اسم با حرف ش - صفحه 5
آن که در دفاع از کشور شجاع است
پسر
عربی شداد
نام فرزند عاد ( ع )
پسر
عبری شراکیم
نام یکی از سپهبدان مازندران
پسر
فارسی شرزین
نیرومند و قوی، [شرز = شرزه به معنی قوی، نیرومند ( به مجاز ) شجاع، دلاور، ین ( نسبت ) ]، روی هم به م ...
پسر
فارسی شرف الزمان
موجب بزرگی عصر و روزگار
پسر
عربی شرمیلا
محافظت، نوعی گل ( به فتح ش )
دختر
سانسکریت، هندی شرمین دخت
دختر با حجب و حیا، ( شَرمین، دخت = دختر )، ( شَرمین + دخت = دختر )، دختر با حُجب و حیا، دختر باحیا ...
دختر
فارسی شروانه
نام دایه مه پری در داستان سمک عیار
دختر
فارسی شروق
برآمدن آفتاب، طلوع کردن
دختر
عربی شروینه
منسوب به شَروین، ( شَروین= نام باستانی ناحیه ی سوادکوه در مازندران، ه/، e/ ( پسوند نسبت ) )
دختر
گیلکی شری
منطقه ای در همدان
دختر
فارسی شریف الدین
دارای دین و آیین پاک، موجب شرف، ارجمندی و اعتبار دین
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی شرین
در گویش سمنان شیرین
دختر
فارسی شعاع
فاصله، پرتو، نور
پسر
عربی شعاع الدین
نور دین
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی شعبان
نام ماه هشتم از سال قمری
پسر
عربی شعرا
دو ستاره در صورت فلکی، ( = شِعری )، ( در نجوم ) دو ستاره در صورت فلکی کلب اکبر و کلب اصغر
دختر
عربی
کهکشانی شعری
نام ستاره ای
دختر
عربی
کهکشانی شعف
شادی، خوشحالی، شادمانی
دختر
عربی شعیا
نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل که به او اشعیا هم می گفتند، ( اَعلام ) نام یکی از پیامبران بنی اسرا ...
پسر
عربی، فارسی
مذهبی و قرآنی شغاد
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر زال و برادر رستم پهلوان شاهنامه که رستم را با حیله و نیرنگ به قتل رساند
پسر
فارسی
تاریخی و کهن شفاعت
پایمردی، وساطت، خواهش کردن از کسی برای عفو وبخشش گناه دیگری، ( در ادیان ) اعتقادی در تشیع که بر مبن ...
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی شورعلی
شور ( فارسی + علی ( عربی ) مرکب از شور ( هیجان ) + علی ( بلندمرتبه )
پسر
فارسی، عربی شوریده
عاشق و شیدا، آشفته، ( در قدیم ) پریشان حال، منقلب
دختر
فارسی شوشا
نام قدیم شوش
دختر
فارسی شوشان
گل سوسن
دختر
ارمنی
گل شوشیناک
نام خدای شوش
پسر
فارسی شوق انگیز
شوق ( عربی ) + انگیز ( فارسی ) آنچه سبب شوق می شود، اشتیاق آور
دختر
فارسی شوق علی
مرکب از شوق ( هیجان ) + علی ( بلند مرتبه )
پسر
عربی شوگار
شب های پشت سر هم
پسر
لری شونا
رد، اثر، شون ( در گیاهی ) آقطی ( = شون )
دختر
کردی
طبیعت شکال
در گویش مازندران آهو
دختر
فارسی شکر
ماده بلوری شیرین و سفیدرنگ، زیبارو، نام معشوقه اصفهانی خسروپرویز پادشاه ساسانی در منظومه خسرو و شیر ...
دختر
سانسکریت شکربانو
بانوی شیرین و زیبا، ( به کسر شین ) شکر ( سنسکریت ) + بانو ( فارسی ) بانوی شیرین و زیبا
دختر
فارسی، سانسکریت، عربی شکردخت
دختر شیرین، ( به کسر شین ) شکر ( سنسکریت ) + دخت ( فارسی ) دختر شیرین
دختر
فارسی، سانسکریت شکرعلی
( به ضم شین ) عربی مرکب از شکر ( سپاس ) + علی ( بلندمرتبه )
پسر
عربی شکرناز
دارای ناز و غمزه دلپذیر، ( به کسر شین ) شکر ( سنسکریت ) + ناز ( فارسی ) دارای ناز و غمزه دلپذیر
دختر
فارسی، سانسکریت شکرین
هر چیز شیرین، ( به کسر شین ) شکر ( سنسکریت ) + ین ( فارسی ) هر چیز شیرین
دختر
فارسی، سانسکریت شکفته
باز شده، شاداب، تازه، خندان، ( صفت فاعلی از شکفتن )، شکوفا ( غنچه )، شاد
دختر
فارسی
طبیعت شکورا
منسوب به شکور، بسیار شکر کننده، ( شکور، ا ( پسوند یا اسم ساز ) )
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی شکوفان
شکوفا، شکوفاندن، شکوفانیدن
دختر
فارسی
طبیعت شکوه دخت
دختر باوقار
دختر
فارسی شکوه زهرا
ترکیب دو اسم شکوه و زهرا ( بزرگی و روشن تر )، از نام های مرکب، شکوه و زهرا
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی شکوه مند
با شکوه
پسر
فارسی شکوه ناز
آن که دارای شکوه و زیبایی است
دختر
فارسی شکوهنده
با شکوه، دارنده شکوه و جلال، ( صفت فاعلی از شکوهیدن )، شکوه، ( در قدیم ) ترسنده، بیمناک
دختر
فارسی
تاریخی و کهن شکوهه
جمال، زیبایی، ( شکوه، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به شکوه، ( شکوه + ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به شکوه ...
دختر
فارسی شکیبه
بردبار و صبور
دختر
فارسی شکیل
زیبا، پسر خوش چهره
پسر
عربی شیانا
پاداش دهنده، جزا دهنده، پاداش دهنده جزا دهنده مرکب از شیان ( جزا و پاداش ) + الف فاعلی
پسر
فارسی شیبان
از قبایل عرب
پسر
عربی شیبت
سفیدی مو، پیری
پسر
عربی شید
نور، روشنایی، آفتاب، خورشید
دختر، پسر
فارسی شیداب
نام حکیمی که خاک را خدا می دانست، برساخته فرقه آذرکیوان است
پسر
فارسی شیدان
سفره ی غذا و نعمت، سور، ( اَعلام ) ) نام کوهی در ناحیه بختیاری، ) نامِ بوستانی ( قدیم ) در شیراز
دختر
فارسی شیدانه
درخت عناب، عناب
دختر
فارسی
طبیعت شیدر
آن که چهره ای زیبا و درخشان دارد، آن که چهره ای زیبا و درشان دارد
دختر
فارسی شیدرنگ
نام پهلوانی دانشمند و فاضل، برساخته فرقه آذرکیوان است
پسر
فارسی شیدسا
همانند خورشید، مثل خورشید
دختر
فارسی شیدسب
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر گشتاسپ پادشاه کیانی
پسر
فارسی
مذهبی و قرآنی، تاریخی و کهن شیدفر
دارای فر و شکوه درخشان، ( به مجاز ) نیک و بخت و خوش اقبال
دختر
فارسی شیدور
رخشنده و درخشان، ( شید = خورشید، ور ( پسوند دارندگی )
پسر
فارسی شیدوس
دارنده دانش درخشان
پسر
فارسی شیدوش
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری جنگاور در دربار فریدون پادشاه پیشدادی، ( شید = خورشید، وش ( پسوند ش ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن شیذر
یکی از نامهای خداست، ( = شیذیر )، یکی از نام های خدا، [ظاهراً مصحف و مخفف ( هوشیدر ) نخستین موعود ز ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی شیرات
آواز، ترانه
دختر
فارسی، آشوری شیراحمد
شیر ( فارسی ) + احمد ( عربی ) مرکب از شیر ( شجاع ) + احمد ( ستوده )
پسر
فارسی، عربی شیراز
نام شهرستانی در استان فارس، بقعه ی شاهچراغ، آرامگاه های سعدی و حافظ در آنجا و بسیاری از بناهای تاری ...
دختر
فارسی شیرآزاد
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در زمان رستم هرمزان سردار ساسانی
پسر
فارسی شیران
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن شیراوژن
بسیار شجاع و قدرتمند، ( در قدیم ) شیر افکن، شکار کننده و افکنده شیر
پسر
فارسی شیراک
نام پدر هرمزد، کنده کار کتیبه کعبه زرتشت
پسر
فارسی شیرخون
از شخصیتهای شاهنامه، نام مرد زابلی و راهنمای بهمن پسر اسفندیار تورانی به شکارگاه رستم پهلوان شاهنامه
پسر
فارسی شیرزن
زن شجاع، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در زمان افراسیاب تورانی و کیخسرو پادشاه کیانی
دختر
فارسی شیرزیل
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی در زمان خسرو پرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی شیرعلی
شیر ( فارسی ) + علی ( عربی )، مرکب از شیر ( شجاع ) + علی ( بلندمرتبه )، نام طایفه ای از طوایف کهگیل ...
پسر
فارسی، عربی شیرگل
مرکب از شیر ( شجاع ) + گل
دختر، پسر
فارسی شیرلا
آبشار
پسر
ترکی شیرمحمد
شیر ( فارسی ) + محمد ( عربی ) مرکب از شیر ( شجاع ) + محمد ( ستوده )
پسر
فارسی، عربی شهبال
بال بزرگ، بزرگترین پر از پرهای بال مرغ، ( = شاه بال )، شهپر، بزرگترین پر پرنده
پسر
فارسی
پرنده شهبان
برادر زرین ملک در داستان ملک بهمن
پسر
فارسی شهبانو
شاه بانو ملکه، همسر شاه
دختر
فارسی شهددخت
دختر شیرین، شهد ( عربی ) + دخت ( فارسی ) دختر شیرین
دختر
فارسی، عربی شهدل
شاه دل
پسر
فارسی شهده
منسوب به شهد، عسل، ( شهد، ه ( پسوند نسبت ) )
دختر
عربی شهدیس
شاهزاده خانم، درختری که شکوه و زیباییش مانند شاه است
دختر
فارسی شهرآگیم
حاکم شهر، نام یکی از سپهسالاران مازندران
پسر
فارسی شهرآرا
آراینده شهر، کسی که زیباییش شهره شهر است
دختر
فارسی شهراز
راز بزرگ، راز شکوهمند، راز بزرگ و شکوهمند
دختر
فارسی شهرآزاد
نام یکی از پادشاهان ساسانی
پسر
فارسی شهرآشوب
آن که در شهر ایجاد فتنه و آشوب می کند، بسیار زیبا و دلربا، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی
دختر، پسر
فارسی شهران
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از خردمندان ایرانی در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی، ( شهر، ان ( پسوند نسب ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن شهربان
حاکم شهر
پسر
فارسی شهرتاش
شهر ( فارسی ) + تاش ( ترکی ) همسایه و همشهری
پسر
فارسی، ترکی شهرخواست
نام روستایی در نزدیکی شیراز، نام یکی از سرداران طبرستان
پسر
فارسی شهرزادزهرا
ترکیب دو اسم شهرزاد و زهرا ( زاده شهر و نیکو )
دختر
فارسی، عربی شهرسب
از اساطیر شاهنامه
پسر
فارسی
تاریخی و کهن شهرسپ
از شخصیتهای شاهنامه، نام وزیر طهمورث که مردی دانا و پارسا بود و شاه را به نیکی راهنمایی می کرد
پسر
فارسی شیروار
مثل شیر، چون شیر، ( شیر، وار ( پسوند شباهت ) )، آنکه مانند شیر شجاع و دلیر باشد
پسر
فارسی شیروی
شیرویه، شجاع و دلیر، ( = شیرویه )
پسر
فارسی
تاریخی و کهن