اسم فارسی - صفحه 26

منسوب به پَرسیان، ( مجاز ) زیبا و لطیف، ( پَرسیان = پرشیان، گیاه پر سیاوشان، ا ( پسوند نسبت ) )

نام ایران ( پارس ) در کتابِ تاریخِ موسی خورنی

مملو از شادی و خنده، نام خواهر داریوش دوم پادشاه هخامنشی

نام گیاهی است که بر درختان می پیچد، عشقه، پرسیاوشان

سرزمین پارس ها، نام قدیم ایران

نام امپراطوری ای در زمان سلوکیان

پرگشاینده، پرواز کننده

لطیف چون پر

نوعی مرغابی، ( مازندرانی ) پرندهای دریایی، چنگر، گونهای مرغابی که از مرغابیهای معمولی کوچکتر است

زینت و آرایش

پروین، ثریا، پرنیان، ( مخففِ پروین )، و، پرنیان پروین و پرنیان

زیبا، قشنگ، مرکب از پر + ناز ( زیبا

پرپر، زاغ سیاه، جوان و برنا، پرپَر، [پَرناک با واژهی «پرناک» از ریشهی پهلوی ( apurnāk ) به معنی جوا ...

دارای چهره ای چون پرن، ( مجاز ) زیبا رو

دختری که مثل پرن زیبا و لطیف است، ( به مجاز ) زیبارو، ( پَرَن، دخت = دختر )، ( پَرَن + دخت = دختر ) ...

پرندخت

پرندیس

شب گذشته، پریشب، پرندوشین، پس پریشب

پشته، کوه کوچک

چیزی که از حریر دوخته یا ساخته شده باشد، نرم و لطیف مانند پرند، لطیف و نرم مانند پَرَند، پَرَند، نر ...

پرنیان، دیبای منقش، ( = پرنیان )

پرنیان، حریر چینی منقش

مانند پر

هرچیز دایره مانند، هاله، خرمن ماه، طوق، گردن بند، کمربند، دایره ای که با پرگار کشیده شود، هر چیز گر ...

پروین

منسوب به بهار، بهاری، ( بهار، ین ( پسوند نسبت ) )، ( به مجاز ) زیبا و با طراوت

دختر خوب و نیک، ( بهان، دخت = دختر )

دلیل، علت

زیبا و قشنگ، خوش سیما

زیباترین، قشنگ ترین، دارای بیشترین ارزش، خوبترین، شایسته ترین

ابریشم، بیدمشک

مرکب از بهر ( سود، فایده )، انه ( پسوند نسبت )، فایده ) + انه ( پسوند نسبت )

بهرخ، ( = بهرخ )

خوبرو، نیک منظر، دختر زیبا، خوش چهره، خوبرو و نیک منظر، ( به مجاز ) زیبا

خوشبخت، سعادتمند، ( بهروز، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به بهروز، م بهروز، بلور کبود و شفاف، ( بهروز + ...

بهترین نور و روشنایی

دختری که در بهمن به دنطا آمده، دختر بهمن

مهربان ترین فرد، دختر مهربان، مرکب از به و نواز که بترتیب به معنی بهترین و اسم فاعلی مرخم نوازنده ب ...

بهترین نور

مرکب از به ( بهتر، خوبتر )، کامه ( آرزو )، خوبتر ) + کامه ( آرزو )

دختر نیک و خوب، ( بهی، دخت = دختر )

لطیف چون پر

صاحب رخساری مانند پروین، ( مجاز ) زیبارو

ستاره سهیل، تاج

آنکه اندامی زیبا چون پری دارد

پری ( موجودی بسیار زیبا ) + تاج، سرآمد پریان

مرکب از پری + جان ( واژه محبت آمیز در خطاب به اشخاص، به معنی عزیز )

پری چهر، ( = پری چهر )

پریوش، پری فش، مانند پری، زیبا، ( پری، وار ( پسوند شباهت ) )، پری گونه، پری مانند

نام زنی در ویس و رامین

دارنده ی پَر، ( مجاز ) پریوار، زیبا و لطیف، ( پَر، یار ( پسوند دارندگی ) )

پری کوچک

آنکه روی چون پری دارد، پریچهر، پری رخ، خوبرو، زیبارو، ( = پری چهر )، پری چهره

پریزاد

پری کوچک

ترکیب دو اسم پری و شاد ( فرشته و خوشحال )، ( = پری شاد )، ( پری شاد، پری شاه، شاه پری ها

پری مانند، زیباروی، زیبا چون پری، شبیه به فرشته

دختر زیبا و با وقار، دختری که مانند پریان زیباست، شکوهی به سان شأن و شوکت پری، دختری که مانند پریان ...

ویژگی کسی که شهرت و آوازه او در زیبایی چون پری است، ( پَری، نام = شهرت و آوازه )، ( به مجاز ) زیبار ...

پادشاه پریان

پری دار، دارنده ی پری، ( پَری، وَر = جزء پسین بعضی از کلمههای مرکب به معنی «دارنده» )، دختری که افس ...

پری

بژهان، آرزو، غبطه، خواهش دل، خواهش