اسم با حرف ا - صفحه 11

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

آزالیا/azaliya/

گلی خوشبو، گلی خوشبو که معمولاً به شکل قیف یا زنگوله است و به رنگهای سفید، صورتی، زرد، قرمز، و ارغو ...


دختر

لاتین، انگلیسی

گل
ازدر/azdar/

منسوب به پاک، طاهر و پاکیزه، تمیز و مرتب


پسر

فارسی
آزر/azar/

نام پدر ابراهیم خلیل ( ع )، اسبی که ران دو پای عقبش مشکی و دستهایش به رنگ دیگر است


پسر

عربی، عبری

مذهبی و قرآنی
آزران/azran/

منسوب به آزر، آزر نام پدر یا عموی حضرت ابراهیم، آزر نام پدر یا عموی حضرت ابراهیم و همچنین نام نژادی ...


پسر

عبری

مذهبی و قرآنی
آزرم چهر/ā.-čehr/

دارای روی مهربان، ( آزرم، چهر = چهره )، دارای شرم و حیا، دارنده ی نژاد سالم، اندیشمند و محترم


دختر

فارسی
آزرم خاتون

آزرم + خاتون، بانوی با حیا


دختر

فارسی
آزرمان/āzarmān/

همیشه جوان، پیر ناشدنی و فرسوده نگشتنی


پسر

فارسی
آزرم دخت/ā.-doxt/

آزرمیدخت، دخترِ همیشه جوان، ( = آزرمیدخت )، دختر با حیا


دختر

فارسی
آزرمگان

با حیا، مودب، سربه زیر، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فرخزاد سردار ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه س ...


پسر

فارسی
آزرمیدخت/āzarmi doxt/

دخترِ پیر ناشدنی یا دخترِ همیشه جوان، [آزرمی ( اوستایی ) = پیر ناشدنی، دخت ( پهلوی ) = دختر]، به مع ...


دختر

پهلوی، اوستایی، فارسی
آزرمین/āzarmin/

با فضیلت و با تقوی، آزرمگین، با حیا و با شرم، مؤدب


دختر

فارسی
ازگل/Üzgül/

گل چهره


دختر

ترکی

گل
آزما/āz(e)mā/

آزماینده، امتحان کننده، بیازما، آزمایش کن


پسر

فارسی
آزمون/āz(e)mun/

امتحان، آزمایش، روش برای سنجش وجود، کیفیت یا اعتبار چیزی


پسر

فارسی
ازهر/azhar/

روشن، درخشان، ( در قدیم )، روشن تر، درخشان تر، ( اعلام ) ازهر [قرن هجری] سردار ایرانی و از درباریان ...


پسر

عربی
اژدر/azhdar/

مار افسانه ای بزرگ


پسر

فارسی
آژمان/azhman/

بی نهایت و بی زمان


پسر

کردی
آژند/āžand/

کلافه نخ، گل و لای ته حوض و جوی، ( در قدیم ) ( در ساختمان ) ملاط، پیوند دهنده، چسباننده، در اصطلاح ...


پسر

فارسی
آژنگ/azhang/

چین و شکنی که بر پوست بدن و بخصوص پیشانی می افتد، خشم، موج کوتاهی که روی سطح آب ایجاد می شود


پسر

فارسی
آژوان/azhovan/

نام کوهی در منطقه قلع واقع در کرمانشاه


پسر

کردی
آژیار/azhyar/

رهایی


پسر

فارسی
آساد/āsād/

شیرها و شیران، ( اَعلام ) پسر مهر گشسب، پدر فرخ داد پارسی، ( در عربی ) آساد جمع اَسَد است به معنی ش ...


پسر

عربی
آسادخت/āsā doxt/

دختر زیبا، دختر آرام، دختر با وقار، ( آسا، دخت = دختر )، زیور و زینت، دختر با هیبت و صلابت، ( آسا + ...


دختر

فارسی
آسال/asal/

اصیل، دارای اصالت


پسر

ترکی
آسام/āsām/

سام، داستان خوشایند، حدیث خوش، ( اعلام ) ایالتی در مرز شمال شرقی هند که تقریباً به طور کامل به وسیل ...


پسر

لری
آساهیر/asahir/

آرامش بخش


دختر

لری، فارسی
آسایش/āsāyeš/

راحت، استراحت، آسانی، آسودگی، فراغ، سکون، آرام


دختر

فارسی
اسپاتنا/aspatna/

یکی از نامهای قدیمی شهر اصفهان


پسر

فارسی
آسپاداس/aspadas/

آخرین پادشاه ماد، آخرین پادشاه ماد که از کورش کبیر پادشاه و موسس هخامنشیان شکست خورد


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
اسپانتا/espanta/

دختر مورد ستایش، سپنتا، مقدس قابل ستایش


دختر

فارسی
اسپاندا/espāndā/

اسپنتا، پاک و مقدس، ( = اسپنتا )


دختر

فارسی
اسپاکو/spaco/

شجاع و جنگجو


دختر

کردی
اسپنتا/espantā/

سپنتا، پاک و مقدس، ( = سپنتا )


دختر

اوستایی، فارسی
اسپنداد/espan dād/

مقدس آفریده یا آفریده ی پاک، ( = سپنداد )، از نامهای خاص در عهد باستان، به معنی مقدس آفریده یا آفری ...


پسر

اوستایی

تاریخی و کهن
اسپندیاد/espand-yad/

اسفندیار، آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایران و کتایون دختر ...


پسر

پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
اسپندیار/espand yār/

اسفندیار، ( = اسفندیار )، آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایر ...


پسر

اوستایی، فارسی
اسپنوی/espanuy/

از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر تژاو تورانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
اسپی تامن/espi-tamen/

نام سردار ایرانی که سلوکوس دختر او را به همسری برگزید، صورتی از سپیتمان، لقب خانوادگی زرتشت نام سرد ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آسپیان/aspian/

آبتین، روح کامل، انسان نیکو کار، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
اسپیتمان/espit-man/

نژاد سفید، خاندان سفید


پسر

فارسی
اسپیتمن/espitman/

یکی از سرداران ایران در زمان داریوش هخامنشی


پسر

فارسی
استاسیس

از مخالفین سلطه عرب در ایران در زمان خلیفه عباسی


پسر

فارسی
اصیل/asil/

صاحب نسب، شریف، نژاده، باگهر، والاتبار، دارنده ی نژاد گزیده، نجیب


پسر

عربی
اصیل الدین

دارای اصالت در دین، نام پسر خواجه نصیرالدین طوسی


پسر

عربی
اطرا/etrā/

بسیار ستودن، مدح و ستایش فراوان، مبالغه کردن در مدح کسی، درود گفتن زیاد و زیاده روی در ستایش کسی


دختر

عربی
اطلسی/atlasi/

منسوب به اطلس، از جنس اطلس، ( اطلس، ی ( پسوند نسبت ) )، م اطلس، ( در گیاهی ) گیاهی است زینتی از تیر ...


دختر

فارسی، یونانی
آطوسا/atosa/

آتوسا، نام دختر کورش کبیر، نام همسر داریوش هخامنشی، این نام در تورات به عنوان


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
اظهر/azhar/

آشکارترین، ظاهرترین


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
اعتبار/eetebār/

آبرو، ارزش، اطمینان و اعتماد دیگران درباره ی کسی، ارزش و اهمیت کسی در نزد دیگران، پندگرفتن، به اندی ...


پسر

عربی
اعتبارعلی

آن که ارزش و اعتبار از علی ( ع ) یافته است


پسر

عربی
اعتصام/eetesām/

متوسل گردیدن، پناهنده شدن، خویشتن را از گناه بازداشتن، معصوم بودن، معصومیت، بازماندن از گناه به لطف ...


پسر

عربی
اعجاز/ejaz/

معجزه


پسر

عربی
اعراف/aerāf/

جایی بین بهشت و دوزخ، ( در ادیان ) در اعتقاد برخی از مذاهب، برزخ، سوره ی هفتم از قرآن کریم دارای دو ...


دختر

عربی

مذهبی و قرآنی
اعلی/alā/

برتر، برگزیده، از نام های خداوند، نام سوره هشتاد و هفتم قرآن مجید، بالاتر، بلندتر، برگزیده از هر چی ...


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
آغابانو/agha banu/

بانوی بزرگ، آغا ( مغولی ) + بانو ( فارسی )


دختر

فارسی، مغولی
آغاجان/agha jan/

دریا دل، دارای عزت و حرمت زیاد


پسر

ترکی
آغار/aghar/

مرد سپید رخ، قهرمان سپیدروی


پسر

ترکی
آغامیر/aghamir/

رهبر محترم، امیر و یا رئیس بزرگ


پسر

ترکی
آغایار/aghayar/

بزرگ و شایسته حرمت


پسر

ترکی
اغریرث/aghriras/

صاحب گردونه پیش رونده، از شخصیتهای شاهنامه، پسر پشنگ و نبیره فریدون پادشاه پیشدادی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آغنده/'āqande/

آکنده، انباشته


پسر

فارسی
آغوش/aghosh/

بغل گرفتن


دختر

فارسی
آفت

بلا، بلیه، کنایه از زیبایی و عشوه گری


دختر

عربی
آفتاب دخت/aftab dokht/

دختر آفتاب، دختر خورشید، کنایه از زیبایی و خیره کنندگی


دختر

فارسی
ارناز/arnaz/

از نامهای باستانی


دختر

فارسی
آرنام/arnam/

خوش نام آریایی


پسر

فارسی
ارناک/arnak/

رزمجو


پسر

پهلوی، اوستایی
آرنگ/ārang/

حاکم، مالک، آرنج، مرفق، رنگ


پسر

فارسی
آرنیا/arniya/

از نسل آریایی


پسر

فارسی
آرنیک/arnick/

آریایی نیک خو


پسر

فارسی
ارهام/erham/

باران نرم باریدن آسمان


پسر

فارسی
آرهان/arhan/

پادشاه پاک و درستکار


پسر

ترکی
آرو/aro/

نام فرشته ای در آیین زرتشت


پسر

کردی
آروا/arva/

نام فرشته ای در آیین زرتشت


دختر

کردی
ارواد/arvad/

نیرومند


پسر

پهلوی، اوستایی
آرورا/aurora/

الهه طلوع و سحر


دختر

لاتین
آروز/aroz/

هدف بزرگ


پسر

فارسی
اروس/aros/

سفید، درخشان، زیبا


دختر

پهلوی، اوستایی
اروشه/aroshe/

سفید، روشن، اروشا، به فتح الف، دختری با روی سپید


دختر

فارسی
ارون

( به فتح الف ) شاد و شادمان


دختر

عربی
آرونا/ārunā/

منسوب به آرون، صفت نیک، فضیلت، خصلت پسندیده، خوی خوش، ( آرون، ا ( پسوند نسبت ) )


دختر

فارسی
ارونا/aronā/

شاد و شادمان، ( ارون = شادمان، سرمست، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به ارون، ( به مجاز ) شاد و شادمان و ...


دختر

فارسی، عربی
آروکو/ārukku/

نجیب نجیب زاده، ( اَعلام ) نام فرزند کوروش هخامنشی ( اول ) که به رسم گروگان نزد آشور باناپال از سوی ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آرویج/arvij/

همیشه سبز، باطراوت، شاداب


پسر

ترکی
آروید/arvid/

آریایی و آتش پاک


پسر

فارسی
آرویشه/arvishe/

نام روستایی در نزدیکی بیرجند


دختر

فارسی
آروینا/arvina/

برازنده، شایسته، لایق


دختر

سانسکریت
آرکا/arka/

آرخا، مایه اطمینان و پیشتگرمی


پسر

ترکی
آرکان/arkān/

کسی که سرشت و خون او پاک است، به معنی کسی که سرشت او پاک است و کسی که خون او پاک است


پسر

ترکی
آرکیا/arkiya/

شاه آریایی


دختر

فارسی
ارکیا/arkiyā/

آریایی بزرگ، ( در زند و پازند ) جوی آب، ( هزاوش/arkyā/ و /ārkiā/ در پهلوی yôy = جوی ) اما به نظر می ...


دختر

فارسی
آری

آریایی، نام یکی از ایالات ایران قدیم که شامل خراسان و سیستان امروزی بوده است، نام یکی از طوایف چادر ...


پسر

کردی
اریا

در زبان کلدانی به معنی برج اسد، درخت آمله که دارای میوه هایی ترش و کوچک مانند آلو است


پسر

فارسی، اوستایی، پهلوی
آریارامنه/arya ramne/

آرام کننده آریائیان، نام پدر آرشام، جد داریوش پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آریارمنه/aryaramnah/

نیای داریوش بزرگ از شاهان هخامنشی است


پسر

فارسی
آریاباد/arya bad/

آریاپاد نگهبان قوم آریایی


پسر

فارسی
آریابان/aryaban/

نگهبان قوم آریایی


پسر

فارسی
آریابرز/aryaborz/

شکوه آریایی، نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آریابرزین/ā.-barzin/

برادر زاده ی داریوش بزرگ، ( اَعلام ) نام پسر ارتبان و برادر زاده ی داریوش بزرگ


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آریاچهر/ā.-čehr/

آریا نژاد، ( آریا، چهر = نژاد، تبار، گوهر، اصل )، دارای اصل و نژاد آریایی


دختر

فارسی



انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها

اسماسم پسراسم دختر