اسم دختر با حرف ش - صفحه 3
نام نوه یزدگرد پادشاه ساسانی
دختر
فارسی شاه جهان
مَلِک و سرور عالم، نام یکی از مهمترین قله های رشته کوه آلاداغ در شمال خراسان، نام چندتن از پادشاهان ...
دختر
فارسی شهرگل
گل شهر
دختر
فارسی شهرنوش
زیبای شهر، مرکب از شهر+ نوش ( عسل ) یا نوش از مصدر نوشیدن ( نیوشیدن )
دختر، پسر
فارسی شهرویه
نام دختر خسروپرویز پادشاه ساسانی
دختر
فارسی شاورک
نام نوایی قدیمی در موسیقی
دختر
فارسی
هنری شاوه
نام نوعی پرنده
دختر
کردی
پرنده شاکره
شاکر، شکرگزار، ( مؤنث شاکر )
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی شایان دخت
دختر شایسته، ( شایان، دخت = دختر ) دختر شایسته و سزاوار
دختر
فارسی شایلان
زینت داده شده
دختر
ترکی شایلی
بی همتا
دختر
ترکی شایلین
بی همتا
دختر
ترکی شایما
جواهر ماه
دختر
ترکی، فارسی شاین
شاهدانه، بر وزن فاعل
دختر
کردی شایورد
هاله ی ماه، خرمن ماه، ( = شادورد )، پرده ای است در موسیقی، پرده ای است در موسیقی + نک شادورد، شادورد
دختر، پسر
فارسی شب آرا
آراینده شب
دختر
فارسی شب افروز
ماه، زیباروی، درخشنده
دختر
فارسی شب پره
پروانه، خفاش
دختر
فارسی شب دخت
دختر شب
دختر
فارسی شب ناز
زیبایی شب، ناز شب
دختر
فارسی شباب
جوانی، مرد جوان، ( در موسیقی ایرانی ) نام پرده ای
پسر، دختر
عربی شباویز
مرغ حق، ( = شب آویز )، مرغی که به شب خود را به یک پای بیاویزد و حق حق گوید و او را حق گوی نیز گویند ...
دختر، پسر
فارسی
پرنده شبدیز
شب رنگ، ( در قدیم ) سیاه رنگ ( اسب )، ( در موسیقی ایرانی ) از الحان باربد، کنایه از آسمان، زمانه، ر ...
دختر
فارسی شبدیس
مانند شب
دختر
فارسی شبره
شبنم روی گل
دختر
مازندرانی شبگون
به رنگ شب، شبرنگ
دختر
فارسی شرمیلا
محافظت، نوعی گل ( به فتح ش )
دختر
سانسکریت، هندی شرمین دخت
دختر با حجب و حیا، ( شَرمین، دخت = دختر )، ( شَرمین + دخت = دختر )، دختر با حُجب و حیا، دختر باحیا ...
دختر
فارسی شروانه
نام دایه مه پری در داستان سمک عیار
دختر
فارسی شروق
برآمدن آفتاب، طلوع کردن
دختر
عربی شروینه
منسوب به شَروین، ( شَروین= نام باستانی ناحیه ی سوادکوه در مازندران، ه/، e/ ( پسوند نسبت ) )
دختر
گیلکی شری
منطقه ای در همدان
دختر
فارسی شرین
در گویش سمنان شیرین
دختر
فارسی شعرا
دو ستاره در صورت فلکی، ( = شِعری )، ( در نجوم ) دو ستاره در صورت فلکی کلب اکبر و کلب اصغر
دختر
عربی
کهکشانی شعری
نام ستاره ای
دختر
عربی
کهکشانی شوریده
عاشق و شیدا، آشفته، ( در قدیم ) پریشان حال، منقلب
دختر
فارسی شوشا
نام قدیم شوش
دختر
فارسی شوشان
گل سوسن
دختر
ارمنی
گل شوق انگیز
شوق ( عربی ) + انگیز ( فارسی ) آنچه سبب شوق می شود، اشتیاق آور
دختر
فارسی شونا
رد، اثر، شون ( در گیاهی ) آقطی ( = شون )
دختر
کردی
طبیعت شکال
در گویش مازندران آهو
دختر
فارسی شکر
ماده بلوری شیرین و سفیدرنگ، زیبارو، نام معشوقه اصفهانی خسروپرویز پادشاه ساسانی در منظومه خسرو و شیر ...
دختر
سانسکریت شکربانو
بانوی شیرین و زیبا، ( به کسر شین ) شکر ( سنسکریت ) + بانو ( فارسی ) بانوی شیرین و زیبا
دختر
فارسی، سانسکریت، عربی شکردخت
دختر شیرین، ( به کسر شین ) شکر ( سنسکریت ) + دخت ( فارسی ) دختر شیرین
دختر
فارسی، سانسکریت شکرناز
دارای ناز و غمزه دلپذیر، ( به کسر شین ) شکر ( سنسکریت ) + ناز ( فارسی ) دارای ناز و غمزه دلپذیر
دختر
فارسی، سانسکریت شکرین
هر چیز شیرین، ( به کسر شین ) شکر ( سنسکریت ) + ین ( فارسی ) هر چیز شیرین
دختر
فارسی، سانسکریت شکفته
باز شده، شاداب، تازه، خندان، ( صفت فاعلی از شکفتن )، شکوفا ( غنچه )، شاد
دختر
فارسی
طبیعت شکورا
منسوب به شکور، بسیار شکر کننده، ( شکور، ا ( پسوند یا اسم ساز ) )
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی شکوفان
شکوفا، شکوفاندن، شکوفانیدن
دختر
فارسی
طبیعت شکوه دخت
دختر باوقار
دختر
فارسی شکوه زهرا
ترکیب دو اسم شکوه و زهرا ( بزرگی و روشن تر )، از نام های مرکب، شکوه و زهرا
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی شکوه ناز
آن که دارای شکوه و زیبایی است
دختر
فارسی شکوهنده
با شکوه، دارنده شکوه و جلال، ( صفت فاعلی از شکوهیدن )، شکوه، ( در قدیم ) ترسنده، بیمناک
دختر
فارسی
تاریخی و کهن شکوهه
جمال، زیبایی، ( شکوه، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به شکوه، ( شکوه + ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به شکوه ...
دختر
فارسی شکیبه
بردبار و صبور
دختر
فارسی شید
نور، روشنایی، آفتاب، خورشید
دختر، پسر
فارسی شیدان
سفره ی غذا و نعمت، سور، ( اَعلام ) ) نام کوهی در ناحیه بختیاری، ) نامِ بوستانی ( قدیم ) در شیراز
دختر
فارسی شیدانه
درخت عناب، عناب
دختر
فارسی
طبیعت شیدر
آن که چهره ای زیبا و درخشان دارد، آن که چهره ای زیبا و درشان دارد
دختر
فارسی شیدسا
همانند خورشید، مثل خورشید
دختر
فارسی شیدفر
دارای فر و شکوه درخشان، ( به مجاز ) نیک و بخت و خوش اقبال
دختر
فارسی شیرات
آواز، ترانه
دختر
فارسی، آشوری شیراز
نام شهرستانی در استان فارس، بقعه ی شاهچراغ، آرامگاه های سعدی و حافظ در آنجا و بسیاری از بناهای تاری ...
دختر
فارسی شیرزن
زن شجاع، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در زمان افراسیاب تورانی و کیخسرو پادشاه کیانی
دختر
فارسی شیرگل
مرکب از شیر ( شجاع ) + گل
دختر، پسر
فارسی شهنا
نوعی ساز معروف به سرنا، شاهنای
دختر
فارسی
هنری شهنواز
مورد نوازش شاه قرار گرفته
دختر
فارسی شهنیا
از خاندان شاه
دختر
کردی شهیدا
شاهد، حاضر، کسی که در راه خدا کشته شود، ( شهید، الف اسم ساز )، ( در عرفان ) آن که در پرتو تجلیات مع ...
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی شهیده
کشته شده در راه خدا و دین، شاهد، گواه
دختر
عربی شهیره
بانوی مشهور، دختر نامدار، ( مؤنث شهیر )، مشهور، معروف ( زن )، نامدار و نام آور ( زن )
دختر
عربی شوار
حسن و جمال، خوبی، زینت آرایش، باد ملایم و نسیم، ( در کردی ) شب هنگام
دختر
کردی، فارسی شوانه
گله بان، چوپان
دختر
کردی شوخ شنگ
نام دختری در رمان تبریز مه آلود
دختر
فارسی شوخان
دختر شاد
دختر
کردی شورآفرین
ایجاد کننده هیجان و شوق
دختر
فارسی شاه خاتون
بانوی پادشاه، نام دختر قدرخان، پادشاه ترکستان در دوره غزنوی
دختر
فارسی شاه صنم
شاه ( فارسی ) + صنم ( عربی )، شاه زیبارویان، نام همسر فتحعلی شاه قاجار
دختر
فارسی، ترکی شاه فرید
شاه آفرید
دختر
فارسی شیرین بانو
بانوی زیبا و دلنشین
دختر
فارسی شیرین جهان
مرکب از شیرین ( مطبوع، دلنشین ) + جهان، نام دختر فتحعلی شاه قاجار
دختر
فارسی شیرین زاد
ویژگی آن که عزیز و گرامی است، ( به مجاز ) ویژگی آن که عزیز و گرامی است و تولدش دلپذیرش و دلنشین است
دختر
فارسی شیرین گل
گل زیبا
دختر
فارسی شیلانه
منسوب به شیلان، سور، غذا، ( شیلان، ه ( پسوند نسبت ) )
دختر
کردی شیمازهرا
ترکیب دو اسم شیما و زهرا ( زن زیبای عرب و نیکو )
دختر
عربی شیمه
طینت، سرشت، ( در قدیم ) عادت و طبیعت، خوی، خصلت
دختر
عربی شیناب
سعی و کوشش جد وجهد، شینا، شناوری
دختر
فارسی شیناز
لطیف و نازنین، شناز، مرکب از شی ( شبنم ) + ناز
دختر
فارسی شیوادخت
دختری که با فصاحت و شیوایی سخن می گوید، ( شیوا، دخت = دختر )، ویژگی دختری که با فصاحت و شیوایی سخن ...
دختر
فارسی شعف
شادی، خوشحالی، شادمانی
دختر
عربی شفاعت
پایمردی، وساطت، خواهش کردن از کسی برای عفو وبخشش گناه دیگری، ( در ادیان ) اعتقادی در تشیع که بر مبن ...
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی شهبانو
شاه بانو ملکه، همسر شاه
دختر
فارسی شهددخت
دختر شیرین، شهد ( عربی ) + دخت ( فارسی ) دختر شیرین
دختر
فارسی، عربی شهده
منسوب به شهد، عسل، ( شهد، ه ( پسوند نسبت ) )
دختر
عربی شهدیس
شاهزاده خانم، درختری که شکوه و زیباییش مانند شاه است
دختر
فارسی شهرآرا
آراینده شهر، کسی که زیباییش شهره شهر است
دختر
فارسی شهراز
راز بزرگ، راز شکوهمند، راز بزرگ و شکوهمند
دختر
فارسی شهرآشوب
آن که در شهر ایجاد فتنه و آشوب می کند، بسیار زیبا و دلربا، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی
دختر، پسر
فارسی شهرزادزهرا
ترکیب دو اسم شهرزاد و زهرا ( زاده شهر و نیکو )
دختر
فارسی، عربی