منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
دژ کلمه ای تورکی است که ازتیز به معنی جای بلند گرفته شده است دیوان الغات تورک
دژ=dazh. به فتح د
درزبان لکی به معنای //سالم , درست ودقیق ، دست نخورده ، بدون کم وکاست //است .
آشنایی با پیشوندهای " هو - " و " دُش - /دژ - ":
پیشوندهایِ " هو - " و " دُش - " پادواژه یِ ( =متضادِ ) یکدیگر هستند.
اگر واژه ای را که پس از این دو پیشوند می آید، با " X " نشان دهیم، آنگاه " هو - X " به معنایِ " X خوبی داشتن" است و " دُش - X" به معنایِ " X بدی داشتن" است. اگر خودِ " X" چیزِ بدی باشد یا ویژگیِ بدی را بازنمایی کند، آنگاه " دُش - X" بسیار بَد بودنِ آن چیز یا آن ویژگی را نشان می دهد.
... [مشاهده متن کامل]
در زبانهای باستانیِ ایرانی ما پیشوند " دُش/دژ" را به ریختهایِ
" دوش:duš " / دوژ:duj" / " دو ( س ) :du ( s ) " ( چنانچه X با "س:s" آغاز شود ) /" دور:dur" داشته ایم.
نمونه ها:
1 - " سرَو:sraw" به چمِ " آوازه" بوده است که با "سُراییدن" در پارسی همریشه است:
"هو - سرَو :hu - sraw" به چمِ " خوشنام، خوش آوازه" بوده است و " دو - سرَو:du - sraw" به چمِ " بدنام، بدآوازه" بوده است؛
2 - در زبانِ پارتی برای واژه " چیهر:čihr " که همان " چِهر، چِهره" است، داریم:
" هو - چیهر:hu - čihr " به چمِ " خوش چهره، زیبا" و " دور - چیهر :dur - čihr " به چمِ " بدچهره، زشت"؛
3 - در زبانِ پارسیِ میانه برای واژه یِ " چَشم: čašm " داریم:
"هو - چَشم:hu - čašm " به چمِ " نیکخواه، خیرخواه" و " دُوش - چَشم:duš - čašm " به چمِ " بَدچشم، حسود، رِشک ورز" است؛
4 - برای واژه یِ " گَند:gand" در زبانِ مانوی داریم:
" دوژ - گَن:duj - gann " به چمِ " بسیار گَند و زننده" .
( در نمونه 4 ازآنجایی که واژه یِ " گَند=X" چیزِ بدی را باز نمایی می کند، با همراهیِ پیشوندِ " دوژ/دوش" بسیار بد بودنِ آن نشان داده میشود. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشت:
رویبرگِ 260 از نبیگِ " زبانهایِ ایرانی" ( گرنوت ویندفور ) ، بخشِ ( 6. 1. 1 )

دژ=به کسر د
درزبان های ایرانی به معنای# ، حصار ، قلعه ، بارو،
دژ، دش، ضد، دشمن، غیر، #می باشد.
دِژ در زبان لکی به معنی ۱. بیماری و ناخوشی و بد حالی و بیماری واگیر دار ۲. بوی بد ناشی از عرق و و تعفن ۳. یعنی حصاربلند محکم و غیر قابل نفوذ
آشنایی با پیشوندِ " دُش/دژ" :
چنانکه می دانید، " دُش - " یا " دژ - " در زبانِ پارسی پیشوندی است که " بدی، تباهی، ناروایی، ناراستی، خطاکاری و. . . " را بازنمایی می کند.
این واژه در زبانِ سانسکریت به ریختِ " duś " آمده است که ما در این زبان آن را هم به ریختِ ریشه ای ( بنواژه ای ) داریم و هم به ریختِ پیشوندی. آنجایی که به ریختِ ریشه ای آمده است، دارایِ صفت مفعولیِ " duśta " است. ( چنانکه از فرنگاره های زیر می توان دریافت. )
... [مشاهده متن کامل]
برای نمونه در زبانِ سانسکریت پیشوند " duś "، هنگامیکه با ریشه " کَر:car" همراه می شود، به چمِ " بَد عمل کردن، به ناحق یا در اثر اشتباه به بدی رفتار کردن" می باشد؛ " یا هنگامیکه " duś " با صفت مفعولی " کرتَ:kṛta " همراه می شود، به چمِ " بدرفتار، بدکردار، عملِ بد، گناه، معصیت، اشتباه" است.
پَسگشت:
رویبرگهای 279 و 280 از نبیگ " فرهنگ سَنسکریت - فارسی" ( جلالی نائینی ) - پ2
دژ= به فتح د
درزبان لکی به معنای //سالم ، درست, کامل وبدون نقص/می باشد .
دژ ؛ جدار مستحکم و منسجم
توضیح کاملتر مرتبط با تحلیل و تفسیر کلمه ی تاج و تاژ و تجن به شرح زیر تبیین شده است ؛
تَجَن ؛ در ابتدای توضیح این مطلب لازم به ذکر است که مفهوم کلمه ی تجن با تجنیس به معنای هم جنس سازی نباید اشتباه گرفته شود.
... [مشاهده متن کامل]
ریشه ی کلمه ی تَجَن دو حرف ( ت ج ) می باشد و حرف اصلی تر این ریشه حرف ( ج ) می باشد که قابل تبدیل به حروفی مثل ( چ ش ژ ز ) می باشد. در یک تعریف مختصر تجن به معنی تجمیع شده و یا مونتاژ شده دارای معنا و مفهوم می باشد.
این دو حرف در قانون قلب ها قابل تبدیل به حروف نزدیک به محل صدور آوای آن هستند.
ذات آوایی حرف ( ت ) در کلمه ی تژ به گونه ای است که از مشارکت زبان و لثه ی بالایی دندان جلو قابل صادر شدن است و صدور این آوا به گونه ای است که در هنگام ایجاد آوای این حرف، زبان دارای یک پهنه و سطح بیشتری از تماس را با نرمی بیشتر به نسبت حرف ( د ) دارد. یعنی وقتی حرف ت در قانون قلب ها ، منقلب می شود به سمت حرف ( د ) زبان از حالت نرمی به حالت سفتی با سطح تماس کمتری با لثه ی بالایی تبدیل می شود. و عینیت این حالت در دو کلمه ی تژ و دژ دو مفهوم نرمی و سفتی یا آسانی و سختی یا تَشَتُّت و دَجَدُّد را در مفهوم کلمه منطبق با واقعیت ایجاد می کند.
مثلاً عینیت ذات آوایی حرف ( د ) به نسبت ذات آوایی حرف ( ت ) در کلمه ی دژ و دشوار این مطلب را به ما می رساند که یک کار سختی که به عنوان یک جدار در پیش روی ما قرار دارد که نیاز به یک اراده ی دژ مانند و مستحکم را برای برداشتن این جداره ی جدی از پیش رویمان را دارد.
قانون بازچینی و بازخوانی حروف معکوس در مورد کلمه ی دژ کلماتی مثل جدال جدار جدییت را پیش رویمان می گذارد.
چنانچه حرف ( ژ ) در کلمه ی دژ به سمت حرف ( ز ) خیز بردارد و کلمه ی دز ایجاد گردد مفهوم کلمه به سمت یک مفهوم بسیار مستحکم تر و خشک تر با حجم کمتر با ضدیت و تیزی بیشتر خیز برمی دارد.
یعنی به ترتیب ذات حروف اگر مسیله و بُعد استحکام در مفاهیم کلمات را بخواهیم نشان دهیم به ترتیب حروف س ش چ ج ژ ز روند سختی و زمختی را برای ما در مفاهیم کلمات آشکار می کند.
از آنجایی که تمامی زبانها از قبیل عبری عربی آرامی آریایی ایرانی اورامی اروپایی کارایی و. . . دارای یک ریشه ی مشترک هستند و هر چه به گذشته برگردیم به اشتراکات بیشتری از کلمات در زبانهای مختلف می رسیم توضیح کلیدواژه ی ( تَجَن ) از طریق قانون و قواعد ایجاد کلمات در ابعاد و زوایای کاربردی مختلف به شرح زیر قابل تبیین خواهد بود ؛
( دژ دژاگه تِژ تاژ تِژی مونتاژ تیجه تجارت تیچر تژکه تَچَر تجن تاج تاژ تاش تشت تشک آتش آرتَش دژگام دژاگه دجله دزفول دژکوب دژخیم دشمن نتیجه تجن تَشی توشی تیشی توشیبا )
در گویش تاتی خراسان شمالی هنگامی که پوست شکاف می خورد و زخم می شود و روی این زخم را با پارچه یا پنبه یا دستمال کاغذی بخواهند ببندند می گویند مراقب باش تِژِ دستمال داخل زخم نمانه.
در لهجه ی تاتی وقتی که کارگران هنگام بیرون آوردن پنبه از داخل تشتک یا غوزه یا کوزه ی پنبه مشغول پنبه چینی هستند صاحب زمین و صاحب کار این اصطلاح را برای گفتن به کارگران استفاده می کند؛ پنبه ها را طوری جمع کنید که تِژِ پنبه داخل تشتک یا غوزه جا نماند.
کلمه ی تَشت نیز که به ظرفی سینی مانند و دارای پهنا و عمق بیشتر به نسبت سینی می باشد از جهت تِژ نمودن چیزها در داخل آن و دژاگه شدن دارای معنا و مفهوم می باشد.
همچنین کلمه ی تُشک که اشتباها به رختخواب معنی می شود به معنی زیرانداز تِژ شده دارای معنا و مفهوم می باشد.
همچنین تِژ باقی مانده گندم و جو به معنی ته مانده و باقی مانده ی گندم و جو را که درو کرده اند و بر روی زمین باقی مانده است و گوسفندان را روی این زمین رها می کنند تا چَرا کنند تَچَر گفته می شود.
اصطلاح تیر و تیجه نیز در گویش تات های خراسان شمالی در خانه سازی به تیرهای چوبی مستحکم و تو پر گفته می شود.
کلمه ی تیجه و تَجَن برای نی های تو پُر نیز در لهجه ها و گویش های مختلف رایج می باشد.
در زبان کردی کرمانجی برای حالتی که بخواهند داخل ظرفی ( تشت ) را پُر کنند می گویند تِژِ کن.
در زبان انگلیسی به معلم نیز تیچر teacher به معنی پُر کننده می گویند.
احتمالا کاخ تَچَر در تخت جمشید نیز یک کاربرد آموزشی و دانشگاهی و تجارتی داشته است.
کلمه ی تجارت با ریخت تیچارت نیز به معنی معامله کردن و ایجاد تعامل جهت کسب سود و پُر شدن به لحاظ مادی یا معنوی
کلمه ی دِژ نیز به معنی استحکامات زمانی این حالت وجود دارد که چیزی یا وسیله ای از درون مستحکم و تو پُر باشد.
کلمه ی دژخیم به معنی دشمنی سرسخت و پر اراده برای دشمنی کردن می باشد.
کلمه ی دژگام به معنی مصمم و محکم گام برداشتن نیز به کسی اطلاق می شود که دارای اراده ی مستحکم و ثابت قدم در راهی باشد.
به گونه ای از جوجه تیغی ها که از همه بزرگ تر و قوی ترند نیز تیشی یا تَشی یا تِژی گفته می شود.
کلمه ی تِژ اونقدر دارای کاربردهای فراوان در ابعاد کاربردی مختلف در زبانهای مختلف می باشد که در کلمه ی تشدید و شِدَّت نیز این مفهوم قابل مشاهده است.
حتی در کلماتی مثل تَشَتُّت تشکیل دشت دست داشتن دوست تشمال و. . .
تشمال ؛ مالامال از پُر بودن ، صفتی برای انسانهای دارا و ثروتمند و دانا و حکیم و. . .
کلمه ی تشنه و تشنگی نیز به معنی از پُر بودن افتادن و نیاز به پر شدن و دریافت آب دارای معنا و مفهوم می باشد. ریخت و غالب ساختمان کلمه ی تشنه مثل کلمه ی شهنه به معنی از شاهی افتادن یا کلمه ی دشنه به معنی ابزاری سخت که عاملی برای ایجاد تشنگی می باشد.
کلمه ی مونتاژ یا مونتاج نیز که از تژ ایجاد شده به مفهوم تالیف نمودن و تجمیع نمودن و انسجام دادن معنی دارد.
اصطلاح نتیجه گرفتن نیز به معنی دریافت کردن و توشیبا شدن و تاج و تاژ شدن از کلمه ی تِژ ایجاد شده است.
کلمه ی توشیبا نیز به معنی پُر شده و مستحکم در ابعاد کاربردی مختلف برای محصولات صنعتی برای انسانهای حکیم و دانشمند قابل استفاده است.
تاژ ؛ مونتاژ شده ، تجمیع شده ، مستحکم ، قدرتمند ، مرتبط با کلمه ی تاج و تجن به مفهوم نمادی از قدرت و توانایی
کلمه ی دشنه نیز که به چاقو و خنجر معنی می شود به معنی ابزار یا وسیله ای که باعث از استحکام افتادن می شود می باشد.
سد دز با ریخت دیگر آن سد دز نیز که نامی از سدهای ایران زمین می باشد به معنی سد پر آب و سد مستحکم معنی می رساند.
شهر دزفول نیز از جهات مختلف مرتبط با مفهوم کلمه ی تژ و تچر و تیچر می باشد.
به مناطق پرآب و آبگیر و یا دارای جمعیت زیاد و تجمیع شده در یک منطقه ی پرآب تجن گفته می شود.
اگر از زاویه ی قانون قلب ها این مسیر را به پیش برویم رود دجله نیز به مفهوم رود پُر آب مرتبط با کلمه ی تِژ و دژ و تِچ و دِز و. . . می باشد.
دجله ؛ رودخانه ی پر آب و دارای جریان زیاد ، جریانی که برای عبور از آن نیاز به جدال جدی دارد، جریانی نیرومند که همچون جداری مانع عبور است.
تشت تژ شده
تشلة ، فرونشاننده ی آتش یا برطرف کننده ی تشنگی
دژله ؛ مستحکم
چنانچه این روند از تحلیل کلمه ی تژ را بیشتر به پیش برویم کلمات بیشتری را در پهنه ی واژگان و دریای لغات مرتبط با کلمه ی تژ در پیچ و تاب قانون و قواعد ایجاد کلمات خواهیم دید مثل ؛ داس دسیسه دیوث دست دوست و. . .
قلعه و حصار
کلماتی که با شاه در ارتباط هستند
شاهراه
شاهدار
شهر
شاه ایندر یا شاه اندر
شاه دیر یا شاه دایر
شاه اندر���شاهیندر���شاهین دژ
شاهین پرنده شاهان که معمولا در کوهستانها و جاهای بلند لانه دارد
... [مشاهده متن کامل]
و احتمالا واژه شاهیندر کم کم به شاهین دژ تغییر پیدا نموده و کلمه دژه به معنای قلعه و بارویی که مرزبانان استفاده میکردند در امده است
diz شاید از دیر و دیار و دایر باشد
در ترکی هم چنین کلمه ای به معنای راست کردن و دایر کردن ( احتمالا چادر ) وجود دارد
دِژ =دِش= ضد
مترادف " ضد" در زبان عربی
دشمن = دژمن= ضدمن
در زبان فارسی حرف ژ به مرور به حروف ز یا ش و یا ج و. . . تبدیل شده است
همانند
ژِن به زن
دِژمن به دُشمن
دِژنام به دُشنام
... [مشاهده متن کامل]
بیژن همان بیژن مانده
دِژ به دج سنندژ به سنندج
ژوان به جوان
دِژوار به دشوار
روژ به روز
دژله به دجله ( رود دجله )
رِژ به ریز ( ریختن )
کَژ یا کژی به کج و کجی
بَرز به بُرج یعنی بلند
بَرژوندیا بَرجوند ( بَرج وند ) یعنی منظره
واژه دژ
معادل ابجد 11
تعداد حروف 2
تلفظ dož
نقش دستوری اسم
ترکیب ( پیشوند ) [پهلوی: duš] ‹دش› [قدیمی]
مختصات ( دُ ) [ په . ]
آواشناسی deZ
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
این سرم دژ می خورد: این سرم بد می خورد.
این برم دُشخور است: لین برم بد خور است.
دُژ: دیز: dis
دُژستاره: disater
ستاره: بخت.
دُژبخت: بدبخت: disater
دّژبختی: بدبختی: disater
دُژ: دُش: ضد. بد.
دُژمن: دُشمن: ضدی من.
آن دشمنم است: آن بر ضدم است.
دُشخور: بدخور. این به دشخوار بدل شده است.
دُژ:دُش: دِژ: دِیژ: دِیز.
حصار
دژ= دَ ژ: به معنی های جمع شدن و یکی شدن و گردهم شدن
دج شکل دگر گونی آوایی یافته آن می باشد.
در زبان کوردی
دژ= مخالف، برعلیه
دژمن= مخالف من
دژمان=فوش
دژوار=سخت ، وار به معنی محدوده ، منطقه
دژله= مخالف آنها و اسم رودخانه معروف مهمیست که در عربی به ( دجله ) تبدیل شده
مرز طبیعی که بین ساسانیان و یونان و روم
پیوست دیدگاه پیشین:
در رویه یِ 271 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه هایِ اوستا ) ، واژه یِ ( اوز - دئِزَ ) به چمِ ( دژ ( ساختمانِ بلند ) ) آمده است:
واژه ( دژ ) واژه ای پارسی است که در زبان اوستایی ( دیز diz ) به چمِ ( ساختن، احاطه کردن، دورگرفتن ) ، ( اوز دیز ) به چمِ ( سازه را بالا بردن، برپا کردن ) و ( پَئیری دیز ) به چمِ ( پیرامون گرفتن، فراگرفتن، گرداگرد گرفتن ) و در زبان پارسیِ میانه - پهلوی ( دیز diz ) به چمِ ( دژ، برج و بارو، کلات ) بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
پَسگشت ( reference ) :
1 - رویه یِ 26 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی )
2 - رویه یِ 736 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا )
دژ
برازجون
قلعه و ارگ و بارو
دژ ( Dej ) :کلمه ای ترکی. در آذربایجان وسیله ای بود چوبی که هر کدام شکل مخصوصی داشت و مباشر مالک با آن روی گندم چیده شده هر دهقان در خرمنگاه علامت میزد تا اینکه تا زمان تقسیم محصول بین زارع و مالک دست نخورد
البته اگر این واژه نامه را بپذیرین یا نه اینجا آشکاره که اینجا یا گرفته شده داده شده البته شباهتی که میان زانو و قلعه وجود دارد آن هم برامدگی است و به دیدگاه بنده نقل قولی که شما از آقای کاشغری اوردید
... [مشاهده متن کامل] کافی نیست چون بر پایه گفته ی شما فقط دیدگاه شان را بازگو کردن . خوشحال می شوم که اگر دانسته بیشتر دارید مطرح کنید
شور بختانه به یاد ندارم در کدام فرهنگ واژگان پهلوی به این کارواژه برخورد کردم ولی در واژه نامه ی فارسی به پهلوی بهرام فره وشی هشت واژه ی پهلوی بود که مانای قلعه را میداد که دز یکی از آن ها بود ولی اینگونه که پیداست فرهنگ واژهگان برای شما پذیرفته نیست.
... [مشاهده متن کامل]
واژگان که بهرام فره وش آورده بود dēz , diz, dez, va, awahan, drupuštih, drupušt, karita, karitak بود و چون پژوهش بسیار کمی در زمینه نوشته های پهلوی دارم ولی برای اطمینان شما از واژه نامه، drupušt را در بندهشن فصل ۱ الف برخورده ام
البته استدلال شما را واژگون هم میتوان کرد که دز ترک ها از دژ پارس ها گرفته شده است
در پاسخ به کاربر گرامی کاف
دز یا دژ از کارواژه ی پهلوی دئیزیتن گرفته شده که مانای بنا کردن است.
قلعه، حصار، قصر
Tiz یا Diz: دو معنی در زبان ترکی دارد به معنای" زانو" و " مکان مرتفع" در ترکی ست.
توضیح شیخ محمود کاشغری در "دیوان لغات الترک" در مورد واژه دیز:
فارس ها این کلمه را از ترکان آموخته اند و به قلعه "دز" میگویند.
به حسار یا قلعه یا سنگر و یا هرچیز دیگری که مانند این سه چیز باشند میگویند
به نظرمن دژفقط معنی یک قلعه را میدهد
قلعه
قلعه نظامی
سنگر
حصار، قلعه
دژ در زبان اوستا ، پهلوی و پارسی به یک ریخت آمده و همگی به معنای کلات و بارو می باشد و در برخی گویش های پارسی باختری به گونه "دز" و " دیز" آمده ، مانند: دزفول ، دیزین ، دیزمار و دزبن.
این واژه در زبان ترکی " دوز شده است ، مانند: باران دوز ، روان دوز ، اصلان دوز.
... [مشاهده متن کامل]
دژ در زبان تازی ( عربی ) دج گردیده ، مانند : هیدج ( هیردژ ) ، سنندج ( سئن دژ = دژعقاب ) .
واژه " دژ dež " یا دز به معنی سخت و مشکل و غیر قابل دست رسی است در زبان تالشی که هم تای زبان پهلوی ویکی از گویش های زبان پارسی باستانی است در این زبان به واژه دشوار ( دژوار ) ودر برخی نقاط دژقار و دسخوار
... [مشاهده متن کامل] نیز تلفظ میشود . که واژه دژخوار یا دژخوار ودشخوار یا وشوار نیز به مشابه واژه مرکب ( مانند دژ ) میباشد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)