[ویکی فقه] عرفان های نوظهور، که اولین موج ظهور فرق جدید در غرب نظیر «بیداری های بزرگ» در آمریکا یا آیین هایی نظیر «علم مسیحی»، «شهود یهوه» و «مورمون ها» که در قرن نوزده ظهور کردند، تقریبا ً همگی مشترکاتی با سنت یهودی مسیحی داشتند؛ اما موج جدیدتر، اولاً به ادیان غیرابراهیمی نظیر هندوئیسم، بودیسم و شینتو تمایل و تشابه فراوان نشان داده اند و ثانیاً ترکیبی التقاطی از ادیان رسمی، مفاهیم اومانیستی و سایکولوژیک در قالبی تجربه گرایانه مهیا ساخته اند.
جنبش های نوپدید دینی، که مخففاً تحت عنوان (NRMs) شناخته می شوند، دین های جایگزین آیین ها و کیش ها هر یک در ادبیات علوم اجتماعی تعریف فنی خاصی دارند، همچنین گاه از واژه معنویت استفاده می شود. با چشم پوشی از بررسی تعاریف و تمایزات ظریف معنایی میان این مفاهیم که مجالی دیگر می طلبد، می توان موضوع نوشتار حاضر را با تعریفی گسترده عبارت دانست از گروه هایی که پس از جنگ جهانی دوم، خصوصاً در دهه هفتاد و مابعد آن، در غرب و بویژه آمریکا ظهور یافته، آگاهانه و عامدانه یا به غفلت، متصدی ارائه پاسخ به برخی پرسش های غایی شده اند که ادیان اصلی پیش تر بدان ها می پرداختند: آیا خدایی وجود دارد؟ خدا را باید کجا و چگونه یافت؟ هدف و معنای غایی زندگی چیست؟ پس از مرگ بر ما چه اتفاقی می افتد؟ چه مناسک و شعائری به ارضای وجودی انسان می انجامد؟ این شبه تعریف، حتی برخی «ادیان» و فلسفه های الحادی همچون برخی فرقه های بودیسم و جنبش پتانسیل انسانی که اعضایش را وامی دارد تا به دنبال «خدای درونی» بگردند یا جنبش های مختلف اجتماعی (همچون برخی جنبش های سبز) را نیز در بر می گیرد. از جمله جنبش های مشهور می توان از مونی ها (کلیسای وحدت بخش)، انجمن بین المللی ها را کریشنا، علم شناسی، جنبش راجنیش و جنبش خانواده (که گاه تحت عنوان فرزندان خدا نامیده می شود) یاد کرد.همه ادیان در زمان خود، دینی نوظهور تلقی می شدند: مسیحیت، زرتشت، اسلام، متودیسم خصوصیت ویژه ای که در NRMs معاصر وجود دارد و آنها را از ادیان سنتی جدا می کند، تکثر، تنوع و التقاط گرایی شدیدی است که در میان آنها یافت می شود. اولین موج ظهور فرق جدید در غرب نظیر «بیداری های بزرگ» در آمریکا یا آیین هایی نظیر «علم مسیحی»، «شهود یهوه» و «مورمون ها» که در قرن نوزده ظهور کردند، تقریبا ً همگی مشترکاتی با سنت یهودی مسیحی داشتند؛ اما موج جدیدتر، اولاً به ادیان غیر ابراهیمی نظیر هندوئیسم، بودیسم و شینتو تمایل و تشابه فراوان نشان داده اند و ثانیاً ترکیبی التقاطی از ادیان رسمی، مفاهیم اومانیستی و سایکولوژیک در قالبی تجربه گرایانه مهیا ساخته اند؛ علاوه بر این، جامعه شناسان دین از یک نوع ادیان بسیار جدید نیز یاد کرده اند که خصوصیت فروکاهشی دین در آنها بسیار ملموس تر و مشهودتر است. به طور کلی سیری فروکاهشی در ادیان جدید دیده می شود:۱: به مثابه وحی لایتغیر الهی به دین چونان عناصر معنوی و تجربی؛ متفرق و انتخابی اما معطوف به غایت الهی.۲: از این دین معنوی فروکاسته به دین معنوی معطوف به غایات اومانیستی.۳: از دین اومانیستی به دین مصرفی عرضه شده در بازار دینی.۴: از بازار دینی به دین چونان ابزاری معطوف به اهداف اقتصادی دون پایه.البته در این مجال به همین فهرست بسنده می شود و توضیح هر مرحله از مراحل فوق به مجال های دیگر ارجاع می شود و تا حدی جنبش پتانسیل انسانی که اعضایش را وامی دارد تا به دنبال «خدای درونی» بگردند را نیز در برمی گیرد ولی اکنون به سه مطلب مهم دیگر باید پرداخت:الف: اهمیت مبحث ادیان جدید برای ایران. ب: وجه تمایز میان یک دین جدید و ادیان رسمی. ج: آن چه باید انجام داد.
