اسم - صفحه 38

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

آرتاریا/artariya/

آریایی درستکار


پسر

فارسی
ارتاریا

ارتا آریا، مرکب از آرتا ( راستی و درستی ) + آریا، آریایی درستکار، نام پسر خشایار پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی
آرتاش/artash/

دوست و همدم


پسر

ترکی
ارتاش/artash/

مرد و پهلوان، مرکب از ار ( شوهر ) + تاش ( پسوند همراهی )


پسر، دختر

ترکی
ارتافرن/artā feren/

برادر صلبی داریوش بزرگ، ( اَعلام ) ) یکی از فرزندان مهرداد ششم پادشاه پنت، ) برادر صلبی داریوش بزرگ ...


پسر

فارسی
ارتافرین/artafarin/

نام برادر داریوش پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آرتامن/artā man/

اندیشه ی مقدس، ( اَرتا = مقدس، من = اندیشه )، ( اَعلام ) نام فرزند سمردیس


پسر

فارسی
آرتامهر/ārtāmehr/

محبت و دوستی مقدس، ( آرتا ( اوستایی ) = مقدس، راستین، مهر = محبت، دوستی و مهربانی )، محبت، دوستی و ...


پسر

اوستایی
آرتامیس/ārtāmis/

آرتمیس، نام یکی از الهه های یونانی، ( = آرتِمیس )


دختر

یونانی
ارتان

نام پسر ویشتاسب و برادر داریوش اول پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی
آرتانا/artana/

آهنگ آرامش بخش، خوش آهنگ


دختر

فارسی
ارتگین/artgin/

همسر دلاور


پسر

ترکی
ارتمن

نام یکی از سرداران مادی در زمان کوروش پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی
آرتمیز/ārtmiz/

پادشاه هالیکارناس، ( اَعلام ) ) آرتمیز ( اول ) پادشاه هالیکارناس، وی در جنگ خشیارشا ضد یونانیان شرک ...


دختر

لاتین
آرتن/artan/

آتشین تن


پسر

فارسی
ارتنگ/artang/

ارژنگ کتاب مصور مانی


پسر

فارسی
آرتنوس/artnos/

صادق، راستگو


دختر

فارسی
آرتوان/artvan/

یاری کننده درستکاران، از شخصیتهای شاهنامه، اردوان، نام چند تن از پادشاهان اشکانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آرتور/artor/

آتش


پسر

فارسی
آرتوش/artosh/

از نامهای باستانی ارمنی


پسر

ارمنی
آرتوم/artum/

تلاشگر


پسر

ترکی
آرتون/artun/

جدّی


پسر

ترکی
آرتونیس/ārtonis/

نام دختر ارته باذ، ( اَعلام ) نام دختر ارته باذ که به ازدواجِ «اِوْمِنس» منشی اسکندر در آمد


دختر

فارسی
آرتی/ārti/

پاک و مقدس، منسوب به آرت، تقدس و پاکی


پسر

فارسی
آرتیا/artia/

مرد پاک


پسر

فارسی
آرتیان/artian/

منسوب به پاکی و تقدس


پسر

فارسی
ارتیان

منسوب به آتش، آتشکده، برافروخته مثل آتش


پسر

عربی
آرتیستون/artiston/

نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
آرتیما/artima/

پاک و مقدس


پسر

کردی
آرتیمیس

آرتمیس، در اساطیر یونان، خدای شکار و خواهر دوقلوی آپولون، همچنین نام شیرزنی که فرمانده نیروی دریایی ...


دختر

یونانی
ارتین

آرتین، عاقل و زیرک


پسر

فارسی
آرتینه/ārtine/

منسوب به آرتین، پاک و مقدس، ( آرتین، ه ( پسوند نسبت ) )


دختر

فارسی
آرتیکا/artika/

شجاع و دلیر


پسر

کردی
آرتیکاس/artikas/

عدالت گری و داد خواهی


پسر

فارسی
ارجا/erjā/

امیدوار کردن، امید بخشی، به تأخیر انداختن


پسر

عربی
ارجاسپ/arjasp/

دارنده اسب با ارزش، از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه توران و چین در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی


پسر

پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
آذربویه

بوته ای از تیره اسفناج با گلهای تکی زرد رنگ که در نواحی کویری و کناره های آبهای شور می روید


