اسم - صفحه 78
بازو، یار و یاور
پسر
عربی عضدالدین
یارو یاور دین
پسر
عربی عضدالملک
یار و یاور سلطتنت یا مملکت، نام یکی از رجال اواخر دوره قاجاریه
پسر
عربی عطاالله
داده و عطای خداوند
پسر
عربی عطاحسین
ترکیب دو اسم عطا و حسین ( بخشش و نیکو )، از نام های مرکب، ( عطا و حسین
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی عطارد
نام نزدیکترین سیاره به خورشید در منظومه شمسی، نام نزدیکترین سیاره به خورشید در منظومه شمسی که نماد ...
پسر
عربی
کهکشانی عطرآگین
دارای بوی خوش، معطر، خوشبو، ( به مجاز ) دلپذیر و خوش
دختر
فارسی، عربی عطرسای
معطر و خوشبو کننده، عطر ( عربی ) + سا ( فارسی )
دختر
فارسی، عربی عطریا
عطریه، خوشبو، ( = عطریه )
دختر
عربی عطرینه
عطریه، خوشبو، ( عطر، اینه ( پسوند نسبت ) ) ( = عطریه )
دختر
عربی عطوفت
مهربانیِ بسیار
دختر
عربی عطیة الله
عطاءالله
دختر
عربی عفاف
پرهیزکاری، پاکدامنی
دختر
عربی عفیف
پای بند به اصول اخلاقی، پارسا و پرهیزکار، دارای عفت، ( عفت، به علاوه پای بند به اصول اخلاقی، پرهیزک ...
پسر، دختر
عربی عفیف الدین
عفیف در دین، پرهیزکار، پارسا و پرهیزکار در دین
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی عقیقه
مونث عقیق
دختر
عربی فرهنوش
ویژگی آن که دارای شکوه و جلال ابدی است، ( فره = فر = شکوه و جلال، نوش = جاوید، جاویدان ) ویژگی آن ک ...
پسر
فارسی فرهور
دارای شکوه و جلالی چون خورشید، ( فره = فر = شکوه و جلال، ور ( پسوند دارنگی ) )، دارنده ی شکوه و جلا ...
پسر، دختر
فارسی فرهوشداد
دارنده شکوه و هوش، دارنده فر و هوش، نام فرماندار طبرستان در زمان داریوش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فرهومند
مرد نورانی، مرد نورانی را می گویند و آن را فرمند نیز گویند، فرمند و فرهمند
پسر
فارسی فرهی
فرّ و شأن و شکوت و شکوه و عظمت، فره، فر، خوره
پسر
فارسی فرهیخته
ادب آموخته، آموخته، مؤدب، فرهیخته، برخوردار از سطح والایی از دانش، معرفت یا فرهنگ
دختر
فارسی فرواک
پیشگفتار، پیش سخن، نام پسر سیامک پادشاه پیشدادی، پسر سیامک و از نیاکان ضحاک در اساطیر کهن ایران
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فواد مهدی
ترکیب دو اسم فواد و مهدی ( قلب و هدایت شده )، از نام های مرکب، فؤاد و مهدی
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی فور
از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه هند در زمان اسکندر مقدونی
پسر
هندی فولاد
پولاد، نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از فرماندهان ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن فکرعلی
آن که دارای فکر و اندیشه ای چون اندیشه علی ( ع ) است
پسر
عربی فکور
در حال فکر، آن که بسیار فکر می کند، دانا، خردمند، ( در حالت قیدی ) به معنی در حال فکر، ( در قدیم ) ...
پسر
عربی فیدان
شکوفه و غنچه
دختر
ترکی فیروزان
پیروزان
پسر
فارسی فرحت
شادی، شادمانی
دختر، پسر
عربی فرحتاج
تاج شادی، فرح ( عربی ) + تاج ( فارسی ) مرکب از فرح ( شادمانی ) + تاج
دختر
فارسی، عربی فرخ بانو
بانوی بزرگوار و فرخنده
دختر
فارسی فرخ بخت
نیک بخت، خوشبخت
دختر
فارسی فرخ بخش
بخشنده بزرگوار، نام یکی از بهدینان یزد که در سال هشتادو هشت یزگردی می زیسته
دختر
فارسی فرخ بد
فرخنده وخجسته
پسر
فارسی فرخ به
مرکب از فرخ ( مبارک ) + به ( بهترین )، نام پسر ماه خدای پسر فیروز پسر گردآفرین
پسر
فارسی فرخ پی
نیک بخت و کامروا، ( در قدیم ) ( به مجاز ) خوش قدم و خوش یمن
پسر
فارسی فرخ تاج
فرخ ( فارسی ) + تاج ( فارسی ) مرکب از فرخ ( مبارک ) + تاج
دختر
فارسی فرخ تاش
فرخ ( فارسی ) + تاج ( فارسی ) مرکب از فرخ ( مبارک ) + تاش ( پسوند همراهی )
پسر
فارسی فرخ چهر
دارای چهره فرخنده و مبارک، ( فرخ، چهر = چهره )، زیبا روی، زیبا صورت، فرخ دیم
دختر
فارسی فرخ داد
خوش قدم، قدم خیر، زاده ی مبارک و خجسته، مرکب از فرخ ( مبارک ) + داد ( عدالت )
پسر
فارسی فرخ رو
فرخ چهر، ( = فرخ چهر )
دختر
فارسی فرخ روز
خوشبخت و سعادتمند، آن که دارای روزگار خجسته و مبارک است، ( در قدیم ) ( در موسیقی ایرانی ) نام لحنی ...
پسر، دختر
فارسی
تاریخی و کهن، هنری فرخ زند
مرکب از فرخ ( مبارک ) + زند، نام پسر علیمردان خان زند
پسر
فارسی فرخ شاد
مرکب از فرخ ( مبارک ) + شاد، نام یکی از درباریان در زمان ساسانیان
پسر
فارسی فرخ ماه
ماه خجسته و مبارک
دختر
فارسی فرخ مهر
خجسته و مبارک، خورشید ( روی )، ( به مجاز ) زیبا، خوشبخت و کامیاب
دختر
فارسی فرخ یار
دارای یار مبارک و خجسته یا یار فرخنده و مبارک
پسر
فارسی فرخ یسار
فرخ ( فارسی ) + یسار ( عربی ) دارای مال و ثروت خجسته و مبارک
پسر
فارسی، عربی فرخان
نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی، نام پسر اردوان آخرین پادشاه اشکانی، موبدی در شاهنامه
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فرخزات
صورت دیگری از فرخزاد، نام پدر آذرفرنبغ مؤلف دینکرت
پسر
اوستایی، پهلوی فرخنده پی
فرخ پی
پسر
فارسی فرخنده چهر
نیک بخت و کامروا، ( فرخنده، چهر = چهره )، آن که دارای چهره ای خوب و خوشایند است، آن که دیدارش مبارک ...
دختر
فارسی فرداد منش
نام یکی از سرداران هخامنشی
پسر
فارسی فردان
یکتا، یگانه
پسر
عربی فردید
بلند نظر، زیبانگر، [ ( فر = شکوه و جلال، دید = ( به مجاز ) نگرش، نظر ) ] ( به مجاز ) بلند نظر، بزرگ ...
پسر
فارسی فردیس چهر
بهشتی رو، ( فردیس، چهر = چهره )، آن که چهره اش بهشتی است
دختر
فارسی فردیس مهر
زیبارو، خورشیدِ بهشتی، آفتابی از بهشت
دختر
فارسی فرزان دخت
دختر فرزانه و دانا، ( فروزان، دخت = دختر )، دختر فرزانه و خردمند، دختر عاقل و حکیم
دختر
فارسی فرزان مهر
آفتاب فرزانگی و عاقلی، خورشید دانش و خردمندی
پسر
فارسی فرزانفر
فر و شکوه خردمندی و عاقلی، شکوه و عظمت دانش و دانایی
پسر
فارسی فرزدق
ریزه ی نان، پاره های خمیر، گرده ی نان که در تنور افتد، ( اَعلام ) لقب ابوفراس همام ابن غالب ابن صعص ...