← اهمیت مبحث ادیان جدید
گاه از آنچه محتوای اصلی ادیان جدید را تشکیل می دهد، به «معنویت» تعبیر می شود. غایت و هدف اصلی معنویت، «تحول فردی» است. اصولا «ادیان خود» که گاه «کیش های روان درمانی» و گاه «جنبش نهفته بشری» خوانده می شوند، هدف خود را «تحول فردی» اعلام می کنند. مفاهیم کلیدی مورد علاقه «معنویت» عبارتند از: مدیتیشن، اگو «ego» و سلف «self»، تمرکز فکر و نشان دادن تاثیر خلاقه ذهن بر عین، آرامش و رهایی از رنج، رازهایی همچون روح، غیب گویی و تسخیر نفوس، آزادکردن نیروهای عظیم نفسانی بشر، کریسایدز در یک تیپولوژی مقدماتی، جنبش های دینی نوپدید را در پنج دسته جای می دهد و در بیان دسته چهارم می نویسد: «دسته چهارم: دسته ای از علایق که نوعا با معنویت در ارتباطند: شفابخشی، مراقبه، تجسم بخشی و تمرین هایی که اغلب رازوَرانه نامیده می شوند؛ مانند فال گیری، قَبالا (عرفان یهودی) و شاید واسطه گری در احضار روح.»شاخصه بسیار اصلی معنویت، فاصله گرفتن از ادیان سنتی در اموری همچون تفاسیر آزاد متون دینی و خالی شدن از مناسک و شعائر است. کریسایدز معتقد است که جهت گیری ادیان بشری، نداشتن مناسک است. خالی شدن ادیان مبتنی بر معنویت جدید از محوریت وحی و اتوریته فوق بشری، موجب آن می شود که انواع «معنویت»، بی اندازه متکثر و غیرمشابه شود؛ به گونه ای که مفهوم «معنویت»، همچون مثالی که ویتگنشتاین به کار می برد یعنی «بازی»، جز با «شباهت خانوادگی»، قابل بازشناسی نخواهد بود. ظاهراً همین امر است که جناب مصطفی ملکیان را وامی دارد تا تعریفی کارکردی از «معنویت» ارائه دهد: «ما معنویت را بر اساس فونکسیون آن این گونه تعریف می کنیم: فرایندی که فرآورده آن، کمترین درد و رنج ممکن باشد.»علاوه بر غایتی که بنابه اعتقاد مصطفی ملکیان، عبارت است از کاستن درد و رنج انسان نه بار یافتن به عبودیت و تهی گشتن از انیت و انانیت، بدایت معنویت نیز ناظر به انسان است. انسان روشنگری شده و غوطه ور در نگرش اومانیستی، آغاز پروژه «معنویت» را نه در خارج بلکه در درون فرد انسانی می جوید. خود «ego» حتی «معنویت» را نیز به سود خویش برمی گیرد. «معنویت»، دیانتی است در خدمت بشر، نه آنکه بشر در خدمت معنویت باشد. «معنویت» تا آنجا معتبر، قابل احترام و لازم الاطاعه است که فرد انسانی، آن را خادم و نه سربار و مزاحم خویش بیابد. کوگیام ترونگپا، مروج تعلیم شامبهالا که در سرتاسر ایالات متحده، کانادا و اروپا شهرت یافته است، نکته اصلی هر تمرین معنوی را گام برداشتن به سوی خروج از بوروکراسی «خود» اعلام می دارد و می نویسد: «این به معنای خروج از نیاز دائمی» خود «به روایتی هر چه برتر، معنوی تر و متعالی تر از دانش، دین، فضیلت، داوری، آسایش یا هر آنچه» خود «جزئی می جوید است.» بدین ترتیب می توان دید که صبغه اومانیستی «معنویت»، کاملا غالب است. در آنچه ترونگپا «مادی گرایی معنوی» می نامد، شاخصه اصلی تقویت نوعی خودمحوری «egocentricity» به وسیله تکنیک های معنوی است.
شریعت گریزی عرفان های کاذب
با توجه به برآورد موسسات نظر سنجی در غرب، گرایش به اسلام در غرب بسیار زیاد است، به گونه ای که حتی گرویدن به اسلام و مسلمان شدن، نوعی تشخص محسوب شده و مایه افتخار است. آخرین نمونه بارز آن نیز خواهر زن «تونی بلر» است که مسلمان شده و به قرائت قرآن افتخار می کند. به همین دلیل فرقه های انحرافی تلاش می کنند برای اسلام بدیل و جانشین درست کنند، به گونه ای که طبق آماری در ۴ـ۳ دهه اخیر بیش از ۲ هزار و ۵۰۰ دین جدید ساخته شده است و حتی این تعداد را تا ۵ هزار دین نیز عنوان کرده اند. سادگی در فهم عرفان های کاذب، آموزه های آن مبنی بر آسان گیری اخلاقی و ترویج فرهنگ تساهل و تسامح افراطی و آسان گیری ممکن است جذب کننده برخی افراد راحت طلب باشد. اسلام احکام، قوانین و ضوابطی نیز دارد که باید مطابق آنها پیش رفت. تساهل و تسامح افراطی که در مولفه های عرفان کاذب است تساهل و تسامح شریعت زداست و در آن چندان به احکام و اخلاق دینی توجه نمی شود. حتی حامیان عرفان های کاذب رابطه انسان با خدا را به یک رابطه قلبی تقلیل می دهند و این باعث شده است عده ای در جامعه و عده قلیلی از دانشجویان نیز به این سمت کشانده شوند. افرادی که رابطه انسان با خدا را به یک رابطه صرفا قلبی تقلیل می دهند دیگر نیازی نمی بینند که به احکام اسلام پرداخته شود و معتقدند همین که بپذیریم خدایی وجود دارد و اسلام را به صورت قلبی بپذیریم، کفایت می کند. این رویه یعنی راحت کردن خود از یکسری احکام و موازینی که مکتب اسلام برای مسلمانان تجویز کرده است.یکی دیگر از اهداف این فرقه ها ضربه زدن به نظام اسلامی است. گروه ها و کمیته هایی که مروج شکل انحرفی از عرفان در کشورمان هستند با صراحت تمام در ارگان های اینترنتی خود مخالفت با حاکمیت ایران را اعلام می دارند. مخالفت این گروه ها با حاکمیت تحت عنوان استقامت حاکمیت در برابر «عرفان» معرفی می شود که البته عرفان مدنظر آنها همان گرایشات انحرافی است که صرفا نام «عرفان» را به دوش می کشد و علما و پژوهش گران دینی از آنها تحت عناوینی نظیر عرفان های کاذب، نوپدید، نوظهور، وارداتی، التقاطی و غیره نام می برند. عرفان های کاذب و نوپدید جذابیت هایی را نیز با خود به همراه دارند و یکسری محدودیت هایی که در دین اسلام وجود دارد را حذف می کنند. به عنوان مثال روابط جنسی را خیلی به راحتی و به شکل های مختلفی تعبیر و تفسیر می کنند و گرایش های شدیدی به مولفه های شریعت گریزی و عقل گریزی دارند. این در حالی است که معتقدیم عرفان اصیل عرفانی است که با فطرت و عقل و دین هماهنگی داشته باشد. عرفانهای کاذب به دلیل یکسری جذابیت های ظاهری باعث شده افرادی را که عافیت طلب و راحت طلب هستند به خود جذب کند و راه رفع تکلیف را برای افرادی که به هر دلیلی محدودیت ها و قید و بندهای عقلانی و صحیح دین اسلام را نمی پذیرند، هموار کند.
