرمان. )
فاژ، خمیازه. فنجا. آسا. پاسک و افاک ( در گویش جنوبی ها به ویژه استان کرمان. )