[ویکی فقه] سیر تفکر فلسفی از آغاز تا عصر اسلامی. تاریخ تفکر بشر به همراه آفرینش انسان تا فراسوی تاریخ پیش می رود هر گاه انسانی می زیسته فکر و اندیشه را به عنوان یک ویژگی جدایی ناپذیر با خود داشته و هر جا انسانی گام نهاده تعقل و تفکر را با خود برده است. در میان انواع اندیشه های بشری آنچه مربوط به شناخت هستی و آغاز و انجام آن است افکار فلسفی را باید از میان افکار مذهبی شرقی یافت.با ظهور اسلام و دعوت همگانی بر فراگیری علم و دانش و پایه گذاری بزرگ ترین تمدن ها و بالنده ترین فرهنگ ها در جهان، بدین ترتیب افکار مختلف فلسفی و انواع دانش ها و فنون با انگیزه های گوناگون و به وسیله دوست و دشمن وارد محیط اسلامی گردید و مسلمانان به کاوش و پژوهش و اقتباس و نقد آنها پرداختند.با گسترش قلمرو حکومت اسلامی بسیاری از مراکز علمی جهان در قلمرو اسلام قرار گرفت و تبادل معلومات بین دانشمندان از زبان های مختلف هندی و فارسی و یونانی و لاتینی و سریانی و عبری و غیره به زبان عربی که عملا زبان بین المللی مسلمان ها شده بود آهنگ رشد فلسفه و علوم و فنون را سرعت بخشید.
گاهی کلمه فلسفه به صورت مضاف به کار می رود، مانند فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق و....این گونه تعبیرات گاهی از طرف کسانی به کار می رود که واژه علم را به علوم تجربی اختصاص داده اند و واژه فلسفه را در مورد رشته هایی از معارف و معلومات انسانی به کار می برند که به وسیله تجربه حسی قابل اثبات نیست چنین کسانی به جای اینکه مثلا بگویند علم خدا شناسی خواهند گفت فلسفه خدا شناسی یعنی ذکر مضاف الیه برای فلسفه فقط به منظور نشان دادن نوع مطالب مورد بحث و اشاره به موضوع آنها است.همچنین کسانی که مسائل عملی و ارزشی را علمی نمی دانند و برای آنها پایگاه عینی و واقعی قائل نیستند بلکه آنها را صرفا تابع میل ها و رغبت های مردم می پندارند بعضا این گونه مسائل را وارد قلمرو فلسفه می کنند و به جای اینکه مثلا بگویند علم اخلاق می گویند فلسفه اخلاق یا به جای اینکه بگویند علم سیاست می گویند فلسفه سیاست. ولی گاهی این تعبیر به معنای دیگری به کار می رود و آن تبیین اصول و مبانی و باصطلاح مبادی علم دیگر است و بعضا مطالبی از قبیل تاریخچه بنیان گذار هدف روش تحقیق سیر تحول آن علم نیز مورد بررسی قرار می گیرد نظیر همان مطالب هشت گانه ای که سابقا در مقدمه کتاب ذکر و به نام رؤوس ثمانیه نامیده می شده است. این اصطلاح اختصاصی به پوزیتویست ها و مانند ایشان ندارد بلکه کسانی که معارف فلسفی و ارزشی را هم علم و روش بررسی و تحقیق آنها را هم علمی می دانند این اصطلاح را به کار می برند و گاهی برای اینکه با اصطلاح قبلی اشتباه نشود کلمه علم را هم در مضاف الیه اضافه می کنند و مثلا می گویند فلسفه علم تاریخ در برابر فلسفه تاریخ یا فلسفه علم اخلاق در برابر فلسفه اخلاق به اصطلاح قبلی.
