اسم با حرف ا - صفحه 17
اندیشه، اندیشمند، اندیشیدن، استفاده کردنِ آگاهانه از ذهن برای شکل دادن به تصورات و مفاهیم مربوط به ...
پسر
فارسی انشان
دارنده فر آسمانی
پسر
فارسی اویسا
آویسا، پاک و تمیز مانند آب
دختر
فارسی آویشا
آویشن، ( آویش = آویشن، ا ( پسوند نسبت یا اسم ساز ) )، هم به معنای آویشن است و هم منسوب به آن
دختر
فارسی
طبیعت آویشار
مانند آب زلال
پسر
فارسی آویشه
آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی
دختر
فارسی اوینار
عشق آتشین، عشق و دوست داشتن در حد کمال
دختر
کردی آکاشا
فضا
دختر
لاتین آکای
ماه روشن و درخشان
پسر
ترکی اکدش
معشوق، محبوب، دورگه
پسر
ترکی اکسیر
کیمیا، جوهری گدازنده که ماهیت اجسام را تغییر می دهد و کامل تر سازد
دختر
عربی، یونانی
تاریخی و کهن اکلیا
نام پسری در شعر نیما یوشیج
پسر
فارسی اکلیل
تاج
دختر
عربی آکو
قله بلند، قله کوه، مکان بلند، انسان با عظمت و مقتدر
پسر
کردی اکو
انعکاس، بوم
پسر
فارسی اکوان
مخلوقات، موجودات، هست شدن ها
پسر
عربی
تاریخی و کهن آی
ماه
دختر
ترکی آی اوز
ماهرخ، ماهرو
دختر
ترکی آی بی بی
ماه بی بی
دختر
ترکی آی پری
ماه پری، آی ( ترکی ) + پری ( فارسی ) ماه پری
دختر
ترکی، فارسی آی خانم
ماه بانو
دختر
ترکی آیدل
دل ماه
دختر
ترکی، فارسی آی گوزل
ماه زیبا
دختر
ترکی آی میرا
فدایی ماه
دختر
ترکی، فارسی آی نشان
آی ( ترکی ) + نشان ( فارسی ) دارای نشان ماه
دختر
فارسی، ترکی آیاتای
زیبارو، به معنی مانند ماه، مثل ماه، دختری که مانند ماه زیباست بانوی درخشان
دختر
ترکی اهورامزدا
اهورامزد، هرمزد، اورمزد، هرمز، معنی اصلی این کلمه سرور دانا است و در متون زردشتیان به معنی خدای بزر ...
پسر
فارسی آهید
آهو، در گویش فارس آهوی صحرایی
دختر
فارسی آهیر
آتش
پسر
کردی آهیل
نام نوعی پرنده، مرغ انجیرخوار
پسر
گیلکی
پرنده آهین
آهن
پسر
گیلکی اوات
آرزو
پسر
کردی آوادان
زیبا، قشنگ
دختر
ترکی آوادخت
دختر آوازه خوان، بانوی خوش صدا، مرکب از آوا ( آواز ) + دخت ( دختر )
دختر
فارسی آوادیس
کسی که دلنشین است یا صدای دلنشینی دارد، مرکب از آوا ( آواز ) + دیس ( مانند )، کنایه از کسی که دلنشی ...
دختر
فارسی آوازه
نغمه، ترانه، نوا، آگاهی، شهرت نیک، نام آوری، ( در موسیقی ایرانی ) ( در قدیم ) دستگاه
دختر
فارسی آوام
فام، لون، رنگ
دختر
فارسی اوان
خداوند خوب و بخشنده
پسر
عبری آوانا
آوا، موسیقی
دختر
فارسی آواناز
آوا و صوت قشنگ و زیبا، آوا و صدای متناسب و موزون، آوای توأم با کرشمه و غمزه
دختر
فارسی آوانوش
آوا و صدای زندگی، ( آوا = صدا، بانگ، شهرت، آوازه، نوش= زندگی، بی مرگی، جاوید )، آوا و صدای جاوید، ب ...
دختر
فارسی اوتانا
دارای اندام زیبا، نام یکی از یاران داریوش یکم پادشاه هخامنشی، ( در اعلام ) نام یکی از دوستان و یارا ...
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن اوچار
آبشار
پسر
ترکی
طبیعت اوحد
یگانه، بی همتا
پسر
عربی اوحدالدین
آن که در دین یگانه و بی همتاست، نام عارف مشهور قرن هفتم
پسر
عربی اوخان
پژواک
پسر
گیلکی اوراش
یاری شده
پسر
فارسی اورامان
نام منطقه ای کوهستانی در کردستان، ( اعلام ) نام منطقه ای از کردستان ایران که از طرف شرق متصل است به ...
پسر، دختر
کردی اورامن
نوعی از خوانندگی و گویندگی پارسیان، ( در قدیم ) ( در موسیقی ایرانی ) لحنی که معمولاً دو بیتی ها را ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن، هنری اوران
در گویش سیستان
دختر
فارسی اورانوس
نام هفتمین سیاره منظومه شمسی
دختر
فرانسوی
کهکشانی اورخان
پسر و جانشین امیرعثمان اول
پسر
عربی اورداد
اهورداد، خداداد، نام یکی از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی اورمزد
هرمز، از نامهای خداوند در آیین زرتشت، نام روز اول از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام ستاره مشتری، نا ...
پسر
فارسی اورمزدیار
خدایار
پسر
فارسی اورند
تخت پادشاهی، شکوه، از شخصیتهای شاهنامه، تخت، اورنگ، ( به مجاز ) شأن، شوکت، ( اَعلام ) نام یکی از پس ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اورنینا
ربة النوع فراوانی نعمت
دختر
یونانی اورهان
امپراطور، حاکم سرزمین
پسر
ترکی اوریاد
نام روستایی در نزدیکی سنندج
پسر
فارسی اوریسا
نام یکی از ایالتهای هندوستان
دختر
سانسکریت آورین
آتشین
دختر
ترکی، کردی اورینا
الهه آسمانها و حامی عشق آسمانی، در اساطیر یونان
دختر
یونانی اوزان
نوازنده
پسر
ترکی
هنری اسپنداد
مقدس آفریده یا آفریده ی پاک، ( = سپنداد )، از نامهای خاص در عهد باستان، به معنی مقدس آفریده یا آفری ...
پسر
اوستایی
تاریخی و کهن اسپندیاد
اسفندیار، آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایران و کتایون دختر ...
پسر
پهلوی، اوستایی
تاریخی و کهن اسپندیار
اسفندیار، ( = اسفندیار )، آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایر ...
پسر
اوستایی، فارسی اسپنوی
از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر تژاو تورانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن اسپی تامن
نام سردار ایرانی که سلوکوس دختر او را به همسری برگزید، صورتی از سپیتمان، لقب خانوادگی زرتشت نام سرد ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آسپیان
آبتین، روح کامل، انسان نیکو کار، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اسپیتمان
نژاد سفید، خاندان سفید
پسر
فارسی اسپیتمن
یکی از سرداران ایران در زمان داریوش هخامنشی
پسر
فارسی استاسیس
از مخالفین سلطه عرب در ایران در زمان خلیفه عباسی
پسر
فارسی الکوس
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی و از سپاهیان افراسیاب تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آلیشا
شعله ور
دختر
ترکی آلیا
الیاس، مجازا زیباروی و بلند مرتبه
پسر
عبری الیان
نام یکی از پهلوانان خورشید شاه در داستان سمک عیار
پسر
فارسی الیتا
فرشته جنگ
دختر
فارسی الیز
دنباله نسل و ردپای ایل
دختر
ترکی الیزا
مومن، باوفا، دیندار
دختر
لاتین الیزابت
سوگند خدا
دختر
عبری آلیس
بانوی نجیب زاده، دختر اصیل، خانم با اصل و نسب
دختر
فرانسوی آلیسا
ایرسا، رنگین کمان، به بوته سوسن کبود نیز بدان جهت که دارای گلهای زرد و سفید و کبود است ایرسا گویند
دختر
فارسی الیستر
مورد محبت ایل، کسی که تمام ایل خواهان اوست
دختر
ترکی آلیش
شعله، شعله گیر
دختر
ترکی آلیشان
شعله ور
دختر، پسر
ترکی آماتیس
نوعی کوارتز شفاف به رنگ بنفش یا صورتی، نوعی کوارتز شفاف به رنگ بنفش یا صورتی که در جواهرسازی به کار ...
دختر
یونانی
طبیعت امام قلی
امام ( عربی ) + قلی ( ترکی )، غلام امام، نام پسر کوچک تر نادر شاه افشار
پسر
عربی، ترکی امان الله
آن که در پناه و لطف وعنایت خداوند است
پسر
ترکی آمانج
مرام، هدف، مقصد
دختر، پسر
کردی اماندا
در امان، در پناه تو، ( = آماندانا )، آماندا
دختر
ترکی آماندانا
آماندا، در امان، در پناه تو
دختر
ترکی آینام
دارای صورت و ظاهر ماه، زیباروی، [آی = ماه، نام = ( در قدیم ) ( به مجاز ) نشان، اثر، صورت، ظاهر، مشه ...
دختر
ترکی، فارسی اینانا
الهه عشق، ( اَعلام ) اینانا که از بانوی قدرتمندی به نام «نین گال» Ningal زاده شد، در اساطیر سومری م ...
دختر
عربی
تاریخی و کهن آن
سبب علت دلیل، قصد عزم عقیده
دختر
فارسی آنائل
فرشته ی عشق
دختر
عبری، فرانسوی آنابیتا
مادر بی همتا
دختر
ترکی، فارسی آناتا
نظیر و مانند مادر، ( آنا= مادر، تا= نظیر، مانند، لنگه )، لنگه ی مادر
دختر
ترکی، فارسی آناتای
نظیر و همتای مادر، به معنی مانند مادر
دختر
ترکی آنادل
ماه مادر
دختر
ترکی آنار
به خاطر آورنده
پسر
ترکی