دختر

فارسی
آذرپاد/azar pad/

آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست، صورت دیگر آذرباد


پسر

فارسی
آذرپی/azar pey/

دارای قدمی چون آتش


پسر

فارسی
آذرتاش/azar tash/

دو تن که اجاق و بخت یکسانی دارند، آذر ( فارسی ) + تاش ( ترکی ) دو تن که اجاق و بخت یکسانی دارند


پسر

ترکی، فارسی
آذرتوس/azar tos/

صورت دیگر آذرطوس، در وامق و عذرا مردی که با مادر عذرا ازدواج کرد


پسر

فارسی
آذرجهان/azar-jahan/

آتش جهنده، آتشخیز


دختر

فارسی
آذرجوش/azar josh/

پهلوانی در داستان سمک عیار


پسر

فارسی
آذرچهر/āzar čehr/

دارای چهره ای چون آتش، نام پدر آذرداد از خاندان کیانیان، آن که رویی سرخ چون آتش دارد، ( به مجاز ) د ...


دختر، پسر

فارسی
آذرخاتون/azar-khaton/

بانوی آتش، آذر+ خاتون


دختر

فارسی
اذرخش

آذرخش، صاعقه، نام نهمین روز از ماه آذر


پسر

فارسی
آذرداد/azar dad/

داده آتش، نام پدر آذرباد از خاندان کیانیان


پسر

فارسی
آذردیس

مانند آتش


دختر، پسر

فارسی
آذررخ

دارای چهره ای چون آتش


دختر، پسر

فارسی
آذرسا/ā.-sā/

مانند آتش، به رنگ آتش، ( به مجاز ) زیبارو، ( آذر، سا ( پسوند شباهت ) )


دختر

فارسی
آذرشب/āzar šab/

فرشته نگهبان آتش که همواره در آتش است، ( تصحیف آذرشُست )، به معنی شسته در آتش، نام سمندر و پنبه کوه ...


دختر، پسر

فارسی
آذرشسب

مخفف آذرگشب، آتش جهنده، فرشته نگهبان آتش که همواره در آتش است، آتشکده


پسر

فارسی
آذرشست

( به ضم شین ) پاک منزه شده در آتش، پنبه کوهی


دختر، پسر

فارسی
آذرشن/azarshan/

نام پهلوانی ایرانی در گرشاسب نامه، آفتاب پرست سمندر


پسر

فارسی
آذرطوس/azar tos/

صورت دیگر آذرتوس، در وامق و عذرا مردی که با مادر عذرا ازدواج کرد


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آذرفر/azarfar/

دارای شکوه وجلالی چون آتش، نام یکی از بزرگان عهد هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آذرفرنبغ

یکی از سه آتش مقدس محافظ جهان در دین زرتشت


پسر

فارسی
آذرفروز

روشن کننده آتش، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار، نیز دلداده بهرام در داستان همای ...


دختر، پسر

فارسی
آذرفروغ/ā.-forug/

درخشنده و زیبا، شراره ی آتش، پرتو و روشنایی آتش


دختر

فارسی
آذرفزا

آذرافزا، آتش افروز، وسیله ای سفالین که جهت شعله ور کردن آتش از آن استفاده می شود


دختر، پسر

فارسی
آذرگشسب

مخفف آذرگشنسب، یکی از سه آتش مقدس محافظ جهان، نام فرشته موکل آتش


پسر

فارسی
آذرگشسپ

مخفف آذرگشنسب، یکی از سه آتش مقدس محافظ جهان، نام فرشته موکل آتش


پسر

فارسی
آذرگل/āzar gol/

گلی سرخ رنگ شبیه شقایق، نام گلی سرخ رنگ که پُرپَر است و به آن گل آتشین می گویند


دختر

فارسی

گل
آذرگون/āzar gun/

گلی است از دسته شقایق ها که رنگش زرد است و میانش مشکی است، به رنگ آتش، ( در گیاهی ) نام گلی از انوا ...


دختر

فارسی

گل
آذرمان/ā.-mān/

آذرمن، دارای فکر روشن، ( = آذرمن )


پسر

فارسی
آذرماه/āzar māh/

دختری که مانند ماه زیباست و مانند آتش درخشنده، ماه آذر، ماه نهم از سال شمسی


دختر

فارسی

کهکشانی
آذرماهان

ماه آتشین


پسر

فارسی
آذرمن/ā.-man/

دارای فکر و اندیشه روشن، ( آذر = آتش، من/مان = اندیشه و فکر )، ( اَعلام ) نام سردار صاحب آوازه انوش ...


پسر

فارسی
آذرمه/āzar mah/

آذرماه، رئیس و بزرگ آتشها، ( = آذرماه )، ماه آذر، ماه نهم از سال شمسی


دختر

فارسی
آذرمهر

مرکب از آذر+ مهر، محبت خورشید، مهربانی خورشید، نام یکی از موبدان ساسانی و همچنین یکی از هفت آتشکده ...


دختر، پسر

فارسی
آذرمیدخت/azar-midokht/

پادشاه ساسانی و دختر خسروپرویز


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
آذرمینا/āzar minā/

لعلگون، سرخ رنگ، آب آتش گون که در مینا ریزند، کنایه از شراب است


دختر

فارسی
آذرنگ/āzarang/

روشن و نورانی، آتش، آتش رنگ، نورانی، تابناک، آذرگون، روشن


دختر، پسر

فارسی
آذرهمایون/azar homayun/

ترکیب دو اسم آذر و همایون ( آتش و خجسته )، نام زنی از نسل سام و نریمان که در آتشکده سفاهان خدمت می ...


دختر

فارسی
آذروان/azarvan/

آذربان، آتش بان، نگهبان آتشکده


پسر

فارسی
آذرک/āzarak/

آذرِ محبوب و دوست داشتنی، مصغر آذر، ( اَعلام ) نام دختر یزدگرد سوم ساسانی، [حرف «ک» در آذرک می توان ...


دختر

فارسی
آذرکار

آتشکار


پسر

فارسی
آذرکیش

آتش پرست، دارای دین زرتشتی


پسر

فارسی
آذریاس/āzar yās/

زیبا رو و معطر، یاس آتشین، یاس به رنگ آتش، صمغ سداب کوهی


دختر

فارسی
آذرین/āzarin/

آتشین، گرم و سوزان، منسوب به آذر، ( در گیاهی ) نوعی گل بابونه که نام عامیانه آن بابونه ی گاوچشم است ...


دختر، پسر

فارسی

تاریخی و کهن، گل
آذریون/azariyun/

گل همیشه بهار، به رنگ آتش، معرب آذرگون، گل آفتابگردان


دختر

فارسی

گل
آذین فر

پسر باشکوه و آراسته


پسر

فارسی
آذین گل/azin gol/

زینت گل، زیورگل، کنایه از زیبایی بسیار زیاد


دختر

فارسی

گل
آراج/araj/

آراد، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم


پسر

فارسی
اراد

آراد، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم که در این روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شو ...


پسر

فارسی
آرادخت/ārā doxt/

دختر آراینده، ( آرا، دخت = دختر ) دختر آراینده و مشاطه گر، دختر آرایشگر


دختر

فارسی
آرارات

نام کوهی در آذربایجان که بنا به روایتی کشتی نوح بر روی آن قرار گرفت


پسر

ارمنی
آرازش/arazesh/

صدقه انفاق در راه خدا


پسر

فارسی
آراسب/ārāsb/

نام یکی از سرداران کوروش، همان آراسپ، ( اَعلام ) نام یکی از سرداران کوروش از ماد که از کودکی دوست و ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
اراسب/arāsb/

از بزرگان ماد، ( اراسپ، معتمد خاص کوروش


پسر

فارسی
آراسپ/ārāsp/

آراسب، نام یکی از سرداران کوروش، ( = آراسب )


پسر

فارسی
اراسپ/arāsp/

دارنده ی اسب تندرو


پسر

فارسی
آراستی

بنا به روایات نام عموی زرتشت


دختر، پسر

فارسی
آراشید/arashid/

پسته زمینی یا پسته شام


دختر، پسر

فرانسوی
آراگل/ara-gol/

زیبا کننده گلها، آراینده گلها


دختر

فارسی

گل
آرالیا/araliya/

نام عمومی گروهی از گیاهان علفی، درختی، و درختچه ای که بعضی از آنها زینتی اند


دختر

لاتین، انگلیسی

طبیعت
آرام چهر/ā.-čehr/

آن که چهره اش نشانگر آرامش است، ( آرام، چهر= چهره، نژاد )، از نژاد و گوهر آرام


دختر

فارسی
آرامیان/ārāmiyān/

فرزندان آرام، ( اَعلام ) ) نام شعبه ای از نژاد سامی، ) پنجمین پسر سام ساکن سوریه و بین النهرین


پسر

فارسی
آرامیس/aramis/

آرامش، راحتی


دختر

یونانی
اران/aran/

شادی و نشاط، حنا که به دست و پا و محلسن زنند، نام قلعه ای قدیمی در قزوین


پسر

فارسی



انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها

اسم