اسم - صفحه 38
همیشگی، جاودانه، دائمی
پسر
عربی آبدست
چابک، تردست، تر و فرز
پسر
فارسی، بلوچی آبدیس
مانند آب زلال و شفاف
دختر
فارسی آبدین
جاودانه ها، جمع آبد ( به کسر ب )
پسر
عربی ابرار
نیکان، نیکوکاران، نیکان و نیکوکاران، ( در تصوف ) عده ای از مردان خدا که در مرتبه ی بالاتر از ابدال ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی ابرارها
نام سوره ای در قرآن کریم، نام پسران، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام، نام یکی از پیامبران بزرگ ملق ...
پسر
عربی، حبشی
مذهبی و قرآنی آبرام
ابراهیم، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام، نام یکی از پیامبران بزرگ ملقب به خلیل الله، نام سوره ای ...
پسر
عبری آبراما
اداره، راهبری
پسر
ترکی آبراهام
ابراهیم، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام
پسر
عبری ابراهیم طاها
ترکیب دو اسم ابراهیم و طاها ( پدر مهربان و نام پیامبر )، از نام های مرکب ابراهیم و طاها ( طه )
پسر
عربی، عبری
مذهبی و قرآنی ابرسام
نام وزیر اردشیر بابکان، ( اَعلام ) نام وزیر اردشیر بابکان که بلعمی او را هرجند بن سام می خواند
پسر
فارسی ابرش
اسب
پسر
فارسی آبرلی
دارای آبرو، آبرومند، آبر ( فارسی، آبرو ) + لی ( ترکی ) دارای آبرو
پسر
ترکی، فارسی آبرنگ
دختری که دارای پوستی لطیف و نرم است
دختر
لری آبرو
حیثیت، شرف، قدر
پسر
فارسی آبرود
کنایه از دختری که مانند سنبل خوش نقش و زیباست، سنبل نیلوفر، دختری که مانند سنبل خوش نقش و زیباست
دختر
فارسی آبروشن
خوشبخت، ارجمند
دختر
فارسی آبرون
همیشه سبز، همیشه جوان، گل همیشه بهار، شاد سرزنده
دختر
فارسی آبسال
باغ، بستان، بهار
دختر
فارسی آبسالان
باغها
دختر
فارسی آبستا
اوستا، اساس بنیاد اصل، کتاب مقدس زرتشتیان
پسر
فارسی ابستا
اوستا، ( = اَوستا )
پسر
اوستایی آبش
تازه روی و خندان، آنکه اطراف و پیشگاه خانه کسی را با خوردنی و نوشیدنی بیاراید
پسر
فارسی، عربی آبشار
آبی که به طور طبیعی از بلندی به پستی فرو می ریزد
دختر
فارسی
طبیعت آبشن
صورت دیگر آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی
دختر
فارسی آبگون
به رنگ آب، آبی، گل نیلوفر
دختر
فارسی آبگین
دارای طبیعت آب، آینه، آیینه، شیشه
دختر، پسر
فارسی آبگینه
شیشه، آینه، ظرف شیشه ای یا بلورین به ویژه جام شراب، زجاج، بلور، ( در قدیم ) ظرف شیشه ای یا بلوری به ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن آبلاتکا
از نامهای ایران باستان
پسر
فارسی، پهلوی، اوستایی آبلوج
قند سفید، قند مکرر
دختر
فارسی آزادمهر
دوستدار آزادی، محبت، مهر و دوستی همراه با رهایی و وارستگی، ( اَعلام ) ) نامی برای مردان در داستانها ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آزاده خوی
دارای خلق وخوی آزاد، بی تکلف، ساده، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر سرو پادشاه یمن و همسر تور پسر فری ...
دختر
فارسی ازال
گاو آهن
پسر
مازندرانی آزاله
گلی خوشبو، گلی خوشبو که معمولاً به شکل قیف یا زنگوله است و به رنگهای سفید، صورتی، زرد، قرمز، و ارغو ...
دختر
فرانسوی
گل اختیارالدین
آن که دین او را انتخاب کرده است
پسر
عربی آخش
قیمت بها ارزش، نام موبدی در ایران قدیم
پسر
فارسی اخشاد
نام پادشاه فرغانه
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آخشام
غروب
پسر
ترکی اخشید
نام پادشاه سمرقند، ( اَعلام ) نام دلاور و راد مردی از طبرستان
پسر
فارسی اخگر
پاره ی آتش، شراره، زیبارو، گلِ آتش، خرده ی آتش، جرقه، ( به مجاز ) آتش، گُلِ آتش، پاره آتش
دختر
فارسی آدا
پاداش مینوی، فرشته توانگری
دختر
اوستایی، فارسی آداد
خدای هوا، توفان و باران، مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی
پسر
فارسی آدار
جدا کننده، تحلیل گر، دلیر، شجاع
پسر
ترکی آدارایل
خداوند یاریگر
پسر
فارسی، آشوری آداش
آتاش، همنام، هم اسم
پسر
ترکی آداق
نذر
پسر
ترکی آدال
مشهور شده
پسر
ترکی آدالان
شناخته شده، شهرت
پسر
ترکی آدام
آدم
پسر
عبری آدان
مفید سودمند
پسر
کردی آداک
خشکی میان دریا، جزیره
پسر
ترکی آدای
نامزد برای ازدواج
پسر
ترکی ادب
دانش، فضل، معرفت، هنر، حسن معاشرت، آزرم، حرمت، پاس
پسر
عربی آدبهاوا
تولد حقیقی
پسر
سانسکریت آدخ
خوب نغز خجسته مبارک، ( به فتح ت ) خوب نغز خجسته مبارک میمون، برامدگی های کوچک تپه مانند روی زمین ( ...
پسر
فارسی آدخت
آتش، دختر آتشین
دختر
فارسی آدرا
آبرومند
دختر
فارسی آدریا
نگهدارنده آتش
پسر
لاتین آدریان
دریا و آب، آدریانوس، نام یکی از امپراتوران روم
پسر
لاتین، یونانی آدریانا
عشق زیبا و درخشان
دختر
زرتشتی آدریانوس
آدریان، نام یکی از امپراتوران روم
پسر
یونانی آدریل
انسانی که به قوم خدا تعلق دارد
پسر
عبری ادرینا
تکیه گاه
دختر
آشوری آدسای
محترم
پسر
ترکی آدلان
جنگجوی پیروز
پسر
ترکی آدلی
مشهور، نامدار، صاحب اسم و جاه، نام، نامور
پسر
ترکی، فارسی ادلیا
شکر خدا، سپاس از خدا
دختر
فارسی آدم
نخستین بشری که خدا آفرید، مودب باتربیت، انسان گندم گون، آهوی سفیدی که روی پوستش خطهای خاکی رنگ دارد
پسر
عبری
مذهبی و قرآنی آدنا
ساخته شده، آفریده شده، نام روستایی در نزدیکی چالوس
دختر
فارسی آدنیس
گلی به رنگ زرد و قرمز، آدونیس، گلی به رنگ زرد و قرمز که فقط هنگام تابش خورشید باز می شود
دختر
فارسی، فنیقی
گل آدهاوا
نزدیکترین دوست خداوند، نام نزدیکترین همنشین کریشنا در افسانه های هندی
پسر
سانسکریت ادوای
یکتا
پسر
اوستایی آدور
خار تیغ گیاهان
پسر
فارسی آدورا
کمک کننده، مددکار، مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی
پسر
فارسی، آشوری آدورینا
کمک کننده، یاری دهنده، آدور، مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی
دختر
فارسی، آشوری آدونیس
آدنیس، گلی به رنگ زرد و قرمز، گلی به رنگ زرد و قرمز که فقط هنگام تابش خورشید باز می شود
دختر
فارسی، فنیقی
گل آدوین
آتش عشق
پسر
کردی ادوین
دوست و رفیق
پسر
لاتین آدی
امین تر، امانت دار تر
پسر
عربی آدیگوزل
خوش نام، معمولا درباره حضرت محمد ( ص ) بکار برده می شود
پسر
ترکی آدیا
تیزبین، ژرف نگر
دختر
فارسی ادیان
کنایه از مرد درشت هیکل و قوی، مرکب تندرو و فربه
پسر
فارسی ادیب الدین
سخن دان، سخن دان و سخن شناس در دین
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی آدیش
آتش، اخگر، شراره آتش، آذر، ( عامیانه ) آتیش
دختر، پسر
فارسی آدیشا
منسوب به آتش، ( به مجاز ) زیباروی، ( آدیش = آتش، ا ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی آدیشه
آتش، در گویش خراسان آتش کوچک
دختر
فارسی ادیم
چرم، پوست دباغی شده، پوست
پسر
عربی آدینگ
آن که روز جمعه به دنیا آمده است
پسر
بلوچی آذار
بهار، نام ماه سوم از سال شمسی عربی برابر با مارس یا فروردین
دختر
عربی، سریانی
طبیعت آذربهرام
ترکیب دو اسم آذر و بهرام ( آتش و پیروزمند )، نام پسر آذرنوش
پسر
فارسی آذرمهربرزین
مرکب از آذر+ مهر+ برزین، شکوه محبت خورشید، مهربانی خورشید، نام یکی از موبدان ساسانی و همچنین یکی از ...
پسر
فارسی آذرنرسی
نام پسر هرمز دوم پادشاه ساسانی
پسر
فارسی آذرکیوان
نام موبدی زرتشتی، مؤسس آیین خاصی به همین نام
پسر
فارسی آذرآباد
نام آتشکده ای در تبریز
دختر، پسر
فارسی آذرافروز
روشن کننده آتش، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار، نیز دلداده بهرام در داستان همای ...
دختر، پسر
فارسی آذرافزا
آتش افروز، وسیله ای سفالین که جهت شعله ور کردن آتش از آن استفاده می شود
دختر، پسر
فارسی آذران
منسوب به آتش، جمع آذر ( آتش ) ( به مجاز ) دارنده ی عواطف تند، ( آذر، ان ( پسوند نسبت و علامت جمع ) ...
پسر
فارسی آذراوغلی
پسر آذربایجان
پسر
ترکی، فارسی آذرآیین
نام چهارمین آتشکده از هفت آتشکده ایرانیان
پسر
فارسی آذربابا
پدر آتش، نام پدر فرهاد کوهکن که هنر سنگ تراشی را به فرزندش آموخت
پسر
فارسی