کلمه دژ یک کلید واژه و یک کهن واژه از قدیم که به زمان ما هم رسیده و در حال استفاده می باشد به مفهوم سپر محافظ استحکامات ضد مخالف
حرف ژ در کلمه دژ با توجه به محل صدور آن از ابزارهای دهان برای ایجاد آوا به حرف ش و حرف ز و حرف ج نزدیک و قابل تبدیل هست و این رویه هم هست که باعث می شود مفهوم کلمه به سمت ایجاد یک مفهوم جدیدتر در یک بُعد دیگر خیز بردارد و مفاهیم جدیدی را ایجاد کند. اگر از زاویه تغییر شکل حروف در غالب کلمه به این کلمه نگاه کنیم و رد این کلمه را در کلمات دیگر جستجو کنیم به کلماتی از قبیل دشوار یعنی ضد وار شدن ضد ورزیده شدن یا دشنام ضد اعتبار و آبرو یا دشمن یا کلمه دشک یا تشک یعنی سپری برای محافظت از سرما یا گرما البته کلمه دشک و تشک دو حرف د و ت دو مسیر متفاوت برای تفسیر این کلمه ایجاد نموده است با این تفسیر که تُشک یا تَشَک یعنی یک زیرانداز جهت ایجاد یک گرمای ملایم با کلمه تَش یا آتش. یا کلمه دژخیم به مفهوم دشمنی که نمی گذارد کسی در یک جایی خیمه بزند و زندگی کند یا کلمه دز و سد دز که خودش گویای مفهوم خودش هست یا کلمه دزفول یا دزپول شهری که دارای پول قدرتمندی بوده یا دارای یک پل مستحکمی بوده قابل برداشت هست. حرف ج هم در کلمه سنندج و دجله مفهوم خودش را ایجاد نموده است.
... [مشاهده متن کامل] قلعه و حصار
کلماتی که با شاه در ارتباط هستند
شاهراه
شاهدار
شهر
شاه ایندر یا شاه اندر
شاه دیر یا شاه دایر
شاه اندر���شاهیندر���شاهین دژ
شاهین پرنده شاهان که معمولا در کوهستانها و جاهای بلند لانه دارد
... [مشاهده متن کامل]
و احتمالا واژه شاهیندر کم کم به شاهین دژ تغییر پیدا نموده و کلمه دژه به معنای قلعه و بارویی که مرزبانان استفاده میکردند در امده است
diz شاید از دیر و دیار و دایر باشد
در ترکی هم چنین کلمه ای به معنای راست کردن و دایر کردن ( احتمالا چادر ) وجود دارد
دِژ =دِش= ضد
کلمه" ضد" عربی هستش
دشمن = دژمن= ضدمن
در زبان فارسی حرف ژ به مرور به حروف ز یا ش و یا ج و. . . تبدیل شده است
همانند
ژِن به زن
دِژمن به دُشمن
دِژنام به دُشنام
بیژن همان بیژن مانده
... [مشاهده متن کامل]
دِژ به دج سنندژ به سنندج
ژوان به جوان
دِژوار به دشوار
روژ به روز
دژله به دجله ( رود دجله )
رِژ به ریز ( ریختن )
کَژ یا کژی به کج و کجی
بَرز به بُرج یعنی بلند
بَرژوندیا بَرجوند ( بَرج وند ) یعنی منظره
واژه دژ
معادل ابجد 11
تعداد حروف 2
تلفظ dož
نقش دستوری اسم
ترکیب ( پیشوند ) [پهلوی: duš] ‹دش› [قدیمی]
مختصات ( دُ ) [ په . ]
آواشناسی deZ
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
این سرم دژ می خورد: این سرم بد می خورد.
این برم دُشخور است: لین برم بد خور است.
دُژ: دیز: dis
دُژستاره: disater
ستاره: بخت.
دُژبخت: بدبخت: disater
دّژبختی: بدبختی: disater
دُژ: دُش: ضد. بد.
دُژمن: دُشمن: ضدی من.
آن دشمنم است: آن بر ضدم است.
دُشخور: بدخور. این به دشخوار بدل شده است.
دُژ:دُش: دِژ: دِیژ: دِیز.
حصار
دژ= دَ ژ: به معنی های جمع شدن و یکی شدن و گردهم شدن
دج شکل دگر گونی آوایی یافته آن می باشد.
در زبان کوردی
دژ= مخالف، برعلیه
دژمن= مخالف من
دژمان=فوش
دژوار=سخت ، وار به معنی محدوده ، منطقه
دژله= مخالف آنها و اسم رودخانه معروف مهمیست که در عربی به ( دجله ) تبدیل شده
مرز طبیعی که بین ساسانیان و یونان و روم
پیوست دیدگاه پیشین:
در رویه یِ 271 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه هایِ اوستا ) ، واژه یِ ( اوز - دئِزَ ) به چمِ ( دژ ( ساختمانِ بلند ) ) آمده است:
واژه ( دژ ) واژه ای پارسی است که در زبان اوستایی ( دیز diz ) به چمِ ( ساختن، احاطه کردن، دورگرفتن ) ، ( اوز دیز ) به چمِ ( سازه را بالا بردن، برپا کردن ) و ( پَئیری دیز ) به چمِ ( پیرامون گرفتن، فراگرفتن، گرداگرد گرفتن ) و در زبان پارسیِ میانه - پهلوی ( دیز diz ) به چمِ ( دژ، برج و بارو، کلات ) بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
پَسگشت ( reference ) :
1 - رویه یِ 26 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی )
2 - رویه یِ 736 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا )
دژ
برازجون
قلعه و ارگ و بارو
دژ ( Dej ) :کلمه ای ترکی. در آذربایجان وسیله ای بود چوبی که هر کدام شکل مخصوصی داشت و مباشر مالک با آن روی گندم چیده شده هر دهقان در خرمنگاه علامت میزد تا اینکه تا زمان تقسیم محصول بین زارع و مالک دست نخورد
البته اگر این واژه نامه را بپذیرین یا نه اینجا آشکاره که اینجا یا گرفته شده داده شده البته شباهتی که میان زانو و قلعه وجود دارد آن هم برامدگی است و به دیدگاه بنده نقل قولی که شما از آقای کاشغری اوردید
... [مشاهده متن کامل] کافی نیست چون بر پایه گفته ی شما فقط دیدگاه شان را بازگو کردن . خوشحال می شوم که اگر دانسته بیشتر دارید مطرح کنید
شور بختانه به یاد ندارم در کدام فرهنگ واژگان پهلوی به این کارواژه برخورد کردم ولی در واژه نامه ی فارسی به پهلوی بهرام فره وشی هشت واژه ی پهلوی بود که مانای قلعه را میداد که دز یکی از آن ها بود ولی اینگونه که پیداست فرهنگ واژهگان برای شما پذیرفته نیست.
... [مشاهده متن کامل]
واژگان که بهرام فره وش آورده بود dēz , diz, dez, va, awahan, drupuštih, drupušt, karita, karitak بود و چون پژوهش بسیار کمی در زمینه نوشته های پهلوی دارم ولی برای اطمینان شما از واژه نامه، drupušt را در بندهشن فصل ۱ الف برخورده ام
البته استدلال شما را واژگون هم میتوان کرد که دز ترک ها از دژ پارس ها گرفته شده است
در پاسخ به کاربر گرامی کاف
دز یا دژ از کارواژه ی پهلوی دئیزیتن گرفته شده که مانای بنا کردن است.
قلعه، حصار، قصر
Tiz یا Diz: دو معنی در زبان ترکی دارد به معنای" زانو" و " مکان مرتفع" در ترکی ست.
توضیح شیخ محمود کاشغری در "دیوان لغات الترک" در مورد واژه دیز:
فارس ها این کلمه را از ترکان آموخته اند و به قلعه "دز" میگویند.
به حسار یا قلعه یا سنگر و یا هرچیز دیگری که مانند این سه چیز باشند میگویند
به نظرمن دژفقط معنی یک قلعه را میدهد
قلعه
قلعه نظامی
سنگر
حصار، قلعه
دژ در زبان اوستا ، پهلوی و پارسی به یک ریخت آمده و همگی به معنای کلات و بارو می باشد و در برخی گویش های پارسی باختری به گونه "دز" و " دیز" آمده ، مانند: دزفول ، دیزین ، دیزمار و دزبن.
این واژه در زبان ترکی " دوز شده است ، مانند: باران دوز ، روان دوز ، اصلان دوز.
... [مشاهده متن کامل]
دژ در زبان تازی ( عربی ) دج گردیده ، مانند : هیدج ( هیردژ ) ، سنندج ( سئن دژ = دژعقاب ) .
واژه " دژ dež " یا دز به معنی سخت و مشکل و غیر قابل دست رسی است در زبان تالشی که هم تای زبان پهلوی ویکی از گویش های زبان پارسی باستانی است در این زبان به واژه دشوار ( دژوار ) ودر برخی نقاط دژقار و دسخوار
... [مشاهده متن کامل] نیز تلفظ میشود . که واژه دژخوار یا دژخوار ودشخوار یا وشوار نیز به مشابه واژه مرکب ( مانند دژ ) میباشد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)