دیکشنری
مترجم
بپرس
فهرست واژگان در فرهنگ مترادف ها و متضادها با حرف ک - صفحه 12
کن لم یکن
کنا
کنار
کناره
کناره جویی
کناره گیر
کناره گیری
کناس
کنام
کنایه
کنایه امیز
کنایی
کنتاکت
کنترات
کنترل
کنترل کردن
کنتور
کنج
کنجکاو
کنجکاوی
کند
کندذهن
کندرو
کندفهم
کندن
کنده
کنده کاری
کندوکاو
کندی
کنز
کنس
کنسانتره
کنسرت
کنسرسیوم
کنسرو
کنسل
کنسل کردن
کنسول
کنش
کنشت
کنف
کنفدراسیون
کنفدریشن
کنفرانس
کنگره
کننده
کنه
کنکاش
کنکور
کنیز
8
9
10
11
12
13
14
15