کاهش نقش دین در زندگی
...
جنبش های نوپدید دینی، که مخففاً تحت عنوان (NRMs) شناخته می شوند، دین های جایگزین آیین ها و کیش ها هر یک در ادبیات علوم اجتماعی تعریف فنی خاصی دارند، همچنین گاه از واژه معنویت استفاده می شود. با چشم پوشی از بررسی تعاریف و تمایزات ظریف معنایی میان این مفاهیم که مجالی دیگر می طلبد، می توان موضوع نوشتار حاضر را با تعریفی گسترده عبارت دانست از گروه هایی که پس از جنگ جهانی دوم، خصوصاً در دهه هفتاد و مابعد آن، در غرب و بویژه آمریکا ظهور یافته، آگاهانه و عامدانه یا به غفلت، متصدی ارائه پاسخ به برخی پرسش های غایی شده اند که ادیان اصلی پیش تر بدان ها می پرداختند: آیا خدایی وجود دارد؟ خدا را باید کجا و چگونه یافت؟ هدف و معنای غایی زندگی چیست؟ پس از مرگ بر ما چه اتفاقی می افتد؟ چه مناسک و شعائری به ارضای وجودی انسان می انجامد؟ این شبه تعریف، حتی برخی «ادیان» و فلسفه های الحادی همچون برخی فرقه های بودیسم و جنبش پتانسیل انسانی که اعضایش را وامی دارد تا به دنبال «خدای درونی» بگردند یا جنبش های مختلف اجتماعی (همچون برخی جنبش های سبز) را نیز در بر می گیرد. از جمله جنبش های مشهور می توان از مونی ها (کلیسای وحدت بخش)، انجمن بین المللی ها را کریشنا، علم شناسی، جنبش راجنیش و جنبش خانواده (که گاه تحت عنوان فرزندان خدا نامیده می شود) یاد کرد.همه ادیان در زمان خود، دینی نوظهور تلقی می شدند: مسیحیت، زرتشت، اسلام، متودیسم خصوصیت ویژه ای که در NRMs معاصر وجود دارد و آنها را از ادیان سنتی جدا می کند، تکثر، تنوع و التقاط گرایی شدیدی است که در میان آنها یافت می شود. اولین موج ظهور فرق جدید در غرب نظیر «بیداری های بزرگ» در آمریکا یا آیین هایی نظیر «علم مسیحی»، «شهود یهوه» و «مورمون ها» که در قرن نوزده ظهور کردند، تقریبا ً همگی مشترکاتی با سنت یهودی مسیحی داشتند؛ اما موج جدیدتر، اولاً به ادیان غیر ابراهیمی نظیر هندوئیسم، بودیسم و شینتو تمایل و تشابه فراوان نشان داده اند و ثانیاً ترکیبی التقاطی از ادیان رسمی، مفاهیم اومانیستی و سایکولوژیک در قالبی تجربه گرایانه مهیا ساخته اند؛ علاوه بر این، جامعه شناسان دین از یک نوع ادیان بسیار جدید نیز یاد کرده اند که خصوصیت فروکاهشی دین در آنها بسیار ملموس تر و مشهودتر است. به طور کلی سیری فروکاهشی در ادیان جدید دیده می شود:۱: به مثابه وحی لایتغیر الهی به دین چونان عناصر معنوی و تجربی؛ متفرق و انتخابی اما معطوف به غایت الهی.۲: از این دین معنوی فروکاسته به دین معنوی معطوف به غایات اومانیستی.۳: از دین اومانیستی به دین مصرفی عرضه شده در بازار دینی.۴: از بازار دینی به دین چونان ابزاری معطوف به اهداف اقتصادی دون پایه.البته در این مجال به همین فهرست بسنده می شود و توضیح هر مرحله از مراحل فوق به مجال های دیگر ارجاع می شود و تا حدی جنبش پتانسیل انسانی که اعضایش را وامی دارد تا به دنبال «خدای درونی» بگردند را نیز در برمی گیرد ولی اکنون به سه مطلب مهم دیگر باید پرداخت:الف: اهمیت مبحث ادیان جدید برای ایران. ب: وجه تمایز میان یک دین جدید و ادیان رسمی. ج: آن چه باید انجام داد.