توصیف واژه متافیزیک
یکی از واژه هایی که در برابر علمی به کار می رود واژه متافیزیک است از این روی لازم است توضیحی درباره این کلمه نیز بدهیم: این واژه که از اصل یونانی متاتافوسیکا گرفته شده و با حذف حرف اضافه تا و تبدیل فوسیکا به فیزیک به صورت متافیزیک در آمده و در زبان عربی به ما بعدالطبیعه ترجمه شده است.به حسب نقل مورخین فلسفه این لفظ نخست به صورت نامی برای یکی از کتاب های ارسطو به کار رفته که از نظر ترتیب بعد از کتاب طبیعت قرار داشته و از مباحث کلی وجود بحث می کرده است مباحثی که در عصر اسلامی به امور عامه نامیده شد و بعضی از فلاسفه اسلامی نام ما قبل الطبیعه را نیز برای آن مناسب دانسته اند.ظاهرا این بخش غیر از بخش تئولوژی یا اثولوجیا به معنای خدا شناسی است ولی در کتب فلاسفه اسلامی این دو بخش در یکدیگر ادغام شده و مجموعا به نام الهیات بالمعنی الاعم نام گرفته چنانکه بخش خدا شناسی بنام الهیات بالمعنی الاخص مشخص گردیده است.بعضی واژه متافیزیک را معادل با ترانس فیزیک و به معنای ماوراء طبیعت گرفته اند و نام گذاری این بخش از فلسفه قدیم را از باب نامیدن کل به نام جزء شمرده اند زیرا در الهیات بالمعنی الاعم درباره خدا و مجردات ماوراء طبیعت نیز بحث می شود اما به نظر می رسد که همان وجه اول صحیح باشد.به هر حال متافیزیک نام مجموعه ای از مسائل عقلی نظری است که بخشی از فلسفه باصطلاح عام را تشکیل می داده است چنانکه امروز گاهی واژه فلسفه به آنها اختصاص داده می شود و یکی از اصطلاحات جدید فلسفه مساوی با متافیزیک می باشد و علت اینکه پوزیتویست ها این گونه مسائل را غیر علمی پنداشته اند این است که قابل اثبات به وسیله تجربه حسی نیست چنانکه قبلا کانت هم عقل نظری را برای اثبات این مسائل کافی ندانسته بود و آنها را دیالکتیکی یا جدلی الطرفین نامیده بود
نسبت بین علم و فلسفه و متافیزیک
با توجه به معانی مختلفی که برای علم و فلسفه ذکر شد روشن می شود که نسبت بین علم و فلسفه و متافیزیک بر حسب اصطلاحات مختلف تفاوت می کند اگر علم به معنای مطلق آگاهی یا مطلق قضایای متناسب به کار رود اعم از فلسفه می باشد زیرا شامل قضایای شخصی و علوم قراردادی و اعتباری هم می شود و اگر به معنای قضایای کلی حقیقی استعمال شود مساوی با فلسفه باصطلاح قدیم خواهد بود اما اگر به معنای مجموعه قضایای تجربی بکار رود اخص از فلسفه به معنای قدیم و مباین با فلسفه به معنای جدید مجموعه قضایای غیر تجربی است چنانکه متافیزیک جزئی از فلسفه باصطلاح قدیم و مساوی با آن بر حسب یکی از اصطلاحات جدید آن می باشد.ولی باید دانست که مقابل قرار دادن علم و فلسفه در اصطلاح جدید هر چند به گمان پوزیتویست ها و امثال ایشان به معنای کاستن ارج مسائل فلسفی و انکار قدر و منزلت عقل و ارزش ادراکات عقلی است اما حقیقت غیر از آن است و در مبحث شناخت شناسی روشن خواهد شد که ارزش ادراکات عقلی نه تنها کمتر از ارزش معلومات حسی و تجربی نیست بلکه به مراتب بیشتر از آنها است و حتی ارزش دانش های تجربی در گرو ارزش ادراکات عقلی و قضایای فلسفی می باشد.بنابراین اختصاص دادن واژه علم به دانش های تجربی و واژه فلسفه به دانش های غیر تجربی تنها به عنوان یک اصطلاح قابل قبول است و نباید از تقابل این دو اصطلاح سوء استفاده شود و مسائل فلسفی و متافیزیکی به عنوان مسائل ظنی و پنداری وانمود گردد چنانکه برچسب علمی هیچ گونه مزیتی را برای هیچ گرایش فلسفی اثبات نمی کند و اساسا این دو برچسب وصله ناهمرنگی است که می تواند نشانه جهل یا عوام فریبی جعل کنندگان آن به حساب آید و ادعای اینکه اصول فلسفه ای مانند ماتریالیسم دیالکتیک از قوانین تجربی به دست آمده نادرست است زیرا قوانین هیچ علمی قابل تعمیم به علم دیگر نیست چه رسد به اینکه به کل هستی تعمیم داده شود مثلا قوانین روان شناسی یا زیست شناسی قابل تعمیم به فیزیک یا شیمی یا ریاضیات نیست و بالعکس قوانین این علوم در خارج از قلمرو خودشان کارآیی ندارد
اقسام علم و طبقه بندی علوم
...
گاهی کلمه فلسفه به صورت مضاف به کار می رود، مانند فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق و....این گونه تعبیرات گاهی از طرف کسانی به کار می رود که واژه علم را به علوم تجربی اختصاص داده اند و واژه فلسفه را در مورد رشته هایی از معارف و معلومات انسانی به کار می برند که به وسیله تجربه حسی قابل اثبات نیست چنین کسانی به جای اینکه مثلا بگویند علم خدا شناسی خواهند گفت فلسفه خدا شناسی یعنی ذکر مضاف الیه برای فلسفه فقط به منظور نشان دادن نوع مطالب مورد بحث و اشاره به موضوع آنها است.همچنین کسانی که مسائل عملی و ارزشی را علمی نمی دانند و برای آنها پایگاه عینی و واقعی قائل نیستند بلکه آنها را صرفا تابع میل ها و رغبت های مردم می پندارند بعضا این گونه مسائل را وارد قلمرو فلسفه می کنند و به جای اینکه مثلا بگویند علم اخلاق می گویند فلسفه اخلاق یا به جای اینکه بگویند علم سیاست می گویند فلسفه سیاست. ولی گاهی این تعبیر به معنای دیگری به کار می رود و آن تبیین اصول و مبانی و باصطلاح مبادی علم دیگر است و بعضا مطالبی از قبیل تاریخچه بنیان گذار هدف روش تحقیق سیر تحول آن علم نیز مورد بررسی قرار می گیرد نظیر همان مطالب هشت گانه ای که سابقا در مقدمه کتاب ذکر و به نام رؤوس ثمانیه نامیده می شده است. این اصطلاح اختصاصی به پوزیتویست ها و مانند ایشان ندارد بلکه کسانی که معارف فلسفی و ارزشی را هم علم و روش بررسی و تحقیق آنها را هم علمی می دانند این اصطلاح را به کار می برند و گاهی برای اینکه با اصطلاح قبلی اشتباه نشود کلمه علم را هم در مضاف الیه اضافه می کنند و مثلا می گویند فلسفه علم تاریخ در برابر فلسفه تاریخ یا فلسفه علم اخلاق در برابر فلسفه اخلاق به اصطلاح قبلی.
توصیف واژه متافیزیک
یکی از واژه هایی که در برابر علمی به کار می رود واژه متافیزیک است از این روی لازم است توضیحی درباره این کلمه نیز بدهیم: این واژه که از اصل یونانی متاتافوسیکا گرفته شده و با حذف حرف اضافه تا و تبدیل فوسیکا به فیزیک به صورت متافیزیک در آمده و در زبان عربی به ما بعدالطبیعه ترجمه شده است.به حسب نقل مورخین فلسفه این لفظ نخست به صورت نامی برای یکی از کتاب های ارسطو به کار رفته که از نظر ترتیب بعد از کتاب طبیعت قرار داشته و از مباحث کلی وجود بحث می کرده است مباحثی که در عصر اسلامی به امور عامه نامیده شد و بعضی از فلاسفه اسلامی نام ما قبل الطبیعه را نیز برای آن مناسب دانسته اند.ظاهرا این بخش غیر از بخش تئولوژی یا اثولوجیا به معنای خدا شناسی است ولی در کتب فلاسفه اسلامی این دو بخش در یکدیگر ادغام شده و مجموعا به نام الهیات بالمعنی الاعم نام گرفته چنانکه بخش خدا شناسی بنام الهیات بالمعنی الاخص مشخص گردیده است.بعضی واژه متافیزیک را معادل با ترانس فیزیک و به معنای ماوراء طبیعت گرفته اند و نام گذاری این بخش از فلسفه قدیم را از باب نامیدن کل به نام جزء شمرده اند زیرا در الهیات بالمعنی الاعم درباره خدا و مجردات ماوراء طبیعت نیز بحث می شود اما به نظر می رسد که همان وجه اول صحیح باشد.به هر حال متافیزیک نام مجموعه ای از مسائل عقلی نظری است که بخشی از فلسفه باصطلاح عام را تشکیل می داده است چنانکه امروز گاهی واژه فلسفه به آنها اختصاص داده می شود و یکی از اصطلاحات جدید فلسفه مساوی با متافیزیک می باشد و علت اینکه پوزیتویست ها این گونه مسائل را غیر علمی پنداشته اند این است که قابل اثبات به وسیله تجربه حسی نیست چنانکه قبلا کانت هم عقل نظری را برای اثبات این مسائل کافی ندانسته بود و آنها را دیالکتیکی یا جدلی الطرفین نامیده بود
نسبت بین علم و فلسفه و متافیزیک
با توجه به معانی مختلفی که برای علم و فلسفه ذکر شد روشن می شود که نسبت بین علم و فلسفه و متافیزیک بر حسب اصطلاحات مختلف تفاوت می کند اگر علم به معنای مطلق آگاهی یا مطلق قضایای متناسب به کار رود اعم از فلسفه می باشد زیرا شامل قضایای شخصی و علوم قراردادی و اعتباری هم می شود و اگر به معنای قضایای کلی حقیقی استعمال شود مساوی با فلسفه باصطلاح قدیم خواهد بود اما اگر به معنای مجموعه قضایای تجربی بکار رود اخص از فلسفه به معنای قدیم و مباین با فلسفه به معنای جدید مجموعه قضایای غیر تجربی است چنانکه متافیزیک جزئی از فلسفه باصطلاح قدیم و مساوی با آن بر حسب یکی از اصطلاحات جدید آن می باشد.ولی باید دانست که مقابل قرار دادن علم و فلسفه در اصطلاح جدید هر چند به گمان پوزیتویست ها و امثال ایشان به معنای کاستن ارج مسائل فلسفی و انکار قدر و منزلت عقل و ارزش ادراکات عقلی است اما حقیقت غیر از آن است و در مبحث شناخت شناسی روشن خواهد شد که ارزش ادراکات عقلی نه تنها کمتر از ارزش معلومات حسی و تجربی نیست بلکه به مراتب بیشتر از آنها است و حتی ارزش دانش های تجربی در گرو ارزش ادراکات عقلی و قضایای فلسفی می باشد.بنابراین اختصاص دادن واژه علم به دانش های تجربی و واژه فلسفه به دانش های غیر تجربی تنها به عنوان یک اصطلاح قابل قبول است و نباید از تقابل این دو اصطلاح سوء استفاده شود و مسائل فلسفی و متافیزیکی به عنوان مسائل ظنی و پنداری وانمود گردد چنانکه برچسب علمی هیچ گونه مزیتی را برای هیچ گرایش فلسفی اثبات نمی کند و اساسا این دو برچسب وصله ناهمرنگی است که می تواند نشانه جهل یا عوام فریبی جعل کنندگان آن به حساب آید و ادعای اینکه اصول فلسفه ای مانند ماتریالیسم دیالکتیک از قوانین تجربی به دست آمده نادرست است زیرا قوانین هیچ علمی قابل تعمیم به علم دیگر نیست چه رسد به اینکه به کل هستی تعمیم داده شود مثلا قوانین روان شناسی یا زیست شناسی قابل تعمیم به فیزیک یا شیمی یا ریاضیات نیست و بالعکس قوانین این علوم در خارج از قلمرو خودشان کارآیی ندارد
اقسام علم و طبقه بندی علوم
...
wikifeqh: سیر_تفکر_فلسفی_از_آغاز_تا_عصر_اسلامی