دیکشنری
مترجم
بپرس
فهرست واژگان در فرهنگ مترادف ها و متضادها با حرف م - صفحه 62
مقراض
مقرب
مقرر
مقرر داشتن
مقرر شدن
مقرر گشتن
مقرر کرد
مقرر کردن
مقررات
مقرری
مقرعه
مقرنس
مقره
مقروض
مقروض شدن
مقروض کردن
مقرون
مقرون به صرفه
مقرون شدن
مقری
مقسط
مقسم
مقسوم
مقسوم علیه
مقصد
مقصر
مقصر شدن
مقصر کردن
مقصود
مقصور
مقصوره
مقطر
مقطع
مقطعات
مقطعی
مقطوع
مقطوع النسل
مقعد
مقعر
مقفا
مقفل
مقلاد
مقلد
مقلوب
مقنع
مقنعه
مقنن
مقننه
مقنی
مقهور
58
59
60
61
62
63
64
65
66
67