اسم - صفحه 58
حوری لقا
دختر
عربی حمیدالدین
ستوده آیین، ستوده دین، ( اَعلام ) قاضی حمیدالدین بلخی نویسنده مشهور قرن هجری، ( در اعلام ) قاضی حمی ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی حمیدالله
ستوده خداوند
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی حمیدحسین
ترکیب دو اسم حمید و حسین ( ستوده و نیکو )
پسر
عربی حمیدصالح
ترکیب دو اسم حمید و صالح ( ستوده و شایسته )
پسر
عربی حمیم
خویشاوند نزدیک، دوست و همراه بسیار صمیمی، آب جوشان جهنم
پسر
عربی حنون
صدای باد، مهربان
دختر
عربی حنیف رضا
ترکیب دو اسم حنیف و رضا ( راستین و خشنود )، از نام های مرکب، حنیف و رضا
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی حنین
نام یکی از غزوه های پیامبر در مسیر مکه به طائف، ( عربی ) ( مصغر حِنّ )، به معنی «جماعتی کوچک از جنّ ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی حور
زن زیبای بهشتی
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی حورآسا
حور ( عربی ) + آسا ( فارسی ) آن که چون حور زیباست
دختر
فارسی، عربی حوراسا
چونان زن زیباروی بهشتی
دختر
فارسی، عربی حورآفرین
حور ( عربی ) + آفرین ( فارسی ) مرکب از حور ( زن زیبای بهشتی ) + آفرین ( آفریننده )
دختر
عربی، فارسی بتام
خوشمزه ( نگارش کردی
پسر
کردی بتاو
سریع ( نگارش کردی
پسر
کردی بتسابه
دختر، سوگند، نام همسر داوود ( ع ) و مادر سلیمان ( ع )
دختر
عبری بتمان
نام رودخانةای در کردستان ( نگارش کردی
دختر
کردی بتیا
سینه، صدر
دختر
پهلوی بتیس
نام نگهبانِ شهر غزه از طرف داریوش سوم پادشاه ایران، ( اعلام ) نام نگهبانِ شهر غزه از طرف داریوش سوم ...
پسر
فارسی بتیسا
دختر زیبا
دختر
فارسی، لاتین بتین
پرحرارت، قدرتمند، قدرتمند ( نگارش کردی
دختر
کردی بثریک
اسم امام علی در زبان حبشی
پسر
حبشی بثینه
زن صاحب جمال و زیبا، ( مصغر بَثنَه یا بَثنَة )، به معنای مرغزار، زمین نرم و هموار، ( اَعلام ) ) نام ...
دختر
عربی بجرگ
کنایه از آدم بیباک وشجاع ( نگارش کردی
پسر
کردی بچکول
کوچک ( نگارش کردی
دختر
کردی بحیرا
نام عابدی نصرانی که علائم نبوت را در پیشانی پیامبر دید و بشارت داد که در آینده به پیامبری مبعوث خوا ...
پسر
عبری بخت آفرید
آفریده بخت و اقبال
دختر
فارسی بخت آفرین
آفریننده بخت و اقبال، نام پدر هیربد شهریار
پسر
فارسی بخت اور
بخت آور، خوش بخت
پسر
فارسی بختان
بد شانسی ( نگارش کردی
دختر
کردی بختوان
مدینه فاضله، مدینه فاضلة ( نگارش کردی
دختر
کردی بختور
بهروز، کامران، دارای روزگار خوش، دارای روزگار خوش ( نگارش کردی
دختر
کردی بختیاری
خوشبختی، کامرانی، یکی از تیرةهای بزرگ کرد لرستان، یکی از لهجةهای زبان کردی ( نگارش کردی
پسر
کردی بخش علی
بخش ( فارسی ) + علی ( عربی )، کسی که نصیب و بخت از علی ( ع ) یافته، بخشیده شده از سوی علی ( ع )
پسر
فارسی، عربی جاماس
نام برادر قباد پادشاه ساسانی، جاماسب، ( = جاماسب )
پسر
پهلوی
تاریخی و کهن جاماسپ
جاماسب، از شخصیتهای شاهنامه، نام خردمندی ایرانی، وزیر و راهنمای لهراسپ و گشتاسپ پادشاهان کیانی
پسر
اوستایی، پهلوی جامشید
جمشید، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر تهمورث پادشاه پیشدادی و دارای فره ایزدی
پسر
فارسی جان آرا
زینت دهندۀ جهان، ( مجاز ) زیبا، آرایندۀ جهان، نظم دهنده به جهان، آراینده ی جان و روح، زینت جان
دختر
فارسی جان آرام
آرام کننده جان، باعث آرامش
دختر
فارسی جان افزا
آنچه جان را بیفزاید آنکه یا آنچه باعث شادی شود، ( به مجاز ) جان افروز، جان افزا
پسر
فارسی جان بخشان
جان بخش
پسر
فارسی جان پرور
روح پرور، جان بخش
پسر
فارسی جان فروز
جان افروز، روشن کننده جان، ( = جان افروز )
دختر
فارسی جان محمد
جان ( روان ) + محمد ( ستوده شده )
پسر
عربی، فارسی جان مهر
دوستدار جان، دوستدارِ جان، مهربان جان
پسر
فارسی جان نواز
آرامش دهنده جان، محبوب
دختر
فارسی جانام
ضمیر دستوری ( نگارش کردی
دختر
کردی جانانه
معشوق، محبوب، درست و حسابی، سخت و کامل، ( در تصوف ) ( به مجاز ) خداوند
دختر
فارسی جانبانو
بانویی که چون جان عزیز است
دختر
فارسی جانتاب
فروغ بخش جان، ( مجاز ) جان افروز، ن، ک
دختر
فارسی جاندخت
محبوبه، معشوقه، دختری که چون جان عزیز است
دختر
فارسی جاندل
زنده دل
پسر
فارسی جانسو
آب حیات دهنده و زندگی بخش
دختر
ترکی، فارسی جانعلی
جان ( بلند مرتبه ) + علی ( عربی )
پسر
فارسی، عربی جانلی
جاندار، زنده، جان ( فارسی ) + لی ( ترکی ) جاندار
پسر
ترکی، فارسی جانوسیار
جانوشیار، نام وزیر دارای داراب در زمان اسکندر مقدونی
پسر
فارسی جانوشیار
نام وزیر دارای داراب در زمان اسکندر مقدونی، جانوسیار
پسر
فارسی جانک
بچه سال
دختر
فارسی جانی
جاندار
پسر
فارسی جاهده
زن جهد کننده و کوشا و ساعی، ( عربی ) ( مؤنث جاهد )
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی جاودان
همیشگی، جاویدان، ابدی، پایدار، ( = جاویدان )
پسر
فارسی جاودانه
پاینده، پایدار، همیشگی، ابدی، ( قید ) تا همیشه، ( = جاویدان )، جاویدان
دختر
فارسی جاوید حسین
ترکیب دو اسم جاوید و حسین ( جاویدان و نیکو )
پسر
فارسی، عربی جبرئیل
جبریل، مرد خد، نام یکی از چهار فرشته مقرب که حامل وحی الهی برای انبیاست
پسر
عبری جبریل
جبرئیل، نام یکی از چهار فرشته مقرب که حامل وحی الهی برای انبیاست، ( عبری ) ( = جبرائیل )، جبرائیل، ...
پسر
عبری
مذهبی و قرآنی خانم
کلمه خطاب به زنان و دختران، زن بزرگ زاده و شریف، خاتون، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها ...
دختر
ترکی خانم گل
خانمی که از زیبایی و لطافت چون گل است، خانم ( ترکی ) + گل ( فارسی ) خانمی که از زیبایی و لطافت چون ...
دختر
ترکی، فارسی
گل خانوم
خانم، کلمه خطاب به زنان و دختران، زن بزرگ زاده و شریف، خاتون، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی ...
دختر
ترکی خاوین
پاک سرشت
پسر
کردی خبیر
آگاه، دانا، از نام های خداوند تعالی، واقف، مطّلع
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی ختا
نام سرزمین چین شمالی که محل زندگی قبایل ترک بوده است
دختر
فارسی ختمی
گیاهی علفی، پایا، و زینتی از خانواده پنیرک که گلهای درشت دارد
دختر
عربی خجسته لقا
آن که چهره ای فرخنده و مبارک دارد، ( مجاز ) زیبارو، خجسته ( فارسی ) + لقا ( عربی ) خوش سیما، خوشرو
دختر
فارسی، عربی خدا بخش
عطای الهی، بخشیده خداوند
پسر
فارسی خدا نظر
کسی که نظرکرده خداست
دختر
فارسی، عربی خداآفرید
آفریده خداوند
دختر، پسر
فارسی خدابنده
بنده خداوند، لقب سلطان محمد اولجایتو پادشاه مغول
پسر
فارسی جوهر
گوهر
دختر
فارسی جویان
جوینده، جست و جو کننده، ( = جویا )، جویا، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری مازندرانی در زمان کیکاووس ...
پسر
فارسی جیحون
رود، دریا، آمودریا، رود بزرگ، نام رودی در آسیای میانه، ( عربی )، نام رودخانه ای در آسیای میانه
پسر، دختر
عربی، فارسی
طبیعت جیدا
زنی که گردنی بلند، کشیده و زیبا دارد
دختر
عربی جیلا
ژیلا، ژاله تگرگ
دختر
گیلکی جیلان
عناب، سنجد، میوه ای تیره و قرمز به اندازه زیتون، ( = چیلان )، میوه ای به رنگ قرمز تیره و اندازه ی ز ...
دختر
فارسی
طبیعت جیهان
کیهان، جهان، گیتی، ( اَعلام ) نام دختر شاه جهان از سلسله ی تیمور لنگ که به تصوف و زیبایی مشهور بوده ...
دختر
کردی، عربی
تاریخی و کهن، کهکشانی چابک
چست و چالاک، زرنگ، ماهر، زبردست، به سرعت و سهولت حرکت کننده، چالاک، زبَردست، چالاک ، زیبا و ظریف، ...
پسر
فارسی حدیر
یکی از لشکریان پیامبر اسلام ( ص )
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی حرمت علی
آن که شأن و حرمتی چون علی ( ع ) دارد یا به حرمت علی ( ع ) متولد شده است
پسر
عربی حره
عنوانی برای زنان و دختران پادشاهان، زن بزرگ و شریف، زن آزاد، ( در قدیم )، عنوانی برای دختران و زنان ...
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی حریرگل
گلِ ابریشم، ( مجاز ) زیبا و لطیف
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، گل حریف
هم پیشه، همکار، هماورد، هم پیاله، دوست، ( در قدیم ) همنشین و معاشر، یار، ( در قدیم ) معشوق
پسر
عربی حزین
اندوهگین، غمگین، لقب یکی از شاعران قرن دوازدهم، حزین لاهیجی
پسر
عربی حسام الله
شمشیر خداوند
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی حسام رضا
ترکیب دو اسم حسام و رضا ( شمشیر برنده و خشنود )، از نام های مرکب، حسام و رضا
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی حسن یوسف
حسن ( خوبی ) + یوسف ( عبری ) گیاهی همیشه سبز از خانواده نعناع که برگهای آن به رنگهای مخلوط قرمز، سف ...
پسر
عربی، عبری حسنا زهرا
ترکیب دو اسم حسنا و زهرا ( نیکو و روشن تر )، از نام های مرکب، حسنا ( حسنی ) و زهرا
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی حسنی
( حُسنا ) ( عربی ) ( در قدیم ) نیک، پسندیده
دختر
عربی حسین فربد
ترکیب دو اسم حسین و فربد ( خوب و شکوهمند )، از نام های مرکب، حسین و فربد
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی حسینا
نام شاعری مجنون چون بابا طاهر
پسر
فارسی حسینیه
خوب، نیکو
دختر
عربی حشمت اله
نشانه شکوه و برزگی خداوند
پسر
عربی