غوغا

/qowqA/

مترادف غوغا: شور، آشوب، ازدحام، الم شنگه، جنجال، خروش، دادوبیداد، سروصدا، غریو، غلغله، فغان، ولوله، همهمه، هنگامه، هیاهو، آوازه، بانگ

متضاد غوغا: آرامش، سکوت

معنی انگلیسی:
uproar, tumult, disturbance, riot, ruckus, affray, babel, clamor, din, flurry, furor, fuss, hullabaloo, hurly-burly, mob, rip-roaring, turmoil, scrum

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

غوغا. [ غ َ / غُو ] ( اِ ) شور و مشغله. ( فرهنگ رشیدی ). شور و مشغله و فریاد و فغان که در وقت حادثه و بلایا از ازدحام و خروج خلق برآید حتی فریاد سگان به یکبار، و پیداست که غو بمعنی فریاد و نعره است ، و «غا» مبدل «گا» بمعنی جایی که غو و فریاد بسیار، و محل اجتماع فریادخواهان باشد، چنانکه شوغاه جای خوابیدن شب گوسپندان را گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). بانگ فریاد و شور. ( برهان قاطع ). آوازهای بلند پی هم و درهم ، و به این معنی مخصوص فارسی است. ( فرهنگ نظام ). شاید اصل کلمه ، «کوکا»ی فارسی باشد. رجوع به کوکا در برهان قاطع و کلمه رعار در فرهنگ جهانگیری شود. غوغا بمعنی شور و فریاد و بانگ بمجاز است ، زیرا این کلمه در اصل بمعنی جماعت و انجمن است و کثرت اشخاص موجب بانگ و فریاد بود. ( از آنندراج ). با الفاظافتادن و بردن و برخاستن و داشتن و کردن و نشستن استعمال میشود. ( از آنندراج ). هیاهو. هنگامه. داد و بیداد. هلالوش. ازدحام با هیاهوی بسیار. شلوغی. هیجان. جَلَب. جَلَبة. دَقدَقَة. ( منتهی الارب ) :
کشیدند صف لشکر شاه تور
برآمد همی جنگ و غوغا و شور.
فردوسی.
پیغمبری ولیک نمی بینم
چیزیت معجزات مگر غوغا.
ناصرخسرو.
یا شب مهتاب از غوغای سگ
کند گردد بدر را در سیر تگ.
مولوی ( مثنوی ).
این تویی با من و غوغای رقیبان از پس
وین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش.
سعدی ( طیبات ).
موسم نغمه چنگ است که در بزم صبوح
بلبلان را ز چمن ناله و غوغا برخاست.
سعدی.
تا ملامت نکنی طایفه رندان را
که جمال توببینند و به غوغا آیند.
سعدی ( بدایع ).
تکاپوی ترکان و غوغای عام
تماشاکنان بر در و کوی و بام.
سعدی ( بوستان ).
هر کجا حسن بیش غوغا بیش
چون بدینجا رسی مرو زآن پیش.
اوحدی.
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست.
حافظ.
بر آستان تو غوغای عاشقان چه عجب
که هر کجا شکرستان بود مگس باشد.
( منسوب به حافظ ).
- امثال :
غوغای سگان کم نکند رزق گدا را.
؟ ( از فرهنگ نظام ).
- پرغوغا ؛ پرشور. پرهیجان. بسیار بانگ و فریاد :
آنکه چون مداح او نامش براند بر زبان بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

مردم بسیارودرهم آمیخته، مردم پست وفرمایه و آشوب طلب، دادوفریادوخروش، صداهای درهم که هنگام جنگ یاازدحام ازمردم بر آید
۱ - ملخ چون پر بر آورد یا وقتی که رنگش مایل به سرخی گردد ۲ - ملخ انبوه ۳ - مردم آمیخته از هر جنس ۴ - مردم سفله شرانگیزان مفسدان ۵ - شور و مشغله فریاد و فغان هیاهو هنگامه ۶ - ستیزه مناقشه ۷ - جمعیت انجمن ۸ - انبوهی از جانداران ۹ - هرج و مرج انقلاب اغتشاش .

فرهنگ معین

(غُ ) [ ع . غوغاء ] (اِ. ) ۱ - مردم بسیار و درهم آمیخته . ۲ - در فارسی به معنی جار و جنجال زیاد و فغان .