پسر
عربی فرزن
نام روستایی در نزدیکی هرات
پسر
فارسی فرزنه
نام روستایی در نزدیکی مشهد
پسر
فارسی فرزیان
نام روستایی در نزدیکی بروجرد
پسر
فارسی فرس من
نام پادشاه گرجستان در زمان اردوان سوم پادشاه اشکانی
پسر
فارسی فرسا
نام یک گیاه، ( در گیاهی ) ( = دار فلفل، فلفل سبز ) گیاهی بوته ای از خانواده ی فلفل که ریشه و میوه ی ...
دختر
فارسی فرسار
قوت عدل و نیروی داد، [از برخاسته های دساتیر ـ برهان چ، معین]
پسر
فارسی فرسام
دارای شکوه و عظمتی چون سام
پسر
فارسی فرسان
صاحب اسب، ( جمع فارس )، سوارکار
پسر
فارسی فرستو
نام پرنده ای که به آن پرستو، پرستوک و فرستگ می گویند، ( = پرستو )، ( در عربی ) خطاف مشهور است، پرست ...
دختر
فارسی
پرنده فرسیم
پسر با ارزش و با شکوه
پسر
فارسی فرش آورد
فرش ( عربی ) + آورد ( فارسی )، فرشید ورد
پسر
فارسی، عربی فرشاسب
دارنده اسب تنومند، نام یکی از سرداران کمبوجیه
پسر
پهلوی، اوستایی
تاریخی و کهن فرشیدورد
در شاهنامه نام برادر اسفندیار، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) ) نام برادر اسفندیار که یکی از پهلوانان ای ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فرشیم
قسم، جزو
پسر
فارسی فرض
آنچه به طور موقت به عنوان حقیقت یا واقعیت مطرح می شود بدون آنکه درستی آن ثابت شده باشد، پنداشتن، تص ...
پسر
عربی فرطوس
از شخصیتهای شاهنامه، نام مهندسی رومی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی، ( اَعلام ) نام مبارزی از لشکر ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فرغار
شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فرغان
نام شهری در ترکستان قدیم، فرغانه
پسر
فارسی فرغانه
نام شهری در ترکستان قدیم
دختر
فارسی
هنری فرقد
هر یک از دو ستاره فرقدی، هر یک از دو ستاره فرقدین
پسر
عربی فرگان
جشن با شکوه
پسر
فارسی فرگاه
پیشگاه باشکوه
پسر
فارسی فرمان
حکم، امر، دستور
پسر
فارسی فارد
یگانه، تنها، تک
پسر
عربی فارص
نام پسر یهودا و نواده یعقوب است
پسر
عربی فارمیس
نام دختر کورش و همسر داریوش اول
دختر
فارسی
تاریخی و کهن فارناس
نام پادشاه کاپادوکیه
پسر
فارسی فارناسس
نام برادر همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فارناک
نام برادر همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی، فارناس
پسر
فارسی فاریا
سرچشمه زندگی
دختر
ترکی فاریاب
فاراب، نام شهری در استان کرمان، ( در قدیم ) پاریاب، ( اَعلام ) ) نام شهری در شهرستان کهنوج، در استا ...
پسر
فارسی فاسیروس
نام دختر اردشیر درازدست پادشاه هخامنشی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن فاطر
آفریننده، خالق، از نامهای خداوند، نام سوره ای در قرآن کریم، از صفات و نام های خداوند، ( اَعلام ) سو ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی فاطمه اطهر
ترکیب دو اسم فاطمه و اطهر ( رانده شده از آتش و پاکیزه ترین زن )، از نام های مرکب، فاطمه و اطهر، فاط ...
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی فاطمه آوا
ترکیب دو اسم فاطمه و آوا ( رانده شده از آتش و آواز )
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی فاطمه بانو
بانوی رانده شده از آتش
دختر
عربی فاطمه جانا
ترکیب دو اسم فاطمه و جانا ( رانده شده از آتش و ای عزیز )
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی