پیشانی

/piSAni/

مترادف پیشانی: جبین، رمه، ناصیه، اقبال، بخت، طالع

معنی انگلیسی:
brow, forehead

لغت نامه دهخدا

پیشانی. ( اِ مرکب ) جزء فوقانی رخسار میان رستنگاه موی و ابروان. بنچه. ناصیه. جبهه. ( دهار ) ( منتهی الارب ).جبین. ( زمخشری ). پیچه. چماچم. ( برهان ). چکاد. صلایه.کشه. ذؤابه. لطاة. مقدمه. مسجد. رمة. ( منتهی الارب ). صاحب آنندراج آرد: این کلمه مرکب است از پیش و آنی که کلمه نسبت است... و فارسیان بدین معنی جبهه و جبین و سیما و ناصیه نیز استعمال کنند و سحرخند و شکفته و گشاده و واکرده و گرفته و پرچین و عرق آلود و شرمسار و سجده ریز و عالم آرای از صفات و آینه و لوح محفوظ و لوح صفحه صبح و آفتاب و ماه و زهره و مشتری وسهیل و پروین و کف الخضیب از تشبیهات اوست ، و با لفظسودن و نهادن و شکستن و خاریدن مستعمل :
آی از آن چون چراغ پیشانی
آی از آن زلفک شکست و مکست.
رودکی.
زود بینی شکسته پیشانی
تو که بازی بسر کنی با قوچ.
سعدی.
اگر خود بشکند پیشانی پیل
نه مرد است آنکه در وی مردمی نیست.
سعدی.
بنویسد ز چه رو ماه بر آن سوره نور
لوح پیشانی دریاست زرافشان امشب.
ثابت.
صلد؛ پیشانی روشن. ( دهار ). شکائر؛ پیشانیها. ذئبة؛ موی پیشانی. سائله ؛ سپیدی پیشانی. ناصیة؛ ناصاة؛ موی پیشانی. لصاء؛ پیشانی تنگ. نزعة؛ یکسوی پیشانی. جبین ؛یکسوی پیشانی. جبه [ ج َ ب َ ]؛ گشادگی پیشانی. جله ؛ بلند کردن دستار از پیشانی. تل ؛ خوی بر آوردن پیشانی کسی. سبیب الطاة؛ پیشانی اسب. صلت ؛ پیشانی گشاد. صدمتان ؛ دوسوی پیشانی یا هر دو کرانه آن. غفر، غفار؛ موی پیشانی زن. ( منتهی الارب ). || بخت ( در تداول عامه ). دولت. ( برهان ). طالع. قسمت و نصیب ( غیاث ) :
مطلب روان نشد به در دوستان مرا
پیشانیی نبود در آن آستان مرا.
اسماعیل ایما.
- امثال :
پیشانی ! ای پیشانی !
مرا کجا می نشانی
به تخت زر می نشانی
یا به خاکستر می نشانی.
|| لیاقت و شایستگی. ( غیاث ). گویند فلان پیشانی این کار ندارد؛ شایستگی و لیاقت آنرا ندارد. ( آنندراج ) :
از کاهش جان درم ندارد جگرت
از گریه به کوی نم ندارد جگرت
دل سوختگان فروکری می دارند
پیشانی داغ غم ندارد جگرت.
ظهوری.
ز فرّش به دلها همه نقش بست
که پیشانی ملک گیریش هست.
ظهوری.
مشکل که گشاید گره از رشته کارم
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