فرهنگ عمید

۱. دادوفریاد، خروش.
۲. مردم بسیار و درهم آمیخته.
۳. (اسم، صفت ) [قدیمی] مردم آشوب طلب.
* غوغا انگیختن: (مصدر لازم ) [قدیمی] = * غوغا کردن
* غوغا برآوردن: (مصدر لازم ) [قدیمی] = * غوغا کردن
* غوغا کردن: (مصدر لازم )
۱. هیاهو و دادوفریاد کردن، هنگامه کردن.
۲. [مجاز] فتنه و آشوب برپا کردن.

واژه نامه بختیاریکا

سِر

جدول کلمات

هیاهو

مترادف ها

pandemonium (اسم)
دوزخ، غوغا، مرکز دوزخ، کاخ شیطان

fray (اسم)
وحشت، نبرد، غوغا، نزاع، ترس

turmoil (اسم)
پریشانی، غوغا، اشفتگی، ناراحتی، بهم خوردگی

affray (اسم)
غوغا، سلب ارامش مردم، نزاع، ستیز

melee (اسم)
غوغا، ستیزه

uproar (اسم)
غوغا، داد و بیداد، همهمه، غریو، بلوا، شورش، هنگامه

clamor (اسم)
غوغا، خروش، فریاد، سر و صدا، بانگ، طنین

mobile (اسم)
غوغا، خانه متحرک

riot (اسم)
غوغا، اشوب، داد و بیداد، یاغیگری، فتنه، بلوا، طغیان، شورش

tumult (اسم)
غوغا، اشوب، جنجال، التهاب، شلوغ، همهمه، هندل، هنگامه، جنجال راه انداختن

ruckus (اسم)
غوغا، اشوب، هیاهو، همهمه

hubbub (اسم)
غوغا، هیاهو، داد و بیداد، جنجال

scuffle (اسم)
غوغا، نزاع، ستیز، مشاجره، جنجال، کشمکش

mob (اسم)
غوغا، جمعیت، انبوه مردم

scrimmage (اسم)
غوغا، داد و بیداد، کشمکش، هنگامه

jangle (اسم)
غوغا، بهی، داد و بیداد، جنجال، قیل و قال

rave (اسم)
غوغا، دیوانگی، غرش

peal (اسم)
غوغا، صدای پیوسته، صدای مسلسل، طنین متناوب، ناقوس یا زنگ، صدای ناقوس

canaille (اسم)
غوغا

din (اسم)
غوغا، صدای بلند، طنین بلند

embroilment (اسم)
غوغا، نزاع، میانه بهم زنی، مشتبه سازی

hordes of locusts (اسم)
غوغا

hurly-burly (اسم)
غوغا، اشوب

rumpus (اسم)
غوغا، هنگامه

فارسی به عربی

اضطراب , اضطرابات , شجار , صخب , ضجیج , غوغاء , معرکة , هذیان

پیشنهاد کاربران

غوغا واژه ای فارسی بوده و از واژه �غاو� در فارسی میانه و به معنای فریاد گرفته شده است .
به ترکی قورلتای = قوریلتای گویند. ( از برهان قاطعو حاشیه آن چ معین ) .
البته قورولتو است به معنای همهمه ولی واژه نزدیکتر برای فهم بهتر قاوقا است . .
کاوگا . . در استانبولی مورد استفاده است به معنی آشوب و همهمه و دعوا
وقتیکه" آزادی بیان!" انحصار افراد قلدر وغوغائی میشه؛ صدای حق وحقیقت وعدل وصدق و. . . اینقدر کم میشه انگار وجود ندارد یا وزوز بماند تا خفه بشود.
"و اغضض من صوتک أنّ أنکر الأصوات لصوت الحمیر"
واژه غوغا عربی کاملا حتی ترکی نیست چون در پارسی می شود شلوغ این واژه یعنی غوغا صد درصد عربی است ولی شلوغ صد درصد پارسی است.
غوغاکاملا پارسی است و از گوگا یا گواگو گرفته شده است. عمدا به حرف "گ" اشاره نکردید؟ و چون می خواهید حرف باطل خود را به کرسی بنشانید توهین می کنید؟
خدا رحم کرده همان انگلیسی که تورکها رو به خوردن یونجه وادار کرده را قاجار تورک به کشور آورد! شما خودتان به خودتان رحم ندارید و سایر اقوام اصیل ایرانی نیز از دست شما آسایش ندارند!
...
[مشاهده متن کامل]

