اسم - صفحه 82
فناپذیر، دنیایی، در اوستا مشا و مارتا به معنای نوع انسان آمده است
دختر
لاتین، فارسی مارتین
رهبر
پسر
فارسی، آشوری لبخنده
لبخند
دختر
فارسی لبنا
درختی که از آن ماده رزینی بدست می آید، میعه، روانی، ( در گیاهی ) درختی که از آن میعه ی سائله به دست ...
دختر
عربی
طبیعت لبیب
خردمند، عاقل، دانا، بخرد
پسر
عربی لبینا
نام نوایی در موسیقی، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی
دختر
فارسی
هنری لتکا
باغ، باغچه
دختر
فارسی لحظه
یک چشم به هم زدن
دختر
فارسی لسان الدین
زبان گویای دین
پسر
عربی مامو
نام زنی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن مأمون
ایمن، در امان، معتمد، امین، نام پسر هارون الرشید از خلفای بنی عباس
پسر
عربی مامکان
مامک، مادر، خطاب محبت آمیز به فرزند دختر، ان ( نسبت ) ) منسوب به مامک
دختر
فارسی مامیثا
نام یک گیاه، گیاهی با برگهای پوشیده از کرک، و دارای گلهای نارنجی رنگ و میوه ای دراز
دختر
لاتین، سریانی مانا دخت
دختر ماندنی و پایدار، ( مانا = ماندنی و پایدار، دخت = دختر ) دختر ماندنی و پایدار
دختر
فارسی ماناد
شکل دعایی فعل ماند
پسر
گیلکی ماناسه
نام برادر بزرگ یوسف ( ع )، صورتی از منسی نام برادر بزرگ یوسف ( ع )
پسر
عبری مانای
سرکرده پارسیان در زمان سلطنت دیوکس پادشاه ماد
پسر
فارسی
تاریخی و کهن مانتره
سخن اندیشه برانگیز
دختر
اوستایی ماندا
ماندگار، جاوید، ماندگار و جاوید، علم دانش ادارک شناخت، مندائیان مذهب مردمی صنعتگر و هنرمند ساکن جلگ ...
دختر، پسر
فارسی، آرامی ماندان
دختر ازدهاک پادشاه ماد و زن کبوجیه پادشاه فارس و مادر کورش بزرگ، ( = ماندانا ) ( اَعلام ) دختر ازده ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن ماندخت
دختر جاویدان
دختر
فارسی مانسا
پادشاه پادشاهان
پسر
لاتین
تاریخی و کهن مانگ
مانک، ماه
دختر
کردی مانل
بمان برایم
دختر
مازندرانی مانلیا
پری دریایی
دختر
مازندرانی مانه
نام روستایی در نزدیکی بجنورد
دختر
فارسی مانوئل
خدا با ماست
پسر
عبری مانوش
نام کوهی، نام چندتن از نیاکان منوچهر پادشاه پیشدادی
پسر
کردی
تاریخی و کهن مانوشا
نام یک کوه، نام یکی از کوههای سلسله جبال البرز که منوچهر پادشاه پیشدادی در آن بدنیا آمد
دختر
کردی مانوک
نوزاد
پسر
فارسی، ارمنی مانک
مانگ، ماه
دختر
کردی مانیار
یار ماندگار
پسر
فارسی مانیان
بی نظیر و بی همتا، دهی از دهستان جلگا در بخش کوهک شهرستان فیروزآباد، همچنین بی نظیر و بی همتا
دختر
فارسی مانیتا
مانند زندگی ماندگار
دختر
فارسی مانیدا
مانند مادر جاودان
دختر
لری مانیسا
دانشمند و دانا
دختر
فارسی مانیشا
هوش
دختر
سانسکریت مانیوک
نام نوعی گیاه، نام گیاهی با ریشه های ضخیم و دارای نشاسته بسیار
دختر
فرانسوی
طبیعت مانیکا
ماه خوب و زیبا
دختر
فارسی
کهکشانی ماه آذر
ترکیب دو اسم ماه و آذر ( زیبا و آتش )، آذر ماه، آذر مه، مرکب از ماه + آذر ( آتش )، از شخصیتهای شاهن ...
