رسول پرویزی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] رسول پرویزی (زاده ۱۲۹۸ خورشیدی - درگذشته آبان ۱۳۵۶) در جنوب ایران در شهرستان بوشهر متولد شد. نویسندهٔ داستان های کوتاه ایرانی دهه های ۱۳۲۰ و ۳۰ خورشیدی بود. نماینده حوزه انتخابیه دشتستان در مجلس شورای ملی در دوره های بیست یکم، بیست و دوم و بیست و سوم و نماینده دوره هفتم مجلس سنای ایران بود. وی هم چنین علاوه بر این که سناتور شیراز هم شده بود، ریاست لژیون خدمتگذاران بشر را هم برعهده داشت.
وی پس از گذراندن تحصیلات متوسطه به سمت آموزگاری مشغول گردید. در سال های ۱۳۱۵ و ۱۳۱۶ آموزگار دبیر دبیرستان بوشهر و از سال ۱۳۱۷ به بعد در شرکت های دولتی فارس و بنادر شیراز و هم چنین بانک فلاحتی و شرکت توزیع قند و شکر و شرکت سهامی تلفن ایران مشغول بود. وی نویسنده روزنامه نگار و طنزپرداز، شوخ طبع و نکته یاب استان فارس بود. وی نویسندهٔ داستان های کوتاه و نماینده بوشهر در مجلس شورای ملی بود. بعدها به علت تصدی مناصب حکومتی (سناتور) نوشتن را ادامه نداد. وی بعد از سال ۱۳۳۲ بعد عضو هیئت مدیره ی شرکت تلفن بود، از نظر اداری شرکت تلفن در آن زمان ارزشی نداشت، تا به هیئت مدیره اش برسد. از نظر مقام هم هیئت مدیره اش مقامی نبود تا یکی از اعضای کوچکش باشد. اما این شغل آغاز دگردیسی (تغییر بنیادی) رسول پرویزی بود. وی هم چنین علاوه بر این که سناتور شیراز هم شد بنا به تقاضای اسدالله علم ریاست لژیون خدمتگذاران بشر را هم که اولین سال تاسیس آن بود را هم برعهده گرفت.
فعالیت های ادبی و نویسندگی
وی کار نویسندگی را با فعالیت های تند سیاسی در شیراز آغاز کرد، بعدها که به تهران آمد مدتی با روزنامه ی های شرق میانه و ایران ما و جراید دیگر همکاری می کرد تا این که به حرگه ی نویسندگان سخن پیوست و در حقیقت دوران نویسندگی او از این زمان آغاز شد. بسیاری از نوشته ها و قطعات وی جایی در ادبیات فارسی دارد؛ از جمله این که وی در سال ۱۳۳۶ نخستین و معروف ترین مجموعه داستان خود، «شلوارهای وصله دار»، را منتشر کرد. در ادبیات داستانی ایران، رسول پرویزی را بیشتر با این اثر می شناسند. اثری که چاپ اول آن در سال ۱۳۳۶ه،ش توسط انتشارات امیرکبیر صورت گرفت و پاره ای از قصه های طنزآمیز آن با استقبال مواجه شد. خصوصا داستان های کوتاه "قصه ی عینکم"، "پالتو حنائیم"، "شلوارهای وصله دار" و "زنگ انشا". اما کتاب بعدی وی که "لولی سرمست" بود، چنگی به دل نزد و نه منتقدان را خوش آمد و نه خوانندگان را. حتی شیوه ی نگارش وی نیز که "سهل و ساده و بی پیرایه و به زبان ساده ی مادری و فارسی خودمانی بود به ماندگاری خیلی از آثارش کمکی نکرد. رسول پرویزی روزگاری می گفت: «...بدین فکر بودم که از قلم تیشه ای بسازم و اجتماعی را که در آن کودکان هم تامین ندارند بگوبم...» در واقع پرویزی سال ها در مجلات قلم زده بود و خود را به عنوان یکی از نمایندگان اصلی تیپ داستانی جمالزاده معرفی کرده بود؛ با این حال رسولی نتوانست همراه و همگام با چهره های تاثیرگذارتر؛ مانند صادق هدایت، بزرگ علوی، و صادق چوبک حرکت کند. دومین کتاب او، «لولی سرمست»، در سال ۱۳۴۶ منتشر شد. کارنامه ادبی پرویزی در این دو مجموعه داستان خلاصه می شود؛ از این دو اثر مشهورش «شلوارهای وصله دار» بر نویسندگان هم دوره و دوره های بعد بسیار تاثیرگذار بود، داستانی به نام «قصهٔ عینکم»، از مجموعهٔ «شلوارهای وصله دار»، در کتاب ادبیات فارسی پیش دانشگاهی گنجانده شده است در مجموعه داستان "شلوارهای وصله دار" که شامل ۲۰ داستان کوتاه است و به بعضی از آن ها اشاره شد، دو قصه نیز حائز اهمیت است که "شیرمحمد" و "زار صفر" از آن جمله اند و شخصیت پردازی ها طوری است که ما را با خود به "هوای تفتیده ی دشتسستان" و دیدار "مردان آفتاب خورده ی سرنترس و جنگجو و حق جوی" جنوب می برد. و از طریق زبان و قلم خود توانست به دربار وصل شود و قلم خود را در اختیار مقام و ثروت قرار داد و به نان و نوایی رسید.
فعالیت های وی در حزب تودۀ
شیراز بعد از شهریور ۱۳۲۰ جزو منطقه ی نفوذ انگلیسی ها بود و قشقایی ها که مخالف احزاب چپ بودند، با رفتن رضاشاه قدرت زیادی پیدا کرده بودند و در هر فرصتی حزب توده را می کوبیدند؛ ولی با این حال حزب توده توانسته بود با بهره برداری از نفوذ معنوی روزنامه ی سروش و به علت مخالفت مردم با سیاست انگلیس در آن شهر ریشه بدواند و جوانان و روشن فکران را به حزب علاقه مند کند. یکی از این جوانان رسول پرویزی عضو موسس حزب توده در شیراز بود که خیلی زود به عضویت کمیته ی مرکزی حزب در استان فارس درآمد. او چند سال در شیراز و فارس به فعالیت های سیاسی و ادبی پرداخت و سپس تصمیم گرفت به تهران برود. او در تهران با گروه جهانگیر تفضلی و «ایران ما» آشنا شد بعد با مجله ی سخن همکاری کرد و سپس به جرگه ی اسدالله علم پیوست، او در اولین کارش در تهران سعی کرد که به قیمتی که شده از قید و بند حزب توده خلاصی یابد که انشعاب خلیل ملکی و جلال آل احمد این امکان را برای او فراهم کرد. او تا وقتی که عضو حزب توده بود نه تنها در نوشتن، بلکه در تفکر هم مقید سبک و سیاق حزب توده بود؛ اما با انشعاب از حزب توده می توانست هر موضوعی که به ذهنش می رسید را بر روی کاغذ بیاورد، این بود که خود را از قید و بند این حزب رهانید.
تاثیر تحولات سیاسی در سبک نوشتن پرویزی
...

پیشنهاد کاربران

بپرس