اسم با حرف ب - صفحه 6
نوعی گرد نان ( نگارش کردی
دختر
کردی برسین
زاده خداوند ماه
دختر
فارسی
تاریخی و کهن برشام
تیز و پیوسته نگریستن
پسر
فارسی برشان
امت
پسر
فارسی برشنا
روشنایی، روشنی
دختر
فارسی برشید
زیبا چون آفتاب، مرکب از بر به معنی قد و بالا و شید به معنی خورشید، بر ( میوه ) + شید ( خورشید )
دختر
فارسی برشیو
عصرانة ( نگارش کردی
دختر
کردی برفا
بانوی سپیدی
دختر
فارسی برف آب
آبی که از ذوب شدن برف سرازیر میشود و جویباری تشکیل میدهد ( نگارش کردی
دختر
کردی برفی
سفید و زیبا مانند برف
دختر
فارسی برقه
درخشیدن جسمی در مقابل تابش اشعه آفتاب یا هر چیز دیگر، درخشیدن جسمی در مقابل تابش اشعه آفتاب یا هر چ ...
دختر
کردی برگ
به ضم ب، ابرو
دختر
فارسی برگام
به ضم ب، ابروهایم
دختر
لری برگش
سینی، طبق ( نگارش کردی
پسر
کردی برگین
مانند برگ گل
دختر
ترکی، فارسی برلیان
الماس تراش داده شده که درخشش و زیبایی خاصی دارد، الماسی که برای درخشش و زیبایی بیشتر، همه ی ابعاد آ ...
دختر
فرانسوی برمال
جلوی منزل، سجادة، خانةدار ( نگارش کردی
پسر
کردی برمایون
برمایه
پسر
فارسی برنادت
دلیر و شجاع
دختر
لاتین برنادخت
دختر جوان، ظریف، ( برنا، دخت = دختر )، خوب و نیک
دختر
فارسی برنوش
برانوش
پسر
فارسی برهم
بهره، حاصل، نام خوانندةکرد زبان «برهم حسن» ( نگارش کردی
پسر
کردی برهمن
برهمن
پسر
سانسکریت برهمند
برهمن
پسر
سانسکریت برهون
هاله، خرمن ماه
دختر
فارسی برو
بلوط ( نگارش کردی
پسر
کردی بروا
اعتقاد، اعتقاد ( نگارش کردی
پسر
کردی بروار
آن قسمت از دامنةکوة کة زیباترین قسمت آن میباشد، نام منطقةای در کردستان نزدیک عمادیه ( نگارش کردی
پسر
کردی بروان
پیش بند ( نگارش کردی
پسر
کردی بروسکان
جمع «بروسکه» ( نگارش کردی
پسر
کردی بروسکه
درخشش و روشنایی، ( کردی، /biruska/ ) درخشش و روشنایی، برق ناشی از ابر یا هر چیز دیگر، تلگراف ( نگار ...
دختر، پسر
کردی بروفه
دستار
دختر، پسر
فارسی برکان
کوه آتش فشان، ( اعلام ) نام روستایی در شهرستان اصفهان و فسا
پسر
فارسی
طبیعت برکاو
دامنه کوه، دامنةکوه ( نگارش کردی
پسر
کردی
طبیعت برکای
درخشندگی نور ماه
دختر
ترکی برکه
استخر طبیعی، آب گیر، گودی کوچک و کم عمقی از زمین که در آن آب جمع شده باشد، ( در قدیم ) استخر
دختر
فارسی
طبیعت برکو
خرمن کوچک قبل از خرمن بزرگ ( نگارش کردی
پسر
کردی برکوش
پیش بند ( نگارش کردی
پسر
کردی برکیارق
امیر و صاحب مقام، کلاهش پاره شده، آن که کلاهش شکسته است، ( اَعلام ) شاه سلسله ی سلجوقی [، قمری] در ...
پسر
ترکی بریا
واژة ایکاش ( نگارش کردی
دختر
کردی بریان
گذر آب یا باد ( نگارش کردی
پسر
کردی بریتان
دختر دلیر و شجاع
دختر
کردی برید
پیک، چاپار، نامه بر، ( معرب از لاتین veredus ؟ )، ( در قدیم ) اسگدار، ( در احکام شرع ) بزرگترین و ی ...
پسر
لاتین
تاریخی و کهن برید 2
گوارا، ( مصغر بَرد ) به معنای گوارا، ( اَعلام ) برَید ابن معاویه عِجلی از صحابه و فقهای بزرگ شیعه د ...
پسر
عربی بریدخت
دختر پاکیزه و پاکدامن، ( بَری = پاکیزه، مبرا، دخت = دختر )، دختر پاکیزه و پاکدامن و مبرا از گناه
دختر
فارسی، عربی بریز
محترم ( نگارش کردی
پسر
کردی بریسکه
نگا «بروسکه» ( نگارش کردی
پسر
کردی برین
بلند مرتبه و بزرگ، ( بَر = اَبَر، بالا + ین ( پسوند نسبت ) )، واقع در بالا یا بالاترین جا، بالایی، ...
دختر، پسر
کردی بریندار
تخلص شاعر معاصر محمد رستمی، زخمی، تخلص شاعر معاصر «محمد رستمی» ( نگارش کردی
پسر
کردی برینداره
آمبولانس ( نگارش کردی
دختر
کردی بریوان
دختری که گوسفندان بازگشته از چراگاه را صدا میزند
دختر
کردی بریکار
وکیل ( نگارش کردی
پسر
کردی بزان
شکست دهنده، نام روستایی ( نگارش کردی
دختر
کردی بزرجمهر
بزرگمهر، بسیار مهربان، نام وزیر انوشیروان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی بزرگ امید
بسیار امیدوار، نام معلم خسرو پرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی بزوتنوه
حرکت، جنبش، کنایه از پیروزی آرام آرام ( نگارش کردی
پسر
کردی بزوین
محرک ( نگارش کردی
پسر
کردی بزین
نگا «بةزان» ( نگارش کردی
دختر
کردی بژار
وجین کردن، شمارش ( نگارش کردی
پسر
کردی بژدار
سهامدار، شریک، شریک ( نگارش کردی
دختر
کردی بژن
قد و بالا، قد و بالا ( نگارش کردی
دختر
کردی بژنا
دختر رعنا
دختر
کردی بژوار
زمین سرسبز، زمین سرسبز ( نگارش کردی
پسر
کردی بژول
نگا «برژانگ» ( نگارش کردی
دختر
کردی بژین
سلامتی و زندگی خوش
دختر
کردی بیستون
محل عبادت خدا، خانه یا کاخی کةدرآن ستون نباشد، محل و کوهی سنگی نزدیک کرمانشاه که فرهاد برای رسان ...
پسر
کردی بیسو
بی گمان، کمینگاه شکارچی، کمینگاه شکارچی ( نگارش کردی
دختر
کردی بیشو
بی حد، بی اندازه، بی اندازه ( نگارش کردی
دختر
کردی بیگ رد
بدون رقیب، کنایه از بسیار زیبا، کنایه از بسیار زیبا ( نگارش کردی
دختر
کردی بیگم
ملکه مادر، عنوان زنان ارجمند، خانم، خاتون، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می س ...
دختر
ترکی بیلاش
مفقود الاثر ( نگارش کردی
پسر
کردی بیلو
جویبار کوتاه مدت ( نگارش کردی
دختر
کردی بینادخت
دختر بابصیرت، ( بینا، دخت = دختر )
دختر
فارسی بینر
بیننده ( نگارش کردی
پسر
کردی بینیار
بیننده، بیننده ( نگارش کردی
دختر
کردی بیور
بی بهره، عدد میلیون در ریاضی ( نگارش کردی
دختر
کردی بیورد
نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه
پسر
فارسی
تاریخی و کهن بیورزاد
نام سپهسالاری در زمان اشکانیان
پسر
فارسی
تاریخی و کهن بیوی
انسان بی آزار، سلامت ( نگارش کردی
دختر
کردی بیکژ
هموار، صاف ( نگارش کردی
دختر
کردی بیکن
بدون رقیب، یگانه، یگانة ( نگارش کردی
دختر
کردی بلورین
شفاف و درخشان مانند بلور، بلوری، به شکل بلور، ساخته شده از بلور، ( به مجاز ) شفاف و درخشان، بلور ( ...
دختر
فارسی، عربی بلوط
گیاهی درختی و جنگلی که میوه آن خوراکی است، ( در گیاهی )، گیاهی درختی و جنگلی که چوب سخت دارد و میوه ...
دختر
فارسی
طبیعت بلویر
نیلبک ( نگارش کردی
پسر
کردی بلکا
دانا، دانشمند، عاقل، خردمند
دختر
ترکی بلیان
نام خضر پیغمبر ( ع ) که برادرزاده ی الیاس پیغمبر ( ع )، ( اعلام ) ) نام خضر پیغمبر ( ع ) که برادرزا ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی بلیسه
لهیب، شراره ( نگارش کردی
دختر
کردی بلیمت
نابغه ( نگارش کردی
پسر
کردی بلین
عهد، قرار، قرار ( نگارش کردی
دختر
کردی بمان علی
بمان ( فارسی ) + علی ( عربی ) نامی که با آن طول عمر کودک را با توسل به اسم علی ( ع ) بخواهند
پسر
عربی، فارسی بمانی
نامی که با آن طول عمر کودک را بخواهند
دختر
فارسی بن هور
پسر خورشید
پسر
فارسی، عربی بنار
دامنةکوةکه رو به دشت است ( نگارش کردی
پسر
کردی بناز
نازنین، نازنین ( نگارش کردی
دختر
کردی بنان
سرانگشت، انگشت، ( اعلام ) غلامحسین بنان [، شمسی] خواننده ی ایرانی، فرزند کریم خان بنان الدوله بود، ...
پسر، دختر
عربی، کردی
مذهبی و قرآنی بناو
نوعی درخت محکم و سخت کة بة خاطر سنگینی به زیر آب فرو میرود ( نگارش کردی
دختر
کردی بناوان
کدبانو، خانه دار، خانةدار ( نگارش کردی
دختر
کردی بنت الحسنی
دختر زنِ نیکو، دختری که از زن نیکو متولد شده است
دختر
عربی بنتا
نو نهال
دختر
کردی بنجامین
بنیامین، فرزند پسر دست راست، نام فرزند حضرت یعقوب و برادر حضرت یوسف
پسر
عبری