دختر، پسر
فارسی، پهلوی، اوستایی
طبیعت، کهکشانی ماه آفرید
آفریده ی ماه، ( در شاهنامه ) نام دختر تور، نام دختر بزرگ برزین و نام همسر ایرج و مادر بزرگ منوچهر پ ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن، طبیعت، کهکشانی ماه بانو
بانوی ماه، زنی که چون ماه می درخشد
دختر
فارسی ماه بخت
( به مجاز ) کامیاب و خوشبخت، سفیدبخت
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی ماه برزین
دارای شکوهی چون ماه
پسر
فارسی ماه بنداد
نام یکی از بزرگان زمان انوشیروان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی ماه به
بهتر از ماه
دختر
فارسی ماه بی بی
ماه ( فارسی ) + بی بی ( ترکی ) بانویی که چون ماه زیبا و نورانی است
دختر
فارسی، ترکی ماه پاره
دارای زیبایی ای چون زیبا یی ماه
دختر
فارسی ماه پرن
زیبا و لطیف چون ماه و پرند
دختر
فارسی ماه ثمین
ترکیب دو اسم ماه و ثمین ( دختر زیباروی و با ارزش )
دختر
فارسی، عربی ماه جبین
ماه ( فارسی ) + جبین ( عربی )، مه جبین
دختر
فارسی، عربی ماه چهر
آنکه چهره ٔ او مانند ماه تابان باشد، ماه چهره، ماهرو، زیبارو، صاحب چهره ٔ تابان و درخشان همچون ماه، ...
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی ماه چهره
ترکیب دو اسم ماه و چهره ( زیبا و صورت )، ماه چهر، آن که چهره اش چون ماه تابان و درخشان است، زیبارو
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی ماه خاتون
بانویی که چون ماه زیباست
دختر
فارسی ماه خانم
ماه ( فارسی ) + خانم ( ترکی ) بانویی که چون ماه زیباست
دختر
فارسی، ترکی ماه خدای
نام فرشته ای
دختر
فارسی ماه داد
داده ماه، نام شخصی که اردشیر پادشاه ساسانی او را به مقام موبدان موبدی برگزید
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ماه رو ی
ماهرو، ماهرخ، ماه چهر، زیبارو، ( = ماه چهر )
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی ماه زیور
زیور و زینت ماه
دختر
فارسی ماه سا
چون ماه، به سان ماه، ( به مجاز ) زیبارو، ( ماه، سا ( پسوند شباهت ) )
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی ماه ستی
ترکیب دو اسم ماه و ستی ( زیبا و بانو )، ( ماه، ستّی ( مخفف سیدتی ) ) ماه خانم، ماه بانو
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، کهکشانی ماه سمن
ماه لطیف
دختر
فارسی ماه شاد
ترکیب دو اسم ماه و شاد ( زیبا و خوشحال )، ( به مجاز ) خوش سیمای شادمان، خوش سیمای خوشحال، مرکب ازما ...
پسر، دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی گلرخسار
گل رخ، آنکه رخسارش چون گل باشد، گلچهره، زیبارخسار
دختر
فارسی
گل گلرخشان
گل درخشان، گل تابنده، ( مجاز ) زیبارو و لطیف، ( گل، رخشان = تابنده، فروزان، درخشان )، روی هم به معن ...
دختر
فارسی
گل گلرنگ
به رنگ گل، هم رنگ گل سرخ، گل فام، ( مجاز ) زیبارو، گلِ رنگ، به رنگ گل سرخ، سرخ
دختر
فارسی
تاریخی و کهن، گل گلسار
منسوب به گل، همانند گل، جایی پر از گل، ( گل، سار ( پسوند نسبت ) )، ( به مجاز ) زیبارو و لطیف
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلسانا
گلسا، مانند گل، ( مجاز ) زیبارو و لطیف، ( گل، سانا = ( پسوند شباهت ) ) ( = گلسا )
دختر
فارسی
گل گلسون
تور ابریشمی که زنان گیسوان خود را در آن گذارند
دختر
فارسی گلشاه
نخستین انسان روی زمین به عقیده پارسیان
پسر
فارسی گلشهر
از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر پیران ویسه پادشاه تورانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن، گل گلشیفته
فردی که عاشق گل است
دختر
فارسی
گل گلگون
سرخ رنگ، به رنگ گل سرخ، سرخ، نام اسب گودرز، پهلوان ایرانی، همچنین نام اسب لهراسپ پادشاه کیانی
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلگونه
مانند گل، به رنگ گل، گونه یا رخسارۀ سرخ، سرخاب که زنان به گونه های خود می مالند، ( در قدیم ) گلگون، ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلمان
ویژگی آن که دارای فکر و اندیشه ای به مانند گل ظریف و لطیف است، ( مجاز ) نیک اندیش و خوب اندیش، ( گل ...
دختر
فارسی
گل گلمر
گلِ مُر، گیاهی درختچه ای گرمسیری از خانواده ی سماق، گلِ گیاه یا درختچه ی مُر، ( مجاز ) زیبا و لطیف، ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلمو
ویژگی آن که گیسوانش آراسته به گل شده است، گل گیسو، ( گل، مو = گیسو )، ( به مجاز ) زیبا و جذاب
دختر
فارسی
گل گلناری
منسوب به گلنار، به رنگ گلنار، سرخ
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلندام
گل اندام
دختر
فارسی
گل گلنواز
نوازش کننده گل
دختر
فارسی
گل گلوار
چون گل، مانند گل، ( مجاز ) زیبارو و لطیف، ( گل، وار ( پسوند شباهت ) )
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلور
دارنده ی گل یا دارنده ی صفات گل، ( مجاز ) زیبارو و لطیف، ( گل، وَر ( پسوند دارندگی ) )
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلوری
عظمت، افتخار
دختر
لاتین گلوریا
مجلل، بزرگ، سرافراز، فرانسه از لاتین
دختر
لاتین گلک
گل کوچک
دختر
فارسی
گل گلکار
پرورنده گل، باغبان
پسر
فارسی
گل گلیا
گلی، منسوب به گلی، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به گل، مرکب از گل بعلاوه پسوند نسبت
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلیاد
یادآور گل، یادآورنده ی گل، ( مجاز ) زیبارو و لطیف
دختر
فارسی گلیار
یار و همنشین گل، دارنده ی ( صفات ) گل، ( مجاز ) زیبارو و لطیف، ( گل، یار ( پسوند دارندگی ) )، ( گل ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلیتا
همتای گلی، مثل گلی، به رنگ سرخ، ( به مجاز ) زیبارو و لطیف، ( گلی، تا = مثل و مانند )، به گونه ی گل ...
دختر
فارسی
گل گلیدا
گل مادر
دختر
فارسی
گل گلیدخت
دختر گل گونه، دختر گل مانند، ( به مجاز ) زیبارو و لطیف، ( گلی، دخت = دختر )
دختر
فارسی
گل گلیرخ
دارای چهره ای مثل گلی، سرخ گون رخسار، ( مجاز ) زیبارو و لطیف، ( گلی، رخ )
دختر
فارسی
گل گلینا
گلین، به رنگ گل سرخ، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به گلین، و
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلینه
گلین، به رنگ گل سرخ، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به گلین، و
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلینوش
سرخی ماندگار، گل گونه ی پایدار، ( مجاز ) زیبارو و لطیف ( همیشه )، ( گلی، نوش = جاوید )، ( گُلی + نو ...
دختر، پسر
فارسی
طبیعت، گل گنجا
گنجایش
دختر
فارسی گندمک
گندم کوچک، سبزی بهاره خوردنی
دختر
فارسی گهار
از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری تورانی و جزو سپاه افراسیاب تورانی
پسر
فارسی محمد بهروز
ترکیب دو اسم محمد و بهروز ( ستوده و سعادتمند )، از نام های مرکب، ا محمّد و بهروز
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی