فرهنگ معین
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] سکولاریسم عبارت است از، تفکری است که حضور دین در ابعاد مختلف زندگی بشر را نفی می کند. گرایشی که طرفدار و مروّج حذف یا بی اعتنایی و به حاشیه راندن نقش دین در ساحت های مختلف حیات انسانی از قبیل سیاست، حکومت، علم، عقلانیّت، اخلاق و. . . است. در این دیدگاه، دین فقط با مسائل خصوصی افراد سر و کار دارد نه مسائل اجتماعی آن ها. آموزش و پرورش، اقتصاد، سیاست و... باید بر علم مبتنی باشد نه مذهب. سکولاریسم در این معنای مشخّصِ عمدتاً یکی از ویژگی های تمدن و فرهنگ دوره های جدید است؛ و یکی از مؤلّفه های مدرنیته غربی محسوب می شود.
واژه سکولاریسم (secularism) برگرفته از واژه لاتینی secularis، مشتق از seculum به معنای «نیا» یا «گیتی» در برابر «مینو» است. و مفهوم کلاسیکِ مسیحیِ آن نقطه مقابل ابدیّت و الوهیّت است. سکولار یعنی آن چه به این جهان تعلّق دارد و به همان اندازه از خداوند و الوهیّت دور است. و سکولاریسم با لِحاظ تبار لغوی خود، همان مخالفت با تعلیم شرعیّات و مطالب دینی، عرف گرایی و اعتقاد به اصالت امور دنیوی است. مثلاً secular laws به معنای قوانین عرفی، و secular mysticism به معنای عرفان ناسوتی است. در زبان انگلیسی متضادّ secular (دنیوی و عرفی) واژه sacred (مقدّس و دینی) است.
← تعریف اصطلاحی
دو عامل مهم در پیدایش سکولاریسم نقش بسزایی داشته اند که عبارتند از:
← عوامل معرفت شناختی
۱) بسیاری از زمینه های فکری و اجتماعی که سبب پیدایش سکولاریسم شد اختصاص به مسیحیت و رفتار غلط سران کلیسا دارد و در اسلام چنین زمینه هایی وجود ندارد. اسلام دین جامع و تحریف ناشده ای است که در تمام زمینه های اجتماعی ارائه طریق نموده است و همواره از به کارگیری علم و عقل استقبال می کند. بیشتر احکام اسلام به حوزه های اجتماعی مربوط است که برای پیاده ساختن آنها قطعا نیاز به حکومت دینی است. ۲) اگر چه توجه به علم و بهادادن به عقل نیکو و پسندیده است اما باید توجه داشت عقلانیت ملازم با تفکیک دین و دنیا نیست؛ یعنی چنین نیست که طی کردن راه علم و عقل به معنای کنار گذاردن دین از صحنه جامعه باشد. همچنان که میان سیاست و دین، یا علم و دین، مدیریت دینی و مدیریت علمی نیز ناسازگاری وجود ندارد؛ مثلا مقصود از مدیریت اسلامی به کارگیری ارزش های اسلامی در مدیریت است که با بسیاری از دستاوردها و اصول و شیوه های علمی مدیریت نیز سازگار است. نه تنها حضور دین در متن سیاست باعث آلوده شدن حریم دین نمی شود بلکه عدم حضور دین در جامعه سبب ناکام ماندن اهداف شریعت می گردد.۳) تاریخ و سیره پیامبر صلوات الله علیه و معصومین علیهم السلام حاکی از اهتمام ایشان به مسائل اجتماعی است. مکاتبات و پیمان های پیامبر صلوات الله علیه با قبایل داخلی و کشورهای همسایه، نامه علی علیه السلام به مالک اشتر درباره چگونگی حکمرانی از این قبیل است. ۴) مقصود از دین، برنامه سعادت دنیا و آخرت انسان است. از این رو می بینیم در متون دینی اسلامی دستورات فراوانی ناظر به شئون مختلف زندگی دنیوی انسان وارد شده است؛ مثلا در زمینه اقتصاد آیات و روایات متعددی وجود دارد که درباره استقلال اقتصادی ، عدالت اقتصادی ، توسعه اقتصادی و... وجود دارد. در زمینه سیاست، آیاتی درباره حقیقت حکومت و الهی بودن آن ، عدم گرایش به باطل ، تحقق و گسترش عدالت ، نفی استکبار و مشورت در مدیریت و... یافت می شود. ۵) نیازهای انسان در طول تاریخ گاهی ثابت است که دین اسلام به صراحت درباره آن ها اظهار نظر کرده است و گاهی نیز متغیر است که در آن ها نیز اصول و قواعد کلی بیان شده و از آنجا که نیازهای متغیر ریشه در نیازهای ثابت دارند، عالمان دینی با کمک آن اصول، فروع و جزییات را نیز استنباط می کنند، که این شیوه، اجتهاد نام دارد.