بخت، اقبال، دولت، طالع، لیاقت وشایستگی، جلوسراززیرموهاتاروی ابروها، جبهه، جبین
( اسم )۱- جزو فوقانی چهره بعد از رستنگاه موهای سر تا سطح افقی مماس بدو کمان. ابرو که آنرا سطح افریاک نامند. پیشانی ۱/۳ سطح چهره را تشکیل میدهد. از پیشانی به پایین سطح چهره را صورت نامند ناصیه جبین جبهه چهاد : لایفلح به پیشانی وی باز بندند و گویند...یا استخوان پیشانی .استخوانی که سر تا سر اسکلت پیشانی را تشکیل میدهد. این استخوان یکی از استخوانهای فرد جمجمه است . سطح تحتانی استخوان سقف حدق. چشم را تشکیل میدهد و در ضخامت استخوان سینوسیهای پیشانی قراردارند که با حفر. بینی مربوطند. قوس برجست. استخوانی ابروها نیز برروی سطح قدامی در قسمت تحتانی این استخوان قرار دارد. استخوان پیشانی در قسمت در میانی جمجمه با استخوانهای قحفین درقسمت قدامی سرملاذ بزرگ یا ملاذ قدامی سر را تشکیل میدهد. یا عضل. پیشانی . عضله ای که استخوان بین ابروها را پوشانده . عضله ایست مسطح و نازک تقریبا مستطیل شکل . این عضله بوسیل. مخاط و پوست پوشیده شده و خود مستقیما بر روی استخوان پیشانی قرار دارد. ۲- بخت اقبال دولت طالع : مطلب روان نشد بدر دوستان مرا پیشانیی نبود در آن آستان مرا. ( اسماعیل ) یا پیشانی.ای پیشانی . مرا کجا می نشانی? بتخت زر می نشانی یا بخاکستر می نشانی . ۳- لیاقت شایستگی : دلسوختگان فرو کری میدارند پیشانی داغ غم ندارد جگرت . ( ظهوری ) ۴- سخت رویی پر رویی گستاخی بی شرمی : رستم از من از خوف و رجا عشق از کجا شرم از کجا? ای خاک بر شرم و حیا هنگام پیشانی است این . ( مولوی ) ۵-قوت صلابت : دل زناوک چشمت گوش داشتم لیکن ابروی کماندارت میبرد به پیشانی . ( حافظ ) ۶- تکب نخوت : گر خدا را بنده ای بگذار نام خواجگی پیش او چون سر نهادی باز پیشانی چه سود? ( مولوی ) ۷- وسعت فراخی. یا پیشانی ازقفاکردن . هزیمت دادن گریزانیدن : آن سروری که پیش ظفر پیشه رایتش پیشانی عدو ز قفا کرد روزگار. ( انوری )یا پیشانی بر خاک نهادن.سجده کردن نمازبردن : خرد از روی تو انگشت نهد بردیده عقل در کوی تو بر خاک نهد پیشانی . ( نزاری ) یا پیشانی بکار باز نهادن . با گستاخی اقدام کردن .قدم جرات پیش نهادن : رای و طمع خام و فرط وقاحت او را بر آن داشت که پیشانی بکار باز نهاد و روی ببخارا آورد تا بر سبیل تحکم و تقلب ملک نوح را با دست گیرد.یا پیشانی در هم کشیدن . ابرو در هم کشیدن اخم کردن رو ترش کردن . یا پیشانی سخت داشتن.سخت روی بودن بی شرم بودن : کسی را رو برو از خلق بخت است که چون آیینه پیشانیش سخت است . ( نظامی ) یا پیشانی شیر ( پلنگ ) خاریدن . کاری خطرناک کردن : قوت پشه نداری چنگ با پیلان مزن . همدل موری نه ای پیشانی شیران مخار. ( جمال عبد الرزاق ) خواهی که کینش جویی از بهر آزمون پیشانی پلنگ و کف اژدها مخار. ( قطران لغ. )

فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - جبین ، جلوی سر بین ابرو و موی سر. ۲ - بخت ، اقبال .

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) جلو سر از زیر موها تا روی ابروها، جبهه، جبین.
۲. [مجاز] بخت، اقبال، دولت، طالع.
۳. [قدیمی، مجاز] لیاقت، شایستگی.
۴. [قدیمی، مجاز] صلابت، قوّت.
۵. [قدیمی، مجاز] نخوت، تکبر: هرکه از روی تواضع بنهد «پیشانی» / پیش روی تو زهی روی و زهی پیشانی (سلمان ساوجی: ۳۹۰ ).
۶. [قدیمی، مجاز] شوخی، بی شرمی، گستاخی، پررویی.
* پیشانی ساییدن: (مصدر لازم ) [قدیمی]
۱. پیشانی بر خاک نهادن از روی فروتنی و تواضع.
۲. سجده کردن.
* پیشانی سودن: (مصدر لازم ) [قدیمی] = * پیشانی ساییدن
زبان و ادب'>

فرهنگستان زبان و ادب

{spandrel} [معماری و شهرسازی] در نما، سطح میان کف پنجره و نعل درگاه (lintel ) پنجرۀ طبقۀ پایین آن

واژه نامه بختیاریکا

( پیشانی ( انحنای مجاور شقیقه ) ) تَوو تیگ؛ درز تیگ
تیگ

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] پیشانی به قسمت فوقانی چهره، حدّ فاصل رستنگاه مو و ابرو گفته می شوداز آن در بابهای طهارت، صلات و حج سخن رفته است.
از واجبات تیمّم مسح پیشانی است. در وجوب مسح دو طرف آن یعنی جبینین اختلاف است. مالیدن کافور به پیشانی میّت واجب است. هنگام حنوط مواضع هفتگانه میّت، مستحب است از پیشانی وی آغاز شود و در صورت کافی نبودن کافور برای همه مواضع، پیشانی مقدّم می شود.
احکام پیشانی در نماز
پیشانی از مواضع هفتگانه ای است که هنگام سجده واجب است بر زمین قرار گیرد. برخی گفته اند:در سجده شکر مستحب است دو طرف پیشانی نیز بر زمین گذاشته شود. .
احکام پیشانی در حج
مستحب است مؤمنان هنگام ملاقات، صورت یا پیشانی یکدیگر را ببوسند.

