اسم - صفحه 41
مکان خوشبو، نام شهری قدیمی در فلسطین، گلی که شکوفه آن چلیپا شکل است
دختر
عبری اریدیس
نام همسر ارفاوس، شاعر و موسیقی دان ترکیه، در افسانه ها آمده است که اریدیس فرشته ای بود که معشوقه ار ...
دختر
ترکی آریز
نام کوهی در مسیر مریوان به سنندج
پسر
کردی آریژه
نام شهری در زمان اسکندر
دختر
فارسی آریس
ﺩﺧﺘﺮﻯ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻋﺮوﺱ زﯾﺒﺎﺳﺖ، برزگر
پسر
ارمنی آریسته
آریستئوس در اساطیر یونان، پسر اپولون، او تربیت زنبور عسل را به مردم آموخت
پسر
فرانسوی آریشا
شاه آریایی
پسر
فارسی آریشن
معنوی، مینوی
پسر
کردی آریشیدا
بانوی درخشان آریایی، آرشیدا، بانوی آراسته و درخشان، مرکب از آری مخفف آریایی + شیدبه معنای نور و روش ...
دختر
فارسی آریل
شیر خداوند
پسر
عبری ارباد
نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ارباس
نام یکی از سپاهیان مادی اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اربیل
بسیار خوب، بسیار خوب ( نگارش کردی
پسر
کردی آرپان
آرین، منسوب به قوم آریایی، برای توضیحات بیشتر ایران را ببینید
پسر
فارسی اصیل
صاحب نسب، شریف، نژاده، باگهر، والاتبار، دارنده ی نژاد گزیده، نجیب
پسر
عربی اصیل الدین
دارای اصالت در دین، نام پسر خواجه نصیرالدین طوسی
پسر
عربی اطرا
بسیار ستودن، مدح و ستایش فراوان، مبالغه کردن در مدح کسی، درود گفتن زیاد و زیاده روی در ستایش کسی
دختر
عربی اطلسی
منسوب به اطلس، از جنس اطلس، ( اطلس، ی ( پسوند نسبت ) )، م اطلس، ( در گیاهی ) گیاهی است زینتی از تیر ...
دختر
فارسی، یونانی آطوسا
آتوسا، نام دختر کورش کبیر، نام همسر داریوش هخامنشی، این نام در تورات به عنوان
دختر
فارسی
تاریخی و کهن اظهر
آشکارترین، ظاهرترین
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی اعتبار
آبرو، ارزش، اطمینان و اعتماد دیگران درباره ی کسی، ارزش و اهمیت کسی در نزد دیگران، پندگرفتن، به اندی ...
پسر
عربی اعتبارعلی
آن که ارزش و اعتبار از علی ( ع ) یافته است
پسر
عربی اعتصام
متوسل گردیدن، پناهنده شدن، خویشتن را از گناه بازداشتن، معصوم بودن، معصومیت، بازماندن از گناه به لطف ...
پسر
عربی اعجاز
معجزه
پسر
عربی اعراف
جایی بین بهشت و دوزخ، ( در ادیان ) در اعتقاد برخی از مذاهب، برزخ، سوره ی هفتم از قرآن کریم دارای دو ...
