یار همکاسه هست بسیاری
لیک هم درد کم بود باری.
سنائی.
همه همخوابه و همدرد دل تنگ منیدمرکب خواب مرا تنگ سفر بگشائید.
خاقانی.
رفیق من یکی همدرد بایدتو را بر درد من رحمت نیاید.
سعدی.
حدیث عشق جانان گفتنی نیست وگر گویی کسی همدرد باید.
سعدی.
مرا چندگویی که درخورد خویش حریفی به دست آر همدرد خویش.
سعدی.
دلی همدرد و یاری مصلحت بین که استظهار هر اهل دلی بود.
حافظ.
اگر ز خون دلم بوی شوق می آیدعجب مدار که همدرد نافه ختنم.
حافظ.