[ویکی فقه] پیشانی (قرآن). واژه پیشانی از دو بخش پیش و آنی (پسوند نسبت مانند یاء) تشکیل شده و مرکب نسبی است.
پیشانی جزء فوقانی رخسار، میان رستنگاه موی و ابروان را گویند که در زبان فارسی تعابیری چون بُنچه، پیچه، چماچم، چکاک، چکاد و درعربی معادلهای سیما، صلایه، لَطاة، مسجَد، مُقدِمه، رَمه، نَزَعَه، جبین، ناصیه، جَبهه و... در ارتباط با آن به کار می رود. در فرهنگ و ادبیات عمومی، کنایه از لیاقت و شایستگی، سعادت و شقاوت و نیز شهرت و بزرگی است.
کار برد قرآنی
در قرآن کلمه های جباه (جمع جبهه ) ، وجوه (جمع وجه) ، ناصیه و جمع آن نواصی و جبین آمده که جبهه معادل دقیق پیشانی و موضع سجود است و جبین به هریک از دو طرف پیشانی ( شقیقه ) گفته می شود. ناصیه نیز رستنگاه مو و بالای پیشانی است و همچنین وجه که اعم از پیشانی است و با قرینه به این معنا می آید. در آیاتی که مفهوم پیشانی آمده است از وصف مؤمنان، شناختن مجرمان، کیفیت عذاب ، اوصاف قیامت ، قدرت و قهر خداوند و داستان ذبح اسماعیل سخن رفته است. نیز در آیه های ۴۳ نساء و ۶ مائده : «فامسَحوا بِوُجوهِکُم و اَیدیکُم» که کیفیت تیمم را بیان می کند مراد از مسح وجه، به قرینه حرف باء در «بِوُجوهِکُم» و ارشاد روایات مسح پیشانی دانسته شده است.
اثر سجود در پیشانی
«جِباهُهُم» را در این آیه به علت اهمیت آن در بدن دانسته اند، زیرا وقتی پیشانی داغ شود، به داخل بدن سرایت کرده، مغز سر انسان را هم می سوزاند. در برخی تفاسیر نیز سرّ داغ نهادن به پیشانی را ظاهر بودن جایگاه علامت گذاری و نیز مشهورتر و زشت تر بودن داغ زدن بر پیشانی دانسته اند، زیرا صورت نمودِ زیبایی و بهترین و عزیزترین جای آن، پیشانی است. برخی نیز داغ نهادنِ جایگاه سجود را بر اثر ادا نکردن حق آن و چهره درهم کشیدن و گره بر پیشانی انداختن هنگام دیدن تهیدستان دانسته و نیز بیان کرده اند که زراندوزان مال را مایه وجاهت و آبروی خود می پنداشتند و بدینوسیله رسوا می گردند. در کیفیت عذابِ روز قیامت آمده که مجرمان را از موی بالای پیشانی و پاهایشان گرفته، در آتش می افکنند یا آنها را در دوزخ می کشانند: «یُعرَفُ المُجرِمونَ بِسیماهُم فَیُؤخَذُ بِالنَّواصی و الاَقدام». مجرمان بدون اینکه از آنها پرسشی شود، از سیما و چهره هاشان شناخته و عذاب می شوند. آثار جرم با سیاهی چهره و کدر شدن چشمها، ظهور نشانه های ذلت و خواری یا آثار ناراحتی به سبب رسوا شدن آشکار می گردد. در آیاتی از قرآن به این مطلب تصریح شده است.
← روایات شیعه
...

دانشنامه عمومی

در بدن انسان پیشانی قسمت استخوانی در بالای چشم و ابرو است که در عقب با استخوان پسِ سری اتصال دارد. از نظر آناتومی دارای یک قسمت عمودی و قسمتی کمی افقی است و دارای چین و چروک هایی نیز هست که ناشی از دلایل مختلف است. شایان ذکر است که راه هایی نیز برای از بین بردن این چروک ها وجود دارد.
• اجزای صورت
• کالبدشناسی سر و گردن
• جعبه اطلاعات آناتومی که از پارامترهای پشتیبانی نشده استفاده می کنند
• همه مقاله های خرد
• مقاله های خرد پزشکی
عکس پیشانیعکس پیشانیعکس پیشانی

پیشانی (دوچرخه). پیشانی دوچرخه ( به انگلیسی: Head tube ) بخش از دوچرخه است که در جلوترین بخش بدنهٔ آن قرار دارد. پیشانی دوچرخه لوله ای عمودی با کمی زاویه است که دوشاخ را نگاه می دارد. در دو سر پیشانی دوچرخه ست بلبرینگ، ساچمه یا رولبرینگ قرار می گیرد که کمک می کند عمل چرخاندن فرمان راحت انجام شود. به مجموعهٔ این بلبرینگ ها، واشرها و همچنین پیچ های نگهدارنده که بخشی از متعلقات پیشانی دوچرخه هستند کاسه دوشاخ می گویند.
عکس پیشانی (دوچرخه)عکس پیشانی (دوچرخه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

پیشانی (entablature)
در معماری کلاسیک، بخش بالایی ستون که خود از سه بخش فَرَسب، اِفریز و گلویی تشکیل می شود.

جدول کلمات

تارک

مترادف ها

frontal (اسم)
پیشانی

brow (اسم)
سیما، پیشانی، جبین، خط ابرو، اب رو

forehead (اسم)
پیشانی، جبهه

sinciput (اسم)
پیشانی، فرق، فرق سر، جبهه، جلو سر

فارسی به عربی

امامی , جبهة , حاجب

پیشنهاد کاربران

لری بختیاری
تیگ:پیشانی
تیگ نمشت:سرنوشت
واتیگ زیدن:به رخ کشیدن
در لارستان به معنی سرنوشت به کار رود
پیشانی علاوه بر معنای ( جبین، در لغت به معنای گستاخی، سماجت و سخت رویی هم آمده است و به پیشانی بردن یعنی با سماجت و گستاخی بردن.
حافظ در این مورد می سراید:
دل ز ناوک چشمت، گوش داشتم، لیکن
ابروی کماندارت می برد به پیشانی
...
[مشاهده متن کامل]

معنی بیت : دلم را از تیر مژگانت مراقبت می کردم ( = گوش می داشتم ) ، امّا ابروی تو آن را با سماجت و گستاخی می برد/ ( هنر حافظ در این بیت آوردن چهار عضو صورت با ایهام است: چشم، گوش، ابرو، پیشانی )
.
عبید زاکانی هم در غزلی می گوید:
زلفت به پریشانی، دل برد به پیشانی
دل برد به پیشانی زلفت به پریشانی
( زلف پریشان تو دلم را با سخت رویی و گستاخی برد )
پیرایه یغمایی

گویش طالقانی: کوتی kooti یا کِتی keti
کُردی جنوبی: تِیوِل teywel
#پیشانی
پیشانی=پیش اِنی = پیش و بالای رخ ( صورت )
در بخش پیشین درباره واژه آن گفتگو کردیم و گفتیم که آن به چم بالا میباشد و واژه on انگلیسی از ریشه پارسی است.
یک چم و معنی دیگر واژه آِنی رخ و صورت است.
...
[مشاهده متن کامل]

با همدیگر دگرگونی این واژه را به چم رخ از ۵ هزار سال پیش میبینیم :
اریایی و ایران باستان : *H�niHkah به چم رخ
اوستایی: ainīka. رخ
پارسی نو: en� رخ و صورت
همچنان در زبان لکی و کردی به رخ و صورت اِنی گفته می شود.
این واژه جای خود را به واژه تازی صورت داده ولی در واژه پیشانی هنوز جایگاه خود را نگاه داشته است
@iranaryan. مارا در ایتا دنبال کنید
References
Hellwig, Oliver ( 2010 - 2023 ) , “anīka”, in�DCS - The Digital Corpus of Sanskrit, Berlin, Germany.

تیک، جبهه
در لری بختیاری
پیشانی: تیگ
سرنوشت: تیگ نوشت
امیدی به تو ندارم/ نا امیدم از تو: به تیگِت نیبینوم
پیشانی یا در محاوره پیشونی دارای دو معنی است. یکی همان جلوی سر هست که به عربی حاجب گویند و دیگری به معنی بخت و اقبال است. مثال؛ حسن انسانی پیشانی سفیدی است، یعنی شانس و اقبال با ایشان همراه است و در زندگی موفق است.
جبین . . . .
ناصیه .
کردی کرمانجی. . . . . �n� ( اِنی ) .
پارسی. . . . . پیشانی

پیشانی ( Head Tube ) : [ قطعات دوچرخه ] قسمتی از تنه که برای نگه داشتن دوشاخه چرخ جلو و کاسه دو شاخ تعبیه شده است.
ناصیه
پنجه
چکاک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس