دیکشنری
مترجم
بپرس
فهرست واژگان در فرهنگ معین با حرف ه - صفحه 10
همتایی
همتک
همج
همجوار
همچنان
همچند
همچنین
همچو
همچون
همدرد
همدست
همدل
همدم
همراه
همرس
همزاد
همزن
همزه
همزی
همزیستی
همسایه
همسر
همشهری
همشیره
همگان
همگر
همگرایی
همگن
همگنان
همگی
همم
همه
همه جانبه
همه کاره
همهمه
همو سکسو الیسم
هموار
همواره
هموفیلی
هموگلوبین
هموم
همکار
همکاری
همی
همیان
همیدون
همیشگی
همیشه
همیشه بهار
همیشک جوان
6
7
8
9
10
11
12
13
14