همدرد

/hamdard/

معنی انگلیسی:
fellow-sufferer, sympathetic, [n.] fellow - suffere, [adj.] sympathetic

لغت نامه دهخدا

هم درد. [ هََ دَ ] ( ص مرکب ) همدرد. دو کس که دردی مانند هم داشته باشند. || به کنایه ، هم فکر و غمخوار. دلسوز. غمگسار :
یار همکاسه هست بسیاری
لیک هم درد کم بود باری.
سنائی.
همه همخوابه و همدرد دل تنگ منید
مرکب خواب مرا تنگ سفر بگشائید.
خاقانی.
رفیق من یکی همدرد باید
تو را بر درد من رحمت نیاید.
سعدی.
حدیث عشق جانان گفتنی نیست
وگر گویی کسی همدرد باید.
سعدی.
مرا چندگویی که درخورد خویش
حریفی به دست آر همدرد خویش.
سعدی.
دلی همدرد و یاری مصلحت بین
که استظهار هر اهل دلی بود.
حافظ.
اگر ز خون دلم بوی شوق می آید
عجب مدار که همدرد نافه ختنم.
حافظ.

فرهنگ فارسی

دوتن که بیک دردیابلیه دچارشده باشند

فرهنگ معین

( ~. دَ ) (ص مر. ) ۱ - دو یا چند کسی که دارای یک نوع درد باشند. ۲ - شریک غم دیگری ، غم خوار.

فرهنگ عمید

۱. کسی که شریک غم و غصۀ دیگری باشد.
۲. دو تن که به یک درد یا بلیه دچار شده باشند.

دانشنامه عمومی

همدرد ( به انگلیسی: The Sympathizer ) اولین رمان نویسنده آمریکایی ویتنامی، ویت تان نگوین است که در سال ۲۰۱۶ موفق شد جایزه بخش ادبیات داستانی پولیتزر را دریافت کند. [ ۱]
• ۲۰۱۵، برنده مرکز جایزه اولین رمان داستانی[ ۲]
• ۲۰۱۵، برنده جایزه ادبی apala[ ۳]
• ۲۰۱۶، برنده جایزه پولیتزر برای داستان[ ۴]
• ۲۰۱۶، برنده جایزه صلح ادبی دیتون[ ۵]
• ۲۰۱۶، برنده جایزه پن/فاکنر برای داستان[ ۶]
• ۲۰۱۷، نامزد جایزه ایمپک دوبلین[ ۷]
عکس همدرد
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

sympathizer (اسم)
موافق، طرفدار، همدرد، جانبدار، غمخوار

sympathetic (صفت)
دلسوز، شفیق، غم خوار، مشفق، همدرد

large-hearted (صفت)
مساعد، سخاوتمند، بخشنده، همدرد، نظر بلند

فارسی به عربی

متعاطف

پیشنهاد کاربران

بپرس