گیرودار
سروصدای ااین پشه ها بیشتر در هنگام غروب بلندوشنیده می شود صداشون هم شبیه تلفظ کلمه غوغاست
این پشه ها در مرغزارها بیشتر زندگی میکنند
غوغا ب سروصدای نوعی پشه در اطراف محل تجمع آب. مثل کنار جوی. اطراف حوضی ک اطرافش گیاهانی رشد کرده باشند. کنار مرداب
"غوغا " کلمه ای ترکی است که به شکل های" قوقا" و "گوگا" در معنی حقیقی "گروهی از مردمان آشوب طلب" و در معنی مجازی "داد و فریاد" به کار می رود و شکل دیگری از کلمه جوقه و جوقا به معنی" گروه" و "دسته" است.
معرکه، پرسروصدا، تماشایی، اغواگر
واژه ( غوغا ) واژه ای پارسی است. این واژه از دو تکواژ ساخته شده است. ( غو ( گو ) /غا ( گا ) ) :
1 - تکواژِ ( گو ) یا ( غو ) :در زبان اوستایی ( گو ) به چمِ ( فریاد بلند کشیدن، مانند گاو غریدن ) می باشد؛این تکواژ در رویه 477 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستا ) آمده است.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - تکواژِ ( گا ) یا ( غا ) : یا این تکواژ به واژه اوستایی ( گاثو/گاتو ) به چمِ ( گاه: جا ) اشاره دارد یا به واژه ( گا ) در زبان اوستایی به چمِ ( آواز خواندن، نغمه خواندن ) ؛چنانکه واژه ( گاثرَ ) نیز در زبان اوستایی به چمِ ( نغمه خوانی، آواز ) می باشد ( ن. ک. رویه 476 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
نکته:در زبان اوستایی واژه ( گئوشا ) به چمِ ( بانگ، آوا، شلوغی ) بوده است. ( ن. ک. رویه 482 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا ) ؛واژه ( غوغا ) می تواند دگرریخته ای از واژه اوستاییِ ( گئوشا ) باشد.
( تارنمای wiktionary نیز خاستگاهِ این واژه را پارسی دانسته است ) .

غوغاغوغاغوغاغوغا
نمیدونم این چه خصلت نا مبارکی هست که وقتی کسی کاملا مودبانه نظری بیان میکنه یه عده بدون سند و مدرک و دلیل و برهان شروع میکنن به فحش دادن. اگر نظرات طرف ناصحیح هست با دلیل بیان کنید تا دو تا کلمه هم ما
...
[مشاهده متن کامل]
یاد بگیریم. با سپاس از آقای آرش محمدی و همچنین آقای پاپک و افراد اینچنینی که نظراتشون رو با ذکر مثال بیان کردن.

چون در شاهنامه هم آمده به گمانم پارسی ویا اربی شده ی گواگو که دوتا گو به چم گفتگو با ( ا ) افزاینده که همان فریاد و هیاهو رو میرساند باشد
غوغا:پر سر صدا
هم به معنیِ غوغایی، آن که غوغا راه اندازد، آشوبگر، فتنه گر.
شوق وشور
غوغا=آشوب، فریاد، همهمه و . . .
از کلمه ترکی" کاوگا" یا "kavga" به معنی آشوب ، دعوا ، بل بشو ، درگیری و دعوا یا نزاع به شکل جمعی ، و. . . . که ابتدا به صورت govğa یا "قووغا" و سپس به صورت goğa یا "قوغا" در آمده و در نهایت با ورود به فارسی شکل ğoğa یا "غوغا" را به خود گرفته و مورد استفاده قرار گرفته که از فعل kavmak مشتق شده است
...
[مشاهده متن کامل]

مشتقات دیگر :
kavma , kavmaca , kavalamaca , kavalaşma , kavalaşga kavurma , kavalantı , kavık یا همان قورمه ، kavgalaşma ,
kavalanc , kavınc , . .

هیاهو، هنگامه، آشوب، بلوا، فتنه، شور، ازدحام، الم شنگه، جنجال، خروش، دادوبیداد، سروصدا، غریو، غلغله، فغان، ولوله، همهمه، آوازه، بانگ
خروشان
اشوب - فریاد - همهمه
در گنجوی به معنی اشوبگران صحیح است. غوغائیان:شهرآشوبان - ازاذل و اوباش. . . شحنه ی غوغای هراسندگان: کسی که امید هراسندگان از غوغائیان می باشد. غوغای هراسندگان:اضافه ی مقلوب است.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس