اسم - صفحه 58
مانند ماه
دختر
لری
کهکشانی چیمه
مانند ماه
دختر
لری چیکا
نوعی پرنده
دختر
گیلکی
پرنده حادید
تند و تیز، نام روستایی بوده است
پسر
عبری حاذق
زیرک و دانا در کاری، ماهر، استاد، مجرب، ( عربی )، کارآزموده و دارای تجربه ی کافی در دانش یا فنی، چی ...
پسر
عربی حارثه
زن کشاورز، نام یکی از راویان حدیث، ( عربی ) ( مؤنث حارث )، مؤنث حارث، کشاورز
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی حارس
حفظ کننده، نگه دارنده، نگهبان، پاسبان، محافظ
پسر
عربی حافظ الدین
آن که محافظ و نگهبان دین است
پسر
عربی حام
حمایت کننده، نام یکی از پسران نوح ( ع )
پسر
عبری حامد حسین
ترکیب دو اسم حامد و حسین ( ستایشگر و خوب )، از نام های مرکب، حامد و حسین، ( اعلام ) حامدحسین، سیدمح ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی حامد رضا
ترکیب دو اسم حامد و رضا ( ستایشگر و خشنود )
پسر
عربی حامده
مؤنث حامد، سپاسگزار
دختر
عربی حامیم
ستوده و با عظمت
پسر
عربی حامین
پشتیبان، حمایت کننده، جمع حامی
پسر
عربی حانان
رحیم و بخشنده، رحیم، نام یکی از دلاوران در زمان داوود
دختر، پسر
عبری حانون
صاحب نعمت
پسر
عبری حانی
میش یا گاو وحشی
دختر، پسر
عربی حبان
نام یکی از صحابه پیامبر ( ص )
پسر
عربی پیلتن
بزرگ جثه مانند فیل، پیل پیکر، تناور، تنومند، زورمند
پسر
فارسی
تاریخی و کهن پیلسم
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی، برادر پیران فرزند ویسه در زمان افراسیاب
پسر
فارسی
تاریخی و کهن پیما
پیماینده، رونده، اندازه گیرنده، ( بن مضارعِ پیمودن )، پیمودن، راه رونده، طی کننده
پسر
فارسی پیکاسو
نقاش معروف معاصر
پسر
لاتین پیکان
نوک فلزی و تیزسر تیر یا نیزه
پسر
فارسی تائب
نادم، بازگشتن از گناه، توبه کننده، ( عربی ) آن که از عملی پشیمان شده وآن را ترک کرده است
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی تابا
تابنده، درخشان، طاقت، پیچ و تاب زلف، فروغ و روشنایی، فروغ، تابان
دختر، پسر
فارسی تابال
نام فرمانداری ایرانی در زمان کوروش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن تابان چهر
آن که چهره ای روشن و درخشان دارد، روشن رخ، روشن چهره، ( به مجاز ) زیبا رو
دختر
فارسی تابان دخت
( به مجاز ) دختری که زیباروی است و چهره ی او روشن و تابناک است، مرکب از تابان ( درخشان ) + دخت ( دخ ...
دختر
فارسی تابان رخ
تابان چهر
دختر
فارسی تابان گل
گل درخشان و زیبا، مرکب از تابان ( درخشان ) + گل
دختر
فارسی
گل تابان مهر
ترکیب دو اسم تابان و مهر ( روشن و خورشید )، خورشید تابان، خورشید درخشان
پسر، دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی تابش
تابیدن، درخشش، روشنایی و گرمی آفتاب یا آتش، فروغ، پرتو، ( اسم مصدر از تابیدن )، عمل تابیدن، شعاع ها ...
پسر
فارسی تابناک
دارای فروغ و پرتو، تابان، درخشان، جذاب، ( مجاز ) خوب و ارزشمند، جذاب و شاخص، روشن و درخشنده، ( به م ...
دختر
فارسی تابیتا
آهو
دختر
عبری تاپیک
درخشان، تابنده، نورانی
دختر
پهلوی، اوستایی تاتیانا
نام نوعی پرنده، تاتینا، پرنده شکاری
دختر
فارسی
پرنده تاتینا
پرنده ای شکاری
دختر
فارسی تاج
کلاه نمادین که توسط پادشاهان و ملکه ها بر سر گذاشته میشود
دختر
فارسی تاج آفرین
آفریننده تاج، به وجود آورنده تاج
دختر
فارسی تاج الزمان
آن که چون تاج در رأس زمان خود است
دختر
عربی تاج الملوک
افسر پادشاهان، تاج شاهان، گیاهی گیاهی زینتی از خانواده آلاله با گلهای زیبای واژگون
دختر
عربی تاج الملک
افسر پادشاهی، تاج پادشاهی
دختر
عربی تاج بانو
ملکه، شاهزاده خانم
دختر
فارسی تاج بخش
بخشنده تاج پادشاهی، رساننده کسی به پادشاهی، از القاب رستم پهلوان شاهنامه
پسر
فارسی تاج بی بی
ملکه، شاهزاده خانم
دختر
فارسی، ترکی تاج خاتون
ملکه، شاهزاده خانم
دختر
فارسی تاج دخت
تاج ( کلاه پادشاهی، افسر ) + دخت ( دختر )
دختر
فارسی تاج گل
آن که چون تاجی در رأس گلها است، زیبا
دختر
فارسی تاج ماه
آن که چون تاجی بر سر ماه است، بسیار زیبا
دختر
فارسی تاج مهر
آن که چون تاجی بر سر خورشید است، یا دسته گلی به شکل تاج، بسیار زیبا
دختر
فارسی تاجیه
منسوب به تاج
دختر
فارسی، عربی تاچارا
فرشته خانه
دختر
فارسی تارادخت
دختر ستاره، دختر چون ستاره، ( به مجاز ) دختر زیبا، صاحب حسن و کمال، ( تارا، دخت = دختر )، مرکب از ت ...
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی تارادیس
مانند ستاره
دختر
فارسی تاراز
نام یکی از قله های سلسله کوه های زاگرس، نام روستایی در شهرستان ایذه در استان خوزستان، ( اَعلام ) ) ...
پسر
ترکی، لری، فارسی
طبیعت تارامهر
ترکیب دو اسم تارا و مهر ( ستاره و خورشید )، ( تارا = ستاره، مهر = خورشید )، ستاره ی خورشید، ( به مج ...
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی تاران
تیره، تار، تاریک، [تار ( = تارک )، تارک سر، فرق سر، ان ( پسوند نسبت ) ]، منسوب به تار، تارک، ( به م ...
دختر
فارسی تارح
نام پدر ابراهیم ( ع )
پسر
عبری تارلا
کشتزار
دختر
ترکی تارمیتا
بنیان، اساس
دختر
فارسی، آشوری تارک
فرق سر، میان سر، ( مجاز ) اوج، قسمت بالا و میانیِ سر
پسر
فارسی تاژ
لطیف، نازک، نام پسرفرواک برادر هوشنگ پادشاه پیشدادی
دختر، پسر
فارسی تاشا
یار و شریک، ( ترکی ـ فارسی ) [تاش = داش ( پسوند ترکی که شرکت، مصاحبت یا همراهی را می رساند، معادل پ ...
دختر
ترکی تاشکین
سیل، جوشان و خروشان
پسر
ترکی تاشین
همچون صخره سخت
پسر
لری تافته
گداخته، پیچیده، درخشنده و تابناک، روشن، نوعی پارچه ابریشمی
دختر
فارسی تافگه
آبشار
پسر
کردی
طبیعت خانم
کلمه خطاب به زنان و دختران، زن بزرگ زاده و شریف، خاتون، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها ...
دختر
ترکی خانم گل
خانمی که از زیبایی و لطافت چون گل است، خانم ( ترکی ) + گل ( فارسی ) خانمی که از زیبایی و لطافت چون ...
دختر
ترکی، فارسی
گل خانوم
خانم، کلمه خطاب به زنان و دختران، زن بزرگ زاده و شریف، خاتون، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی ...
دختر
ترکی خاوین
پاک سرشت
پسر
کردی خبیر
آگاه، دانا، از نام های خداوند تعالی، واقف، مطّلع
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی ختا
نام سرزمین چین شمالی که محل زندگی قبایل ترک بوده است
دختر
فارسی ختمی
گیاهی علفی، پایا، و زینتی از خانواده پنیرک که گلهای درشت دارد
دختر
عربی خجسته لقا
آن که چهره ای فرخنده و مبارک دارد، ( مجاز ) زیبارو، خجسته ( فارسی ) + لقا ( عربی ) خوش سیما، خوشرو
دختر
فارسی، عربی خدا بخش
عطای الهی، بخشیده خداوند
پسر
فارسی خدا نظر
کسی که نظرکرده خداست
دختر
فارسی، عربی خداآفرید
آفریده خداوند
دختر، پسر
فارسی خدابنده
بنده خداوند، لقب سلطان محمد اولجایتو پادشاه مغول
پسر
فارسی خداداد
عطا شده از سوی خداوند
پسر
فارسی
مذهبی و قرآنی خدادوست
دوستدار خداوند
پسر
فارسی خداطلب
خدا ( فارسی ) + طلب ( عربی ) خداجو
پسر
فارسی، عربی خداکریم
خدا ( فارسی ) + مراد ( عربی ) نام یکی از سرداران کریمخان زند
پسر
فارسی، عربی خدایار
آن که خداوند یار اوست
پسر
فارسی خدیجه زهرا
ترکیب دو اسم خدیجه و زهرا ( برکت و روشن تر )
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی خدیر
حسن و خوبی
پسر
عربی پاکرو
فرد پاک و پاکیزه
پسر
فارسی پاکسار
شبیه و مانند پاک، ( مجاز ) پاک، بی آلایش، مبرا از بدی و گناه، بی عیب و نقص، [پاک، سار ( جزء پسین بع ...
پسر
فارسی پاکشاد
بی اندوه و بی مسئولیت
دختر
فارسی پاکناز
زیبا و قشنگ به تمام و کمال، ( پاک = کاملاً، یک سره، به کلی، ناز = زیبا و قشنگ )، کاملاً و یک سره زی ...
دختر
فارسی پاکنوش
پاک نوشنده، گوارا
دختر
فارسی پاکیار
یار مخلص، دارنده ی پاکی
پسر
فارسی پایار
سال گذشته، پار، ( در کردی ) پایدار، سربلند، مقاوم
پسر
کردی، فارسی پایور
مقام دار، صاحب منصب، عنوانی برای منصب های شهربانی و کشوری، ( صفت ) ( در قدیم ) قدرتمند، زورمند، ( م ...
پسر
فارسی پایون
پیرایه، آرایش، زیور، زینت
دختر
فارسی پاییز
هنگام پاییز، برگ ریزان، مجازا دختر زیبا رو
دختر
فارسی
طبیعت پاییزان
هنگام پاییز، ( مجاز ) زیبا و قشنگ، موسم پاییز
دختر
فارسی
طبیعت پدیدار
نمایان، آشکار، آشکارا، ظاهر، ( در قدیم ) معلوم و مشخص
پسر
فارسی پذیره
پیشواز، استقبال، فرمانبرداری، قبول امر، آنچه پذیرفته شده، ( در قدیم ) استقبال کننده
دختر
فارسی تدین
دینداری، درستکاری، مومن بودن، ( عربی ) دیندار بودن، مؤمن بودن
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی