اسم فارسی - صفحه 27
پریزاد
دختر
فارسی پریژه
پری کوچک
دختر
فارسی پریشا
ترکیب دو اسم پری و شاد ( فرشته و خوشحال )، ( = پری شاد )، ( پری شاد، پری شاه، شاه پری ها
دختر
فارسی پریفام
پری مانند، زیباروی، زیبا چون پری، شبیه به فرشته
دختر
فارسی پریفر
دختر زیبا و با وقار، دختری که مانند پریان زیباست، شکوهی به سان شأن و شوکت پری، دختری که مانند پریان ...
دختر
فارسی پرینام
ویژگی کسی که شهرت و آوازه او در زیبایی چون پری است، ( پَری، نام = شهرت و آوازه )، ( به مجاز ) زیبار ...
دختر
فارسی پریهان
پادشاه پریان
دختر
فارسی پریور
پری دار، دارنده ی پری، ( پَری، وَر = جزء پسین بعضی از کلمههای مرکب به معنی «دارنده» )، دختری که افس ...
دختر
فارسی پریکا
پری
دختر
فارسی پژند
نام گیاهی است
پسر
فارسی پژهان
بژهان، آرزو، غبطه، خواهش دل، خواهش
دختر
فارسی پژوتن
پشوتن، فداکار، ( = پشوتن )
پسر
فارسی
تاریخی و کهن پژوهان
پژوهنده، جویان، در حال پژوهیدن و تحقیق
پسر
فارسی پژوهنده
جست و جوگر، محقق، خردمند، دانا، ( صفت فاعلی از پژوهیدن )، پژوهش کننده، ( درقدیم ) جستجو کننده
دختر
فارسی تامیما
منزه، پاک
دختر
فارسی، آشوری بینادخت
دختر بابصیرت، ( بینا، دخت = دختر )
دختر
فارسی بیورد
نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه
پسر
فارسی
تاریخی و کهن بیورزاد
نام سپهسالاری در زمان اشکانیان
پسر
فارسی
تاریخی و کهن پاپوک
نعنای دشتی با گل آذینی مانند سنبل در بخش خراسان
دختر
فارسی
گل پاپک
استوار، از شخصیتهای شاهنامه، پدر کوچک، نام دلاور ایرانی، پسر ساسان موبِد معبد آناهیتا و پدربزرگ ارد ...
پسر
کردی، فارسی
تاریخی و کهن پاتیرا
فراوانی
پسر
فارسی، آشوری پادنا
نام یکی از بخشهای تابعه شهرستان سمیرم و نام رودخانه ای، ( اعلام ) ) نام یکی از بخشهای تابعه شهرستان ...
دختر
فارسی
طبیعت پادیان
نگهبان
پسر
فارسی پادینا
در گویش همدانی به گل پونه یا پودینه گفته می شود
دختر
فارسی پارامیدا
پارامیس، نام دختر بردیا ونوه کوروش پادشاه هخامنشی، پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پرومیثه یا پرومی ...
دختر
فارسی، پهلوی، اوستایی
تاریخی و کهن پارتیا
سرزمین پارسی
پسر
فارسی پاردیس
پردیس
دختر
فارسی پاردیک
جد ساسان، موسس ساسانیان، نام پدربزرگ ساسان به نوشته سنگ نوشته کعبه زرتشت
پسر
فارسی
تاریخی و کهن پارس
نام یکی از اقوام آریایی که در جنوب ایران سکونت داشتند، نام قومی از اقوام آریایی که در قسمت جنوبی ای ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن پارسادخت
ترکیب دو اسم پارسا و دخت ( پاکدامن و دختر )، ( پارسا، دخت = دختر )، دختر پاکدامن و پارسا
دختر
فارسی پارساکیا
پادشاهِ بزرگ و پرهیزکار و پاکدامن، نام یکی از امرای درگاه کارکیا، ( پارسا = آن که از گناه بپرهیزد، ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن پارسه
مردم پارس، پارسی در پارسی باستان به صورت پارسه نوشته می شده است و پارسی به معنای مردم پارس است، س پ ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن پارسوا
خطه، مرز، کنار، نام منطقه ای در غرب سرزمین مادها، ( اکدّی )، ( اَعلام ) نام ناحیه ای در غرب سرزمین ...
پسر
فارسی پارسی
مربوط به پارس، اهل پارس، فارسی، ایرانی، منسوب به پارس ( فارس )، از مردم پارس، ساخته شده یا به عمل آ ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن پارسیکا
اهالی سرزمین پارس
پسر
فارسی پارنا
نام قله ای در نزدیکی پل دختر
دختر
فارسی پساک
نام پسر اردوان و برازنده داریوش یکم پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن پسته
میوه ای کوچک و بیضی شکل که مغز آن خوراکی است، در شعر، دهان معشوق
دختر
فارسی پسندیار
اسفندیار
پسر
فارسی پشن
پشنگ
پسر
فارسی پشنگ
نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام برادرزاده فریدون پادشاه ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن پشین
از شخصیتهای شاهنامه، ز شخصیتهای شاهنامه، نام سومین پسر کیقباد ( کی پشین ) پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن پگامه
مه صبحگاهی
دختر
فارسی پگاهان
سحرگاهان
دختر
فارسی
طبیعت پگین
بلغت زند و پازند ارزن را گویند
پسر
فارسی پلاش
بلاش
پسر
فارسی پلاشان
بلاشان، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی از پهلوانان افراسیاب، همزمان با کیخسرو پادشاه کیانی
پسر
فارسی پنام
روبند، پوشیده، پنهان، ( در اوستایی، paiti dāna ) ( در پهلوی، padām، pandām، panum ) ( در قدیم ) پار ...
پسر
فارسی پنبه
نام نوعی گیاه
دختر
فارسی پنجعلی
مرکب از پنج ( پنجه )، علی ( بلند مرتبه )، پنج ( فارسی ) + علی ( عربی ) مرکب از پنج ( پنجه ) + علی ( ...
پسر
فارسی، عربی اندیان
از شخصیتهای شاهنامه، و بنا به بعضی از نسخه های شاهنامه نام یکی از سرداران فریدون پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اندیش
اندیشه، اندیشمند، اندیشیدن، استفاده کردنِ آگاهانه از ذهن برای شکل دادن به تصورات و مفاهیم مربوط به ...
پسر
فارسی انشان
دارنده فر آسمانی
پسر
فارسی بالنده
آن که یا آنچه در حال رشد یا ترقی و پیشرفت است، ( صفت فاعلی از بالیدن )، ویژگی آن که یا آن چه در حال ...
دختر
فارسی بالوی
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از یاران خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن بالیده
رشد و نمو کرده
دختر
فارسی بامک
بامداد، صبح
دختر
فارسی بامین
صورت دیگری از بامی، ( = بامی )، بامی، لقب شهر بلخ و نام جایی در هرات افغانستان بامی، نام روستایی در ...
دختر
فارسی بانری
بانوی بانوان
دختر
فارسی بانو
خانم، ملکه، عنوانی احترام آمیز برای زنان، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سا ...
دختر
فارسی بانو گشسب
از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر رستم پهلوان شاهنامه و همسر گیو و مادر بیژن
دختر
فارسی
تاریخی و کهن بانورام
خانم مطیع
دختر
فارسی بخشا
بخشاینده و بخشش کننده، بخشش دهنده و عطا کننده، انعام دهنده
پسر
فارسی بدخشان
یعنی سرزمین منسوب به بدخش یا بلخش که معادن لعل در آن یافت می شود، ( اَعلام ) بدخشان سرزمینی است در ...
دختر
فارسی بدرالملوک
ماه شاهان
دختر
فارسی
تاریخی و کهن بدرام
پدرام، آراسته، نیکو، ( = پدرام )
پسر
فارسی بدن گل
آن که بدنی لطیف و زیبا
دختر
فارسی برازنده
شایسته، لایق، سزاوار، ( صفت فاعلی از برازیدن )، ویژگی آنچه مناسب یا زیبنده ی کسی یا چیزی است
پسر
فارسی برانوش
از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار رومی در زمان شاپور ذوالاکتاف پادشاه ساسانی، ( = بزانوش ) ( اَعلام ) ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن برایکا
بهترین
پسر
فارسی برتن
مرد مغرور، بردیس، به فتح ب و ت
پسر
فارسی برته
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی از خاندان لواده، در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن برجاسپ
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران تورانی
پسر
فارسی تیفانی
رنگی آبی شبیه به فیروزه ای
پسر
فارسی تیلکو
بچه کوه
پسر
فارسی تیماس
جنگل، بیشه
پسر
فارسی تاک آفرین
مرکب از تاک ( درخت انگور ) + آفرین ( آفریننده )
دختر
فارسی تاکدخت
مرکب از تاک ( درخت انگور )، دخت ( دختر )، مرکب از تاک ( درخت انگور ) + دخت ( دختر )
دختر
فارسی تباک
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و فرمانروای جهرم در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن تبتل
از دنیا بریدن و به خدا پیوستن
پسر
فارسی تتسگل
نام میوه ای در استان خراسان، نام دختر اخوان ثالث شاعر نامدار معاصر
دختر
فارسی تحفه گل
تحفه ( عربی ) + گل ( فارسی ) گل ارزشمند
دختر
فارسی، عربی تخار
نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام یکی از همراهان فرود
پسر
فارسی
تاریخی و کهن تخشا
کوشنده، کوشا، ساعی، ( پهلوی، tuokhšāk ) کوشنده، سعی کننده، ( در اوستائی، thwaokhš، thwaokhša ) غیور ...
پسر
فارسی تخواره
نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام پدر خزانه دار خسرو پرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن تورنگ
مرغ صحرایی، تذرو، قرقاول، ترنگ، ( = ترنگ )، ← ترنگ، پرنده ای از خانواده ماکیان، خروس صحرایی
دختر، پسر
فارسی
پرنده، طبیعت تورک
نام پسر شیدسب پادشاه زابلستان
پسر
فارسی توری
گیاهی درختچه ای و زینتی از خانواده حنا که گلهای خوشه ای بنفش و تاج گسترده دارد
دختر
فارسی توس
درختی بزرگ و جنگلی، پسر نوذر پهلوان و سردار بزرگ ایران در دوره ی کیقباد، غان، کیکاووس و کیخسرو، سرد ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن، طبیعت توسا
توسکا، درختی بلند و جنگلی که در مناطق مرطوب و کنار آبها می روید
دختر
فارسی توسکا
نام نوعی درخت که در مناطق مرطوب می روید، ( مازندرانی ) ( = توسا ) درختی بلند و جنگلی، توسه، توسا، د ...
دختر
فارسی
طبیعت توفان
جریان هوای بسیار شدید، تندباد، ( به مجاز ) غوغا، هیاهو، ( = طوفان )، جریان هوایی بسیار شدید معمولاَ ...
پسر، دختر
فارسی، آرامی
طبیعت توهان
ناآرامی، خشم، طوفان
پسر
فارسی توکا
پرنده ای از خانواده ی گنجشک با منقاری باریک و تنی رنگارنگ، پرنده ای از خانواده گنجشک با منقاری باری ...
دختر
فارسی، مازندرانی
پرنده، طبیعت توکان
آن که چون چشم عزیز است، نام یکی از صورت های فلکی، [در گویش لری توک = چشم، عین که با ( ان ) نسبت آمد ...
پسر
لری، فارسی
کهکشانی تک آفرین
مرکب از تک ( یگانه یا بی نظیر ) + آفرین ( آفریننده )
پسر
فارسی تک بانو
بانوی یگانه
دختر
فارسی تک تا
یگانه، بی همتا، یکتا
دختر، پسر
فارسی تکاور
تگاور، دونده، تیزتک، اسب تندرو، ( = تگاور )، ( در نظام ) مأمور عملیات ویژه در ارتش، تندرو
پسر
فارسی تی تی سا
تیتی ( شکوفه ) + سا ( مانند )، مانند شکوفه، کنایه از زیبایی و طراوت
دختر
گیلکی، فارسی