← اهمیت مبحث ادیان جدید
گاه از آنچه محتوای اصلی ادیان جدید را تشکیل می دهد، به «معنویت» تعبیر می شود. غایت و هدف اصلی معنویت، «تحول فردی» است. اصولا «ادیان خود» که گاه «کیش های روان درمانی» و گاه «جنبش نهفته بشری» خوانده می شوند، هدف خود را «تحول فردی» اعلام می کنند. مفاهیم کلیدی مورد علاقه «معنویت» عبارتند از: مدیتیشن، اگو «ego» و سلف «self»، تمرکز فکر و نشان دادن تاثیر خلاقه ذهن بر عین، آرامش و رهایی از رنج، رازهایی همچون روح، غیب گویی و تسخیر نفوس، آزادکردن نیروهای عظیم نفسانی بشر، کریسایدز در یک تیپولوژی مقدماتی، جنبش های دینی نوپدید را در پنج دسته جای می دهد و در بیان دسته چهارم می نویسد: «دسته چهارم: دسته ای از علایق که نوعا با معنویت در ارتباطند: شفابخشی، مراقبه، تجسم بخشی و تمرین هایی که اغلب رازوَرانه نامیده می شوند؛ مانند فال گیری، قَبالا (عرفان یهودی) و شاید واسطه گری در احضار روح.»شاخصه بسیار اصلی معنویت، فاصله گرفتن از ادیان سنتی در اموری همچون تفاسیر آزاد متون دینی و خالی شدن از مناسک و شعائر است. کریسایدز معتقد است که جهت گیری ادیان بشری، نداشتن مناسک است. خالی شدن ادیان مبتنی بر معنویت جدید از محوریت وحی و اتوریته فوق بشری، موجب آن می شود که انواع «معنویت»، بی اندازه متکثر و غیرمشابه شود؛ به گونه ای که مفهوم «معنویت»، همچون مثالی که ویتگنشتاین به کار می برد یعنی «بازی»، جز با «شباهت خانوادگی»، قابل بازشناسی نخواهد بود. ظاهراً همین امر است که جناب مصطفی ملکیان را وامی دارد تا تعریفی کارکردی از «معنویت» ارائه دهد: «ما معنویت را بر اساس فونکسیون آن این گونه تعریف می کنیم: فرایندی که فرآورده آن، کمترین درد و رنج ممکن باشد.»علاوه بر غایتی که بنابه اعتقاد مصطفی ملکیان، عبارت است از کاستن درد و رنج انسان نه بار یافتن به عبودیت و تهی گشتن از انیت و انانیت، بدایت معنویت نیز ناظر به انسان است. انسان روشنگری شده و غوطه ور در نگرش اومانیستی، آغاز پروژه «معنویت» را نه در خارج بلکه در درون فرد انسانی می جوید. خود «ego» حتی «معنویت» را نیز به سود خویش برمی گیرد. «معنویت»، دیانتی است در خدمت بشر، نه آنکه بشر در خدمت معنویت باشد. «معنویت» تا آنجا معتبر، قابل احترام و لازم الاطاعه است که فرد انسانی، آن را خادم و نه سربار و مزاحم خویش بیابد. کوگیام ترونگپا، مروج تعلیم شامبهالا که در سرتاسر ایالات متحده، کانادا و اروپا شهرت یافته است، نکته اصلی هر تمرین معنوی را گام برداشتن به سوی خروج از بوروکراسی «خود» اعلام می دارد و می نویسد: «این به معنای خروج از نیاز دائمی» خود «به روایتی هر چه برتر، معنوی تر و متعالی تر از دانش، دین، فضیلت، داوری، آسایش یا هر آنچه» خود «جزئی می جوید است.» بدین ترتیب می توان دید که صبغه اومانیستی «معنویت»، کاملا غالب است. در آنچه ترونگپا «مادی گرایی معنوی» می نامد، شاخصه اصلی تقویت نوعی خودمحوری «egocentricity» به وسیله تکنیک های معنوی است.
شریعت گریزی عرفان های کاذب
با توجه به برآورد موسسات نظر سنجی در غرب، گرایش به اسلام در غرب بسیار زیاد است، به گونه ای که حتی گرویدن به اسلام و مسلمان شدن، نوعی تشخص محسوب شده و مایه افتخار است. آخرین نمونه بارز آن نیز خواهر زن «تونی بلر» است که مسلمان شده و به قرائت قرآن افتخار می کند. به همین دلیل فرقه های انحرافی تلاش می کنند برای اسلام بدیل و جانشین درست کنند، به گونه ای که طبق آماری در ۴ـ۳ دهه اخیر بیش از ۲ هزار و ۵۰۰ دین جدید ساخته شده است و حتی این تعداد را تا ۵ هزار دین نیز عنوان کرده اند. سادگی در فهم عرفان های کاذب، آموزه های آن مبنی بر آسان گیری اخلاقی و ترویج فرهنگ تساهل و تسامح افراطی و آسان گیری ممکن است جذب کننده برخی افراد راحت طلب باشد. اسلام احکام، قوانین و ضوابطی نیز دارد که باید مطابق آنها پیش رفت. تساهل و تسامح افراطی که در مولفه های عرفان کاذب است تساهل و تسامح شریعت زداست و در آن چندان به احکام و اخلاق دینی توجه نمی شود. حتی حامیان عرفان های کاذب رابطه انسان با خدا را به یک رابطه قلبی تقلیل می دهند و این باعث شده است عده ای در جامعه و عده قلیلی از دانشجویان نیز به این سمت کشانده شوند. افرادی که رابطه انسان با خدا را به یک رابطه صرفا قلبی تقلیل می دهند دیگر نیازی نمی بینند که به احکام اسلام پرداخته شود و معتقدند همین که بپذیریم خدایی وجود دارد و اسلام را به صورت قلبی بپذیریم، کفایت می کند. این رویه یعنی راحت کردن خود از یکسری احکام و موازینی که مکتب اسلام برای مسلمانان تجویز کرده است.یکی دیگر از اهداف این فرقه ها ضربه زدن به نظام اسلامی است. گروه ها و کمیته هایی که مروج شکل انحرفی از عرفان در کشورمان هستند با صراحت تمام در ارگان های اینترنتی خود مخالفت با حاکمیت ایران را اعلام می دارند. مخالفت این گروه ها با حاکمیت تحت عنوان استقامت حاکمیت در برابر «عرفان» معرفی می شود که البته عرفان مدنظر آنها همان گرایشات انحرافی است که صرفا نام «عرفان» را به دوش می کشد و علما و پژوهش گران دینی از آنها تحت عناوینی نظیر عرفان های کاذب، نوپدید، نوظهور، وارداتی، التقاطی و غیره نام می برند. عرفان های کاذب و نوپدید جذابیت هایی را نیز با خود به همراه دارند و یکسری محدودیت هایی که در دین اسلام وجود دارد را حذف می کنند. به عنوان مثال روابط جنسی را خیلی به راحتی و به شکل های مختلفی تعبیر و تفسیر می کنند و گرایش های شدیدی به مولفه های شریعت گریزی و عقل گریزی دارند. این در حالی است که معتقدیم عرفان اصیل عرفانی است که با فطرت و عقل و دین هماهنگی داشته باشد. عرفانهای کاذب به دلیل یکسری جذابیت های ظاهری باعث شده افرادی را که عافیت طلب و راحت طلب هستند به خود جذب کند و راه رفع تکلیف را برای افرادی که به هر دلیلی محدودیت ها و قید و بندهای عقلانی و صحیح دین اسلام را نمی پذیرند، هموار کند.
کاهش نقش دین در زندگی
...
wikifeqh: عرفان_کاذب