تفاوت سکولاریسم با سکولاریزاسیون
...
واژه سکولاریسم (secularism) برگرفته از واژه لاتینی secularis، مشتق از seculum به معنای «نیا» یا «گیتی» در برابر «مینو» است. و مفهوم کلاسیکِ مسیحیِ آن نقطه مقابل ابدیّت و الوهیّت است. سکولار یعنی آن چه به این جهان تعلّق دارد و به همان اندازه از خداوند و الوهیّت دور است. و سکولاریسم با لِحاظ تبار لغوی خود، همان مخالفت با تعلیم شرعیّات و مطالب دینی، عرف گرایی و اعتقاد به اصالت امور دنیوی است. مثلاً secular laws به معنای قوانین عرفی، و secular mysticism به معنای عرفان ناسوتی است. در زبان انگلیسی متضادّ secular (دنیوی و عرفی) واژه sacred (مقدّس و دینی) است.
← تعریف اصطلاحی
دو عامل مهم در پیدایش سکولاریسم نقش بسزایی داشته اند که عبارتند از:
← عوامل معرفت شناختی
۱) بسیاری از زمینه های فکری و اجتماعی که سبب پیدایش سکولاریسم شد اختصاص به مسیحیت و رفتار غلط سران کلیسا دارد و در اسلام چنین زمینه هایی وجود ندارد. اسلام دین جامع و تحریف ناشده ای است که در تمام زمینه های اجتماعی ارائه طریق نموده است و همواره از به کارگیری علم و عقل استقبال می کند. بیشتر احکام اسلام به حوزه های اجتماعی مربوط است که برای پیاده ساختن آنها قطعا نیاز به حکومت دینی است. ۲) اگر چه توجه به علم و بهادادن به عقل نیکو و پسندیده است اما باید توجه داشت عقلانیت ملازم با تفکیک دین و دنیا نیست؛ یعنی چنین نیست که طی کردن راه علم و عقل به معنای کنار گذاردن دین از صحنه جامعه باشد. همچنان که میان سیاست و دین، یا علم و دین، مدیریت دینی و مدیریت علمی نیز ناسازگاری وجود ندارد؛ مثلا مقصود از مدیریت اسلامی به کارگیری ارزش های اسلامی در مدیریت است که با بسیاری از دستاوردها و اصول و شیوه های علمی مدیریت نیز سازگار است. نه تنها حضور دین در متن سیاست باعث آلوده شدن حریم دین نمی شود بلکه عدم حضور دین در جامعه سبب ناکام ماندن اهداف شریعت می گردد.۳) تاریخ و سیره پیامبر صلوات الله علیه و معصومین علیهم السلام حاکی از اهتمام ایشان به مسائل اجتماعی است. مکاتبات و پیمان های پیامبر صلوات الله علیه با قبایل داخلی و کشورهای همسایه، نامه علی علیه السلام به مالک اشتر درباره چگونگی حکمرانی از این قبیل است. ۴) مقصود از دین، برنامه سعادت دنیا و آخرت انسان است. از این رو می بینیم در متون دینی اسلامی دستورات فراوانی ناظر به شئون مختلف زندگی دنیوی انسان وارد شده است؛ مثلا در زمینه اقتصاد آیات و روایات متعددی وجود دارد که درباره استقلال اقتصادی ، عدالت اقتصادی ، توسعه اقتصادی و... وجود دارد. در زمینه سیاست، آیاتی درباره حقیقت حکومت و الهی بودن آن ، عدم گرایش به باطل ، تحقق و گسترش عدالت ، نفی استکبار و مشورت در مدیریت و... یافت می شود. ۵) نیازهای انسان در طول تاریخ گاهی ثابت است که دین اسلام به صراحت درباره آن ها اظهار نظر کرده است و گاهی نیز متغیر است که در آن ها نیز اصول و قواعد کلی بیان شده و از آنجا که نیازهای متغیر ریشه در نیازهای ثابت دارند، عالمان دینی با کمک آن اصول، فروع و جزییات را نیز استنباط می کنند، که این شیوه، اجتهاد نام دارد.
تفاوت سکولاریسم با سکولاریزاسیون
...
wikifeqh: سکولاریسم
[ویکی فقه] سکولاریسم (کلام جدید). سکولاریسم عبارت است از، تفکری است که حضور دین در ابعاد مختلف زندگی بشر را نفی می کند. گرایشی که طرفدار و مروّج حذف یا بی اعتنایی و به حاشیه راندن نقش دین در ساحت های مختلف حیات انسانی از قبیل سیاست، حکومت، علم، عقلانیّت، اخلاق و. . . است. در این دیدگاه، دین فقط با مسائل خصوصی افراد سر و کار دارد نه مسائل اجتماعی آن ها. آموزش و پرورش، اقتصاد، سیاست و... باید بر علم مبتنی باشد نه مذهب. سکولاریسم در این معنای مشخّصِ عمدتاً یکی از ویژگی های تمدن و فرهنگ دوره های جدید است؛ و یکی از مؤلّفه های مدرنیته غربی محسوب می شود.
واژه سکولاریسم (secularism) برگرفته از واژه لاتینی secularis، مشتق از seculum به معنای «نیا» یا «گیتی» در برابر «مینو» است. و مفهوم کلاسیکِ مسیحیِ آن نقطه مقابل ابدیّت و الوهیّت است. سکولار یعنی آن چه به این جهان تعلّق دارد و به همان اندازه از خداوند و الوهیّت دور است. و سکولاریسم با لِحاظ تبار لغوی خود، همان مخالفت با تعلیم شرعیّات و مطالب دینی، عرف گرایی و اعتقاد به اصالت امور دنیوی است. مثلاً secular laws به معنای قوانین عرفی، و secular mysticism به معنای عرفان ناسوتی است. در زبان انگلیسی متضادّ secular (دنیوی و عرفی) واژه sacred (مقدّس و دینی) است.
← تعریف اصطلاحی
دو عامل مهم در پیدایش سکولاریسم نقش بسزایی داشته اند که عبارتند از:
← عوامل معرفت شناختی
۱) بسیاری از زمینه های فکری و اجتماعی که سبب پیدایش سکولاریسم شد اختصاص به مسیحیت و رفتار غلط سران کلیسا دارد و در اسلام چنین زمینه هایی وجود ندارد. اسلام دین جامع و تحریف ناشده ای است که در تمام زمینه های اجتماعی ارائه طریق نموده است و همواره از به کارگیری علم و عقل استقبال می کند. بیشتر احکام اسلام به حوزه های اجتماعی مربوط است که برای پیاده ساختن آنها قطعا نیاز به حکومت دینی است.
خسرو پناه، عبدالحسین، کلام جدید، ص۱۱۰.
...
واژه سکولاریسم (secularism) برگرفته از واژه لاتینی secularis، مشتق از seculum به معنای «نیا» یا «گیتی» در برابر «مینو» است. و مفهوم کلاسیکِ مسیحیِ آن نقطه مقابل ابدیّت و الوهیّت است. سکولار یعنی آن چه به این جهان تعلّق دارد و به همان اندازه از خداوند و الوهیّت دور است. و سکولاریسم با لِحاظ تبار لغوی خود، همان مخالفت با تعلیم شرعیّات و مطالب دینی، عرف گرایی و اعتقاد به اصالت امور دنیوی است. مثلاً secular laws به معنای قوانین عرفی، و secular mysticism به معنای عرفان ناسوتی است. در زبان انگلیسی متضادّ secular (دنیوی و عرفی) واژه sacred (مقدّس و دینی) است.
← تعریف اصطلاحی
دو عامل مهم در پیدایش سکولاریسم نقش بسزایی داشته اند که عبارتند از:
← عوامل معرفت شناختی
۱) بسیاری از زمینه های فکری و اجتماعی که سبب پیدایش سکولاریسم شد اختصاص به مسیحیت و رفتار غلط سران کلیسا دارد و در اسلام چنین زمینه هایی وجود ندارد. اسلام دین جامع و تحریف ناشده ای است که در تمام زمینه های اجتماعی ارائه طریق نموده است و همواره از به کارگیری علم و عقل استقبال می کند. بیشتر احکام اسلام به حوزه های اجتماعی مربوط است که برای پیاده ساختن آنها قطعا نیاز به حکومت دینی است.
خسرو پناه، عبدالحسین، کلام جدید، ص۱۱۰.
...
wikifeqh: جدایی_دین_از_سیاست
دانشنامه آزاد فارسی
سِکولاریسم
(یا: عرفی گری؛ دنیوی گری) نظریه ای سیاسی و فلسفی به معنای جدایی دین و دولت. آن را لائیسم یا لائیسیته نیز می گویند. در زبان های غیرلاتین ازجمله زبان فارسی معادل دقیقی برای آن وجود ندارد. گاه «گیتیانگی»، «دنیاویت»، «دنیوی گری» و «عرفی گری» برای آن به کار می رود و در زبان عربی «عِلمانیّت» به کار رفته است. در زبان های لاتین سکولاریسم از ریشۀ «سکولوم» مشتق شده که به معنای «اینجا و اکنون» است و مراد از آن توجه به این جهان و نه جهان بعد از مرگ، و این دنیا و نه عالَم برتر است. همچنین توجه به زمان حاضر و بی اعتنایی به گذشته در قالب سنت از معانی این اصطلاح است. این مفهوم در خارج از جهان غرب و ازجمله در کشورهای اسلامی آن چنان که باید شناخته شده و یا مورد توجه نبوده و حرکتی نیز در این کشورها ایجاد نکرده و به همین دلیل واژه ای نیز برای آن ساخته نشده است. امّا در جهان غرب، بعد از رنسانس رویش طبیعی پیدا کرد و همچون درختی شد که بر سر تمام تمدن غرب سایه افکند. سکولاریسم را دست کم دو قسم دانسته اند: سکولاریسم سیاسی (یا عینی) و سکولاریسم فلسفی (یا ذهنی). در معنای سیاسی، که شایع ترین معنای آن است، سکولاریسم یعنی جداشدن دین از دولت، بنانکردن مشروعیت دولت بر دیانت، قانون جامعه را از شریعت اخذ نکردن، جایگزینی ارزش ها و نهادهای دینی با ارزش ها و نهادهای غیردینی و بی طرفی حکومت نسبت به ادیان. حکومت سکولار دین را نه مبنای مشروعیت خود قرار می دهد و نه مبنای عمل خود. در معنای فلسفی، سکولاریسم به معنای نفی خدا، ماوراء طبیعت و آخرت و حذف دین از عرصۀ فرهنگ است و این معنا نزدیک به ناتورالیسم و ماتریالیسم است. این که چطور شد در غرب چنین بینشی شکل گرفت بحث های زیادی را در بین جامعه شناسان برانگیخته که از آن جمله به دو عامل اساسی تأکید شده است. علّت اوّل مقابله و معارضه علم و دین است به این ترتیب که بعد از رنسانس در سایۀ پیشرفت هایی که در رشته های گوناگون علوم تجربی صورت گرفت، اطلاعات جدیدی به دست آمد که با درون مایه کتاب مقدس منافات داشت. این تعارض رفته رفته فزونی گرفت به گونه ای که کتاب مقدس را از اعتبار و منزلتی که داشت ساقط کرد و دین از اقتدار پیشین فرو افتاد و از آن پس دیگر آن بازیگر پیشین صحنه اجتماع و سیاست نبود. علت دوم شکافی بود که در مسیحیت افتاد و آن ظهور پروتستانتیسم بود که در برابر کلیسا قد برافراشت و اتوریتۀ روحانی کلیسا را منکر شد. مجموع این دو حادثه کلیسای مسیحی را به ضعفی کشاند که خودبه خود از بازی قدرت و صحنۀ سیاست خارج شد و این، یعنی جدایی دین از حکومت و دولت. سکولاریسم سیاسی معمولاً از ارکان و مؤلفه های مدرنیته شمرده می شود و از محوری ترین مفاهیم اصلی تجدد در غرب است. برخی را عقیده بر این است که دموکراسی ملازم با سکولاریسم سیاسی است و بدون توجه به سکولاریسم اندیشه در باب دموکراسی کار چندان ساده ای نیست اما برخی دیگر با اعتقاد به مردم سالاری دینی، آن را لازمۀ دموکراسی نمی دانند. نیز ← مدرنیته؛ دموکراسی
(یا: عرفی گری؛ دنیوی گری) نظریه ای سیاسی و فلسفی به معنای جدایی دین و دولت. آن را لائیسم یا لائیسیته نیز می گویند. در زبان های غیرلاتین ازجمله زبان فارسی معادل دقیقی برای آن وجود ندارد. گاه «گیتیانگی»، «دنیاویت»، «دنیوی گری» و «عرفی گری» برای آن به کار می رود و در زبان عربی «عِلمانیّت» به کار رفته است. در زبان های لاتین سکولاریسم از ریشۀ «سکولوم» مشتق شده که به معنای «اینجا و اکنون» است و مراد از آن توجه به این جهان و نه جهان بعد از مرگ، و این دنیا و نه عالَم برتر است. همچنین توجه به زمان حاضر و بی اعتنایی به گذشته در قالب سنت از معانی این اصطلاح است. این مفهوم در خارج از جهان غرب و ازجمله در کشورهای اسلامی آن چنان که باید شناخته شده و یا مورد توجه نبوده و حرکتی نیز در این کشورها ایجاد نکرده و به همین دلیل واژه ای نیز برای آن ساخته نشده است. امّا در جهان غرب، بعد از رنسانس رویش طبیعی پیدا کرد و همچون درختی شد که بر سر تمام تمدن غرب سایه افکند. سکولاریسم را دست کم دو قسم دانسته اند: سکولاریسم سیاسی (یا عینی) و سکولاریسم فلسفی (یا ذهنی). در معنای سیاسی، که شایع ترین معنای آن است، سکولاریسم یعنی جداشدن دین از دولت، بنانکردن مشروعیت دولت بر دیانت، قانون جامعه را از شریعت اخذ نکردن، جایگزینی ارزش ها و نهادهای دینی با ارزش ها و نهادهای غیردینی و بی طرفی حکومت نسبت به ادیان. حکومت سکولار دین را نه مبنای مشروعیت خود قرار می دهد و نه مبنای عمل خود. در معنای فلسفی، سکولاریسم به معنای نفی خدا، ماوراء طبیعت و آخرت و حذف دین از عرصۀ فرهنگ است و این معنا نزدیک به ناتورالیسم و ماتریالیسم است. این که چطور شد در غرب چنین بینشی شکل گرفت بحث های زیادی را در بین جامعه شناسان برانگیخته که از آن جمله به دو عامل اساسی تأکید شده است. علّت اوّل مقابله و معارضه علم و دین است به این ترتیب که بعد از رنسانس در سایۀ پیشرفت هایی که در رشته های گوناگون علوم تجربی صورت گرفت، اطلاعات جدیدی به دست آمد که با درون مایه کتاب مقدس منافات داشت. این تعارض رفته رفته فزونی گرفت به گونه ای که کتاب مقدس را از اعتبار و منزلتی که داشت ساقط کرد و دین از اقتدار پیشین فرو افتاد و از آن پس دیگر آن بازیگر پیشین صحنه اجتماع و سیاست نبود. علت دوم شکافی بود که در مسیحیت افتاد و آن ظهور پروتستانتیسم بود که در برابر کلیسا قد برافراشت و اتوریتۀ روحانی کلیسا را منکر شد. مجموع این دو حادثه کلیسای مسیحی را به ضعفی کشاند که خودبه خود از بازی قدرت و صحنۀ سیاست خارج شد و این، یعنی جدایی دین از حکومت و دولت. سکولاریسم سیاسی معمولاً از ارکان و مؤلفه های مدرنیته شمرده می شود و از محوری ترین مفاهیم اصلی تجدد در غرب است. برخی را عقیده بر این است که دموکراسی ملازم با سکولاریسم سیاسی است و بدون توجه به سکولاریسم اندیشه در باب دموکراسی کار چندان ساده ای نیست اما برخی دیگر با اعتقاد به مردم سالاری دینی، آن را لازمۀ دموکراسی نمی دانند. نیز ← مدرنیته؛ دموکراسی
wikijoo: سکولاریسم
پیشنهاد کاربران
دین از سیاست جداست
در صور امکان مرجع اورده شد
جهان گرائی
ریشه شناسی سکولاریسم از نظر واژه ای
سکولاریسم از سکولار + پسوند «ایسم» ساخته شده است. این واژه از ریشه ی هند و اروپایی Sei ( = پراکنده ) ساخته شده که رفته رفته Seitlo گشت و با همان معنی وارد زبان لاتین شد و سکولوم ( = قرن، یک سال، اصالت، ریشه، نسل، نژاد ) خوانده شد. اینکه چرا معنی آن از پراکنده به معانی دیگری تغییر یافت، در فرهنگ ها بیان نشده؛ و به نظر می رسد این واژه نیز مانند بسیاری از واژه ها در همه ی زبان ها باشد که در گذر زمان تغییر معنی می دهند. البته نقش پیدایش مذهب مسیح را در تغییر معنایی این واژه نباید از نظر دور داشت.
... [مشاهده متن کامل]
پس از قرن ها، سکولوم به صورت سکولاریس درآمد با این معانی: قرن، دنیایی، غیر دینی، کافر، مشرک، خدانشناس. اگر بخواهیم نقش معنی ریشه ای یعنی پراکنده را در پیدایش معانی: دنیایی، غیر دینی و کافر برای سکولاریس در نظر بگیریم، می توان گفت کلیسائیان یا دینداران به کسی که از اطراف دین پراکنده شده و اصالت دینی خود را از میان برده، سکولار گفتند. این معنی از سال 1174به بعد برای این واژه به کار رفت.
واژه ی سکولاریس در سال 1549 میلادی از لاتین وارد زبان های اروپایی شد. در آن زمان، در میان مردم اروپا بیش تر به معنای قرن به کار می رفت و به چیزی یا رویدادی گفته می شد که در صد سال رخ می داد. در 1745 به کسی یا چیزی گفته می شد که یک قرن زندگی می کرد:
Arbres seculaires ( = درختان صد ساله ) . در نوشته های بالزاک ( 1799ـ 1850 ) آمده است:
Des habitations trios fois seculaires y sont encore solides quoique construites en bois.
«پس از سه قرن، خانه ها همچنان محکم است؛ زیرا از چوب ساخته شده اند. »
کم کم این معنی سکولاریس، یعنی کسی یا چیزی که یک قرن زندگی می کرد، دست به دست رخدادهای فرهنگی پس از رنسانس داد؛ رنسانسی که همه ی نگاهش، بر خلاف کلیسا، به زندگی این جهانی انسان بود و نسل پس از رنسانس که دیگر به بهشت نمی اندیشید، به این باور رسیده بود که حداکثر عمر آدمی یک قرن است؛ و بر پایه این باور، آدمی باید بکوشد تا بیش ترین بهره برداری را از این زمان ببرد. از این دیدگاه، توجه کردن به دین و رعایت قوانین آن، چیزی جز تباه کردن این دوره ی کوتاه زندگی نیست.
بنابراین از 1789 میلادی، چون اروپائیان با الهام گرفتن از فلسفه و ادبیات یونان باستان و نیز سختگیری های کلیسا در قرون وسطی که زندگی را فقط در بهشت می دید و برای این جهان ارزشی قائل نبود، به این نتیجه رسیدند که باید مکتب یا باوری را که جلوی خوشگذرانی در این جهان را می گیرد، از جامعه تبعید کرد؛ لذا سکولاریسم به عنوان پرچمی در مقابل اعتقادات دینی برافراشته شد و معانی واژه ای آن از میان رفت و صورت اصطلاحی به خود گرفت و برای معنی آن به جای یک یا چند واژه، یک تعریف وضع شد.
تعریف سکولاریسم
عبارت است از عبور سازمان یافته از یک جامعه ی دینی به یک جامعه ی غیر دینی. به عبارت دیگر، سکولاریسم آیینی است که بر اساس آن، نباید مذهب در میان جامعه وجود داشته باشد؛ نه در دستگاه سیاسی و نه قانونگذاری. از سوی دیگر، قدرت سیاسی نیز نباید در کارها و ساختار مذهب دخالت کند.
اینکه در تعریف سکولاریسم گفته شده عبور سازمان یافته، از این روست که سکولاریسم می خواهد بر اساس زمانبندی و همچنین برنامه ریزی همه ی بخش های جامعه ( فرهنگ، اقتصاد و سیاست ) را از اندیشه های دینی و آخرت گرایی جدا سازد. امروزه مانند گذشته نیست که برای رسیدن به اهداف، بویژه اهداف فرهنگی، در بسیاری از موارد زمان تعیین نمی شد. سکولاریسم نو معتقد است که زمان نقش مؤثری در اجرای برنامه ها دارد؛ زیرا عمر بشر چنان دراز نیست؛ پس باید هر نسلی از دستاوردهای برنامه ریزی خود بهره مند شود.
آنچه در تعریف سکولاریسم شایان توجه است، این مکتب سیاست را از دخالت در کارها و ساختار مذهب باز می¬دارد؛ ولی آیا واقعا این گونه است؟ آیا چنین چیزی امکان پذیر است؟ مسلما خیر؛ زیرا این آغاز راه است؛ یعنی سکولاریسم با بیرون راندن دین از جامعه و زندانی کردن آن در درون فرد، گام نخست را برداشته است؛ و این تنها یک شعار است که سیاست نباید در مذهب دخالت کند؛ چون با به دست گرفتن قدرت سیاسی، قدرت اقتصادی و فرهنگی نیز به دست آنان می افتد و در آن صورت خانواده های دیندار چگونه می توانند در برابر تاخت و تاز فرهنگی و اقتصادی سکولاریسم از خود پاسداری کنند؟
در چنین جامعه ای نوشتن نقدها، رمان ها و ساختن فیلم ها و نمایشنامه های طنز و ناهنجار از باورهای دینی و دینداران آزاد است، و هر کس با عقل خود در باره ی آنها داوری خواهد کرد.
بجز تعریفی که داده شد، تعاریف دیگری نیز از سکولاریسم شده که به قرار زیر است:
ــ دنیاگرایی با کنار نهادن زهد و شیوه ی زاهدانه؛ در برابر کسانی که زندگی راهبانه پیش می گیرند؛ راهبانی که شرط سعادت اخروی را نفی کامجویی های دنیوی می دانند.
ــ جدایی جامعه ی دینی از جامعه ی سیاسی به گونه ای که دولت حق دخالت در کارهای دینی را نداشته باشد و کلیسا هم نتواند در امور سیاسی مداخله کند.
ــ اعتقاد به اینکه قوانین آموزش و امور اجتماعی باید بیش از آنکه بر مذهب استوار باشد، بر داده های علمی بنا شود.
ــ مخالفت با شرعیات و مطالب دینی، روح دنیاداری، طرفداری از اصول دنیایی و عرفی، دلبستگی افراطی به کارها و ظواهر زندگی، از قید کشیش یا رهبانیت رها شدن، دنیا پرست شدن.
ــ عقلانی کردن دین، دور کردن خداوند از جهان و تفسیر و تبیین امور عالم مستقل از مشیت و تصرف و تقدیر او.
ــ علمی بودن یا علمی شدن، کنار گذاشتن آگاهانه ی دین از زندگی و سیاست.
ــ حکومت سکولار، حکومتی است که دین را نه مبنای مشروعیت خود قرار می دهد و نه مبنای عمل خود.
همه ی این تعریف ها بازتاب همان تعریفی است که در آغاز داده شد؛ و هر کس کوشیده آن را به زبان خود بیان کند. البته برخی از این تعریف ها به سکولاریس . . .
سکولاریسم از سکولار + پسوند «ایسم» ساخته شده است. این واژه از ریشه ی هند و اروپایی Sei ( = پراکنده ) ساخته شده که رفته رفته Seitlo گشت و با همان معنی وارد زبان لاتین شد و سکولوم ( = قرن، یک سال، اصالت، ریشه، نسل، نژاد ) خوانده شد. اینکه چرا معنی آن از پراکنده به معانی دیگری تغییر یافت، در فرهنگ ها بیان نشده؛ و به نظر می رسد این واژه نیز مانند بسیاری از واژه ها در همه ی زبان ها باشد که در گذر زمان تغییر معنی می دهند. البته نقش پیدایش مذهب مسیح را در تغییر معنایی این واژه نباید از نظر دور داشت.
... [مشاهده متن کامل]
پس از قرن ها، سکولوم به صورت سکولاریس درآمد با این معانی: قرن، دنیایی، غیر دینی، کافر، مشرک، خدانشناس. اگر بخواهیم نقش معنی ریشه ای یعنی پراکنده را در پیدایش معانی: دنیایی، غیر دینی و کافر برای سکولاریس در نظر بگیریم، می توان گفت کلیسائیان یا دینداران به کسی که از اطراف دین پراکنده شده و اصالت دینی خود را از میان برده، سکولار گفتند. این معنی از سال 1174به بعد برای این واژه به کار رفت.
واژه ی سکولاریس در سال 1549 میلادی از لاتین وارد زبان های اروپایی شد. در آن زمان، در میان مردم اروپا بیش تر به معنای قرن به کار می رفت و به چیزی یا رویدادی گفته می شد که در صد سال رخ می داد. در 1745 به کسی یا چیزی گفته می شد که یک قرن زندگی می کرد:
Arbres seculaires ( = درختان صد ساله ) . در نوشته های بالزاک ( 1799ـ 1850 ) آمده است:
«پس از سه قرن، خانه ها همچنان محکم است؛ زیرا از چوب ساخته شده اند. »
کم کم این معنی سکولاریس، یعنی کسی یا چیزی که یک قرن زندگی می کرد، دست به دست رخدادهای فرهنگی پس از رنسانس داد؛ رنسانسی که همه ی نگاهش، بر خلاف کلیسا، به زندگی این جهانی انسان بود و نسل پس از رنسانس که دیگر به بهشت نمی اندیشید، به این باور رسیده بود که حداکثر عمر آدمی یک قرن است؛ و بر پایه این باور، آدمی باید بکوشد تا بیش ترین بهره برداری را از این زمان ببرد. از این دیدگاه، توجه کردن به دین و رعایت قوانین آن، چیزی جز تباه کردن این دوره ی کوتاه زندگی نیست.
بنابراین از 1789 میلادی، چون اروپائیان با الهام گرفتن از فلسفه و ادبیات یونان باستان و نیز سختگیری های کلیسا در قرون وسطی که زندگی را فقط در بهشت می دید و برای این جهان ارزشی قائل نبود، به این نتیجه رسیدند که باید مکتب یا باوری را که جلوی خوشگذرانی در این جهان را می گیرد، از جامعه تبعید کرد؛ لذا سکولاریسم به عنوان پرچمی در مقابل اعتقادات دینی برافراشته شد و معانی واژه ای آن از میان رفت و صورت اصطلاحی به خود گرفت و برای معنی آن به جای یک یا چند واژه، یک تعریف وضع شد.
تعریف سکولاریسم
عبارت است از عبور سازمان یافته از یک جامعه ی دینی به یک جامعه ی غیر دینی. به عبارت دیگر، سکولاریسم آیینی است که بر اساس آن، نباید مذهب در میان جامعه وجود داشته باشد؛ نه در دستگاه سیاسی و نه قانونگذاری. از سوی دیگر، قدرت سیاسی نیز نباید در کارها و ساختار مذهب دخالت کند.
اینکه در تعریف سکولاریسم گفته شده عبور سازمان یافته، از این روست که سکولاریسم می خواهد بر اساس زمانبندی و همچنین برنامه ریزی همه ی بخش های جامعه ( فرهنگ، اقتصاد و سیاست ) را از اندیشه های دینی و آخرت گرایی جدا سازد. امروزه مانند گذشته نیست که برای رسیدن به اهداف، بویژه اهداف فرهنگی، در بسیاری از موارد زمان تعیین نمی شد. سکولاریسم نو معتقد است که زمان نقش مؤثری در اجرای برنامه ها دارد؛ زیرا عمر بشر چنان دراز نیست؛ پس باید هر نسلی از دستاوردهای برنامه ریزی خود بهره مند شود.
آنچه در تعریف سکولاریسم شایان توجه است، این مکتب سیاست را از دخالت در کارها و ساختار مذهب باز می¬دارد؛ ولی آیا واقعا این گونه است؟ آیا چنین چیزی امکان پذیر است؟ مسلما خیر؛ زیرا این آغاز راه است؛ یعنی سکولاریسم با بیرون راندن دین از جامعه و زندانی کردن آن در درون فرد، گام نخست را برداشته است؛ و این تنها یک شعار است که سیاست نباید در مذهب دخالت کند؛ چون با به دست گرفتن قدرت سیاسی، قدرت اقتصادی و فرهنگی نیز به دست آنان می افتد و در آن صورت خانواده های دیندار چگونه می توانند در برابر تاخت و تاز فرهنگی و اقتصادی سکولاریسم از خود پاسداری کنند؟
در چنین جامعه ای نوشتن نقدها، رمان ها و ساختن فیلم ها و نمایشنامه های طنز و ناهنجار از باورهای دینی و دینداران آزاد است، و هر کس با عقل خود در باره ی آنها داوری خواهد کرد.
بجز تعریفی که داده شد، تعاریف دیگری نیز از سکولاریسم شده که به قرار زیر است:
ــ دنیاگرایی با کنار نهادن زهد و شیوه ی زاهدانه؛ در برابر کسانی که زندگی راهبانه پیش می گیرند؛ راهبانی که شرط سعادت اخروی را نفی کامجویی های دنیوی می دانند.
ــ جدایی جامعه ی دینی از جامعه ی سیاسی به گونه ای که دولت حق دخالت در کارهای دینی را نداشته باشد و کلیسا هم نتواند در امور سیاسی مداخله کند.
ــ اعتقاد به اینکه قوانین آموزش و امور اجتماعی باید بیش از آنکه بر مذهب استوار باشد، بر داده های علمی بنا شود.
ــ مخالفت با شرعیات و مطالب دینی، روح دنیاداری، طرفداری از اصول دنیایی و عرفی، دلبستگی افراطی به کارها و ظواهر زندگی، از قید کشیش یا رهبانیت رها شدن، دنیا پرست شدن.
ــ عقلانی کردن دین، دور کردن خداوند از جهان و تفسیر و تبیین امور عالم مستقل از مشیت و تصرف و تقدیر او.
ــ علمی بودن یا علمی شدن، کنار گذاشتن آگاهانه ی دین از زندگی و سیاست.
ــ حکومت سکولار، حکومتی است که دین را نه مبنای مشروعیت خود قرار می دهد و نه مبنای عمل خود.
همه ی این تعریف ها بازتاب همان تعریفی است که در آغاز داده شد؛ و هر کس کوشیده آن را به زبان خود بیان کند. البته برخی از این تعریف ها به سکولاریس . . .
واژه پیشنهادی برای معادل آن: بی سوی گرایی، خردگرایی، حکمت گرایی.