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی اعلی
برتر، برگزیده، از نام های خداوند، نام سوره هشتاد و هفتم قرآن مجید، بالاتر، بلندتر، برگزیده از هر چی ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی آغابانو
بانوی بزرگ، آغا ( مغولی ) + بانو ( فارسی )
دختر
فارسی، مغولی آغاجان
دریا دل، دارای عزت و حرمت زیاد
پسر
ترکی آغار
مرد سپید رخ، قهرمان سپیدروی
پسر
ترکی آغامیر
رهبر محترم، امیر و یا رئیس بزرگ
پسر
ترکی آغایار
بزرگ و شایسته حرمت
پسر
ترکی اغریرث
صاحب گردونه پیش رونده، از شخصیتهای شاهنامه، پسر پشنگ و نبیره فریدون پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آغنده
آکنده، انباشته
پسر
فارسی آغوش
بغل گرفتن
دختر
فارسی آفت
بلا، بلیه، کنایه از زیبایی و عشوه گری
دختر
عربی آفتاب دخت
دختر آفتاب، دختر خورشید، کنایه از زیبایی و خیره کنندگی
دختر
فارسی افتخارالدین
موجب افتخار دین
پسر
عربی افخم
ارجمند، بزرگ قدر، بزرگوار، گرانمایه
پسر
عربی افراخته
افراشته، بالابرده، برپا شده، کشیده، برکشیده
دختر
فارسی افراز
افراشتن و افروختن، بلندی، فراز، بالا و فراز
دختر
فارسی افراشته
بلند ساخته، برداشته، بالابرده شده، افراخته
دختر
فارسی افران
خلق شدن
پسر
کردی آفرت
دختر
دختر
لری افرند
ابریشم، صورت کهنه ی پرند به معنی ابریشم، ن، ک، پرند
دختر
فارسی آفرنگ
زیبایی، حشمت
دختر
فارسی افروخته
برافروخته، سرخ، روشن شده، درخشان شده
دختر
فارسی افرود
فرود، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر سیاوش و جریره و برادر کیخسرو پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن افروزان
افروختن، افروزاندن، افروزانیدن
دختر
فارسی افروشه
نوعی حلوا، ( = آفروشه )
دختر
فارسی
تاریخی و کهن افروغ
تابش روشنی، شعاع آفتاب تابش ماه، نام یکی از شارحان اوستا که در اواخر عهد ساسانیان می زیسته است
دختر
فارسی افری
آفرین، ( مخفف آفرین )، کلمه تحسین و آفرین
دختر
فارسی آفریدون
فریدون، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک م ...
پسر
فارسی افریدون
فریدون، از شخصیتهای شاهنامه
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آفرین دخت
مرکب از آفرین ( واژه تحسین ) + دخت ( دختر )، دختر تحسین برانگیز، دختری که تمام خوبی ها را دارد
دختر
فارسی آفرین گل
مرکب از آفرین ( واژه تحسین ) + گل، گل تحسین برانگیز کنایه از دختر بسیار زیبا
دختر
فارسی آفرین ماه
ترکیب دو اسم آفرین و ماه ( ستایش و زیبارو )، مرکب از آفرین ( واژه تحسین ) + ماه ( قمر )، ماه تحسین ...
دختر
فارسی
کهکشانی آفرین مهر
ترکیب دو اسم آفرین و مهر ( ستایش و محبت )، مرکب از آفرین ( واژه تحسین ) + مهر ( محبت یا خورشید )، ک ...
دختر
فارسی آفرین ناز
دختری که بسیار ناز داردکنایه از دختر زیبا و طناز، مرکب از آفرین ( وازه تحسین ) + ناز ( کرشمه، غمزه )
دختر
فارسی آفرین نوش
کسی که تحسین همه را بر می انگیزاند، شنونده آفرین
دختر
فارسی
تاریخی و کهن افرینا
آفرین، ( افرین = آفرین، ا ( پسوند اسم ساز ) )، منسوب به آفرین، آ آفرین، ( افرین = آفرین + ا ( پسوند ...
دختر
فارسی آفسانه
افسانه، داستان، خیال، مشهور، کسی که بحدی زیبا ست که خیالی به نظر می آید
دختر
فارسی افسر
کلاه پادشاهی، تاج
دختر
فارسی افسرخاتون
تاج بانو، سر آمد همه زنان، افسر ( فارسی ) + خاتون ( فارسی )
دختر
فارسی افسردخت
سرآمد همه دختران، افسر ( تاج ) + دخت ( دختر ) سرآمد همه دختران
دختر
فارسی آفشید
خورشید، روشنایی آفتاب، ( آف = مهر، خور، شمس، شید = نور، روشنایی، آفتاب )، نور و روشنایی خورشید، ( ب ...
دختر
فارسی افشید
روشنایی خورشید
دختر
فارسی افصح
فصیح ترین، شیوا ترین، ( در قدیم ) زبان آورترین، فصیح تر
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی افضل الدین
برترین در دین، برتر در دین، ( اَعلام ) ) لقب ابراهیم ابن علی نجار متخلص به خاقانی شاعر معروف [قرنِ ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی آبناز
نام زنی در منظومه ویس و رامین، کنایه از لطافت پوست، مایه فخر آب
دختر
فارسی ابناس
خواهر حضرت یعقوب و عمه حضرت یوسف، همچنین نام قریه ای در مصر
دختر
فارسی آبنوش
نوشنده آب، دوستدار روشنایی، آب گوارا، نام زنی در منظومه ویس و رامین
دختر
فارسی
تاریخی و کهن آبو
آبی، نیلوفرآبی، دایی
پسر
فارسی ابو
پدر
پسر
عربی ابوالحسین
پدر حسین، کنیه آهو
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی ابوالعباس
پدر عباس، کنیه شیر
پسر
عربی ابوالعلا
پدر علا کنیه پرستو
پسر
عربی ابوالفرج
پدر فرج، کنیه غذایی مرکب از برنج و گوشت و شکر
پسر
عربی آزا
آزار دهنده آسیب رساننده، نام پادشاه مانایی
پسر
کردی آزات
آزاد
پسر
فارسی آزادچهر
دارای چهره آزادگان، ( آزاد، چهر = اصل، نژاد )، آزاد چهره، دارنده ی نژاد و گوهر آزاد، دارای چهره ی آ ...
دختر، پسر
پهلوی، فارسی آزادبه
انسان سالم و آزاد، آزاد ( رها ) + به ( سالم و خوب )، به معنای انسان سالم و آزاد، نام یکی از سرداران ...
پسر
فارسی آزاددخت
دختر آزاده و نجیب و اصیل، ( آزاد، دخت = دختر )، دختر شاد و سرافراز، ( آزاد + دخت = دختر )، دختر آزا ...
دختر
فارسی آزادسرو
همچون سرو زیبا و بی تعلق، بزرگوار و متواضع، از شخصیتهای شاهنامه، نام مردی دانا و پرهیزکار در زمان ا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آزادفروز
رهایی بخش، آنکه آزادی می آورد، باعث آزادی، نام مردی در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی آسمان هور
خورشید آسمان، کنایه از فردی که زیباییش نظیر ندارد
دختر
فارسی آسمانه
آسمان، سما ( ء )، عرش، ( در قدیم ) سقفِ خانه، عمارت و مانند آنها
دختر
فارسی اسمعیل
اسماعیل، آن که خدا او را شنید، نام پسر ابراهیم ( ع ) و هاجر
پسر
عبری آسمیتا
من هستم، اناالحق
پسر
سانسکریت آسنات
دختر یکتا پرست، نام همسر حضرت یوسف و دختر فوتی فارع کاهن شهر آون ( یکی از مناطق مصر ) بود
دختر
یونانی
تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی اسوار
سوار، عنوانی که ایرانیان باستان به مردان دلیرِ آزاده می دادند، در بعضی متون به معنی آزادگان و بزرگا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آسودا
راحت و آرام، آسوده
دختر
فارسی آسکی
آهو، کنایه از زیبایی و دلفریبی
دختر
کردی آسیدات
یکی از بزرگان هخامنشی، آسیداد، نام یکی از بزرگان هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آسیداد
آسیدات، نام یکی از بزرگان هخامنشی
پسر
فارسی آسیم
استاد عظیم الشأن و بلند مرتبه، ( در پهلوی، asēm ) آسیم به معنی سیم و نقره است، به لغت زند و پازند ا ...
پسر
پهلوی، فارسی آسیمن
سیمین، نقره فام
دختر
پهلوی، اوستایی آسیمه
مضطرب، گیج، حیران
دختر
فارسی اسین
نسیم، الهام
دختر
ترکی آشا
پاکی و راستی
دختر
فارسی آشار
آذوقه، خوراک، غذا
پسر
ترکی