درک

/darak/

مترادف درک: ادراک، استنباط، دریافت، فهم، مشعر، مکاشفه | اسفل السافلین، جهنم، دوزخ، سقر، نار، هاویه

متضاد درک: بهشت

برابر پارسی: دریافت، گیرایی، یادگیری

معنی انگلیسی:
apprehension, cognizance, discernment, grasp, perception, understanding, view, hell, hades

لغت نامه دهخدا

درک. [ دَ] ( ع مص ) دریافتن. ( غیاث ) ( آنندراج ). ادارک. بدون فاصله بجا آوردن. ( ناظم الاطباء ). دریافت. اندریافت. فهم. دریافتگی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : اندرآن حکمت است ایزدی... مر خلق روی زمین را که درک مردمان از دریافتن آن عاجز است. ( تاریخ بیهقی ). || فرا رسیدن و رسیدن و پیوستن. ( ناظم الاطباء ).

درک. [ دَ رَ/ دَ ] ( ع مص ، اِ ) دررسیدن. ( منتهی الارب ). لحاق و رسیدن به چیزی. ( از اقرب الموارد و ذیل آن ) : لاتخاف دَرَکاً و لاتخشی. ( قرآن 20 / 77 )؛ بیم نداری [ ای موسی ] از دریافتن و رسیدن [ قوم فرعون ] و نمی ترسی. || بدست آوردن حاجت ، گویند: اللهم أعنی علی درک الحاجة؛ یعنی خداوندا مرا بر درک و بدست آوردن حاجت یاوری کن. ( از اقرب الموارد ). || فرس درک الطریدة؛ اسبی که رسنده به طریده و شکار است. ( از اقرب الموارد ). || رسن پاره ای که در طرف رسن بزرگ یا درگوشه دلو بندند. ( منتهی الارب ). ریسمانی که به انتهای ریسمان بزرگ بندند تا با آب در تماس باشد و ریسمان دلو نپوسد و متعفن نگردد. ( از اقرب الموارد ). || نهایت تک هر چیز. ( منتهی الارب ). دورترین نقطه از انتهای هر چیز، گویند: بلغ الغواص درک البحر؛ یعنی غواص به دورترین نقطه انتهای دریا رسید. ( از اقرب الموارد ). قعر چیزی گود. بن جائی ژرف. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). ج ، أدراک. || تک دوزخ. ( منتهی الارب ). طبقه ای از طبقات جهنم. ( از ذیل اقرب الموارد از لسان ). طبقه دوزخ. ( غیاث ) ( آنندراج ). و طبقات دوزخ را درکات گویند چنانکه ازآن ِ بهشت را درجات. ( آنندراج ). طَبَق دوزخ. ( دهار ). طبقه اسفل جحیم. ( لغت محلی شوشتر، خطی ). دوزخ. ( ناظم الاطباء ). هر یک از منازل گناهکاران به دوزخ.هر یک از طبقات دوزخ که روی به پستی دارد. ته جهنم.در مقابل درجه. ج ، درکات. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- الدرک الاسفل ؛ درک اسفل. طبق زیرین دوزخ. ( دهار ). تک دوزخ : ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار و لن تجد لهم نصیراً. ( قرآن 4 145/ )؛ همانا که منافقان در طبقه زیرترند از آتش و هرگز برای ایشان یاوری نیابی.
درک الاسفل است جای امید
به درج کی رسد کسی ز درک.
ابولیث طبری.
زندان درک اسفل و زندانبان مالک دوزخ. ( سندبادنامه ص 249 ). || خطابی یا تعبیری نماینده نفرت و بی اعتنائی کار کسی یا زیان و اتلاف حاصل از کار وی. کلمه «درک » یا «به درک » برای ابراز تنفریا نشان دادن بی اعتنایی نسبت به اتلاف چیزی یا انجام عملی بر زبان می آید. ( فرهنگ لغات عامیانه ): به درک.به درک اسفل ؛ به اسفل السافلین.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

دررسیدن، رسیدن بچیزی، رسیدن بحاجت، پی بردن، نهایت گوی وقعرچیزی مانندته دریا، ته دوزخ، سند
( اسم ) نهایت گودی چیزی مانند ته دریا و غیره . ۲ - ته دوزخ ته جهنم . یا درک رسفل ۱ - پایه زیرین . ۲ - ته دوزخ . یا به درک بجهنم در دوزخ ( بهنگام عدم رضایت و ناخشنودی از امری و خبری گویند ) یا به درک رفتن ( واصل شدن ) بجهنم فرو رفتن مردن ( دشنام است ) .
قریه ایست دو فرسنگی میانه شمال و مشرق دیر دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون

فرهنگ معین

(دَ رَ ) [ ع . ] (اِ. ) نهایت عمق و گودی چیزی مانند ته دریا، قعر جهنم و غیره .
(دَ رْ ) [ ع . ] (اِمص . ) دریافت ، اندریافت . ج . ادراکات .

فرهنگ عمید

۱. دریافتن، پی بردن.
۲. رسیدن به چیزی.
۳. رسیدن به حاجت.
۱. یکی از طبقات جهنم.
۲. [قدیمی] نهایت گودی و قعر چیزی، مثل ته دریا، ته دوزخ.
۳. [قدیمی] آنچه بعد از چیزی پدید آید.
۴. [قدیمی] سند و مدرکی که پس از فروش ملک در دست کس دیگر پیدا شود و به موجب آن ادعای مالکیت کند.

فرهنگستان زبان و ادب

{AI} [تغذیه] ← دریافت کافی

گویش مازنی

/darek/ تخته ی تقسیم آب - محل تقسیم آب ۳درک – باداباد

واژه نامه بختیاریکا

( دِرَک * ) آغل چوبی؛ غاش؛ پناهگاه
( دِرَک ) چوب اسکی از جنس شاخ بز کوهی؛ کفش مخصوص برف
رَه بری

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی دَّرْکِ: درجه و مرتبه نزولی (بر وزن درج و به معنای آن است ، چیزی که هست درج به معنی "پله "را در جائی بکار میبرند که مساله بالا رفتن و صعود را در نظر داشته باشند ولی درک در جائی بکار میرود که مساله پائین آمدن مورد نظر باشد و به همین جهت گفته میشود : درجات بهشت...
معنی یُدْرِکُ: در می یابد - درک می کند
معنی خُلُقُ: اخلاق - رفتار(جمع خُلق که هم معنی با خَلق است با این تفاوت که خَلق مختص به هیئتها و اشکال و صور دیدنی است و خُلق مختص به قوا و اخلاقیاتی است که با بصیرت درک میشود ، نه با چشم )
معنی مَا یَشْعُرُونَ: درک نمی کنند (از کلمه شعور که به معنای ادراک دقیق است از ماده شـَعر گرفته شده ، که به معنای مو بوده و ادراک دقیق را از آنجا که مانند مو باریک است ، شعور خواندهاند و مورد استعمال این کلمه محسوسات است ، نه معقولات و به همین جهت حواس ظاهری را مشاعر میگ...
معنی مَبْلَغُهُم: محل رسیدن آنان (منظور از عبارت "ذَ ٰلِکَ مَبْلَغُهُم مِّنَ ﭐلْعِلْمِ " این است که آخرین مرز دانش و معرفت آنان همین متاع زود گذر دنیا ست و از درک سعادت اخروی غافلند)
معنی لَمْ یَظْهَرُواْ: نرسیده اند(در عبارت "أَوِ ﭐلطِّفْلِ ﭐلَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُواْ عَلَیٰ عَوْرَاتِ ﭐلنِّسَاءِ " منظوراطفالی هستند که بر عورتهای زنان غلبه نیافتهاند یعنی آنچه از امور زنان که مردان از تصریح به آن شرم دارند این اطفال زشتی آن را درک نمیکنند ، و این کنایه ا...
معنی لَّا یَشْعُرُونَ: درک نمی کنند(کلمه شعور که به معنای ادراک دقیق است از ماده شعر - به فتح شین گرفته شده ، که به معنای مو بوده و ادراک دقیق را از آنجا که مانند مو باریک است ، شعور خواندهاند و مورد استعمال این کلمه محسوسات است ، نه معقولات و به همین جهت حواس ظاهری را مشا...
معنی لَا تَشْعُرُونَ: درک نمی کنید(کلمه شعور که به معنای ادراک دقیق است از ماده شعر - به فتح شین گرفته شده ، که به معنای مو بوده و ادراک دقیق را از آنجا که مانند مو باریک است ، شعور خواندهاند و مورد استعمال این کلمه محسوسات است ، نه معقولات و به همین جهت حواس ظاهری را مشا...
معنی دَلُوکَ: ظهر - غروب (در مجمع البیان گفته "دلوک" به معنای زوال آفتاب و رسیدن به حد ظهر است . مبرد گفته : دلوک شمس به معنای اول ظهر تا غروب است ، بعضی دیگر گفتهاند : دلوک شمس به معنای غروب آفتاب است و اصل کلمه از دلک است که به معنای مالیدن است ، و اگر ظهر را دل...
معنی عَوْرَاتِ: عورتها - عیبها - آنچه باید پوشیده و مخفی گردد (جمع عورت و عورت به معنای عیب است ، و اگر آن را عورت نامیدهاند ، چون هر کس عار دارد از اینکه آن را هویدا کند ، و شاید مراد از آن در آیه شریفه هر چیزی باشد که سزاوار است پوشانده شود و در عبارت "أَوِ ﭐلطِّف...
معنی یُبَیِّتُونَ: شب را درک می کنند - شب نشینی می کنند (از کلمه بیتوته به معنای ادراک شب است چه باخواب همراه باشد و یا نباشد مراد از بیتوته در شب در حال سجده و حال ایستاده در عبارت "وَﭐلَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِیَاماً "این است که : شب را به عبادت خ...
معنی یَنْعِقُ: به گوسفندان (برای حفظشان از خطر یا جلوگیری از دور شدنشان از گله) نهیب می زند. (کلمه "ینعق" از نعیق است که به معنای آن نهیبی است که چوپان به گوسفندان میزند تا از گله دور نشوند یا اینکه خطری را از آنان دور کند. عبارت "وَمَثَلُ ﭐلَّذِینَ کَفَرُواْ کَمَث...
تکرار در قرآن: ۱۲(بار)
(بر وزن فرس)رسیدن و. ادراک به معنی رسیدن به چیزی است (قاموس) تا چون غرق به او رسید گفت ایمان آوردم. بر آفتاب نیست که به ماه برسد. ادراک لازم نیز آمده است مثل «ادراک الصبیّ»یعنی بچه بالغ شد ولی موارد استعمال آن در قرآن همه متعدی است. درک (بر وزن فرس و فلس) به معنی رحمت و آخرین قعر است مثل ته دریا (قاموس - اقرب) یعنی منافقین در پائین‏ترین ته آتش هستند. راغب می‏گوید: درک مانند درج است لیکن درج به اعتبار صعود و درک به اعتبار پائینی گفته می‏شود از همین جا است که گفته‏اند: درجات بهشت و در کات آتش. * درک بر وزن فرس به معنی زحمت است چنانکه گذشت یعنی: در دریا راه خشکی برای آنها بزن و آماده کن از زحمت دریا و راه رفتن در آن نخواهی ترسید و از رسیدن فرعون بیمی نخواهند داشت ممکن است مراد از درک رسیدن فرعون باشد و از «وَ لا تَخشی» خوف گذشتن از دریا. یعنی ای موسی در دریا راهی بزن و نترس از رسیدن فرعون و بیم نکن از ورود به دریا. نا گفته نماند زحمت را از آن درک گفته‏اند که شخص را درک می‏کند و به او لاحق می‏شود. تدارک: به معنی تلاحق و رسیدن به یکدیگر است گویند «تدارک القوم» یعنی آخر آنها به اوّلشان رسید (اقرب) راغب گفته: اغلب استعمال آن دریای و نعمت است مثل . ناگفته نماند: تفاعل گاهی به معنی مجرّد می‏آید مثل «فَتَعالَی اللّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ» به نظر می‏آید که در آیه شریفه نیز به معنی مجرد باشد یعنی اگر نعمتی از جانب خدا او را درک نمی‏کرد، ملامت شده به بیابان انداخته می‏شد. * . «اِدَّارَکُوا» در اصل تدارکو است تاء در دال ادغام شده و برای حذر از ابتداء به ساکن همزه وصل آمده است یعنی: چون همه در آنجا به یکدیگر رسیدند و آخریها به اوّلی‏ها لاحق شدند، آخری‏ها درباره اوّلی‏ها گویند: خدایا اینها ما را گمراه کردند. علم‏شان درباره آخرت قطع شده. در المیزان می‏گوید: تدارک آن است که اجزاء شی‏ء پشت سر هم آیند تا چیزی از آنها باقی نماند و معنی «تدارک علمهم فی الاخرة» آن است که علم خویش را در غیر آخرت صرف کرده‏اند و برای درک آخرت علمی نمانده است نظیر قول خدا: بگذر از آنانکه از ذکر مااعراض کرده جز زندگی دنیا اراده ننموده‏اند این است که درک آنها از علم (و فقط دنیا را درک می‏کنند) «ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ». و درباره تکرار «بل» گفته است «بَلِ ادّارَکَ عِلْمُهُمْ فی الْآخِرَةِ» یعنی درباره آن علم ندارند گو.ی به گوششان نرسیده است «بَلْ هُمْ شَکِّ مِنْها» یعنی خبر آن را شنیده‏اند لیکن شک کرده و یقین ننموده اند «بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ» یعنی عدم اعتقاد آنها از خودشان نیست بلکه خدا کورشان کرده است. نا کفته نماند با ملاحظه آیات قبلی باید گفت مراد از «ادّراک» تکامل اسباب علم ایت یعنی: بلکه اسباب دانش آنها درباره آخرت کامل است ولی توجّه به آنها نکرده و در شکّ اند، نه بلکه از دیدن آخرت کوراند که توجّهی به اسباب علم آن ندارند. بعضی‏ها گفته‏اند: علم آنها در آخرت به یکدیگر رسد و به آخرت یقین پیدا می‏کنند. ولی این خلاف ظاهر است .

دانشنامه عمومی

درک (دریافت). درک ( به انگلیسی: Apprehension ) درک به معنی پیوستن به شیء، رسیدن به آن و آگاه شدن از آن و عمل کردن به آن است. در فلسفه مدرسی درک به هر شناختی گفته می شود که به موضوعی تعلق گیرد و از این جهت که فعل شخص مدرک است، می تواند توسط آن، به موضوع دست یابد.
درک از نظر توماس آکویناس اولین مرحله عملیات سه گانه عقل است.
این عملیات سه گانه عبارت است از:
تصور، حکم و استدلال. در این مرحله، درک، ادراک مفرد نامیده می شود که عبارت است از تصور بسیط یا علم اولی که همراه تصدیق نیست، برخلاف مفهوم که علم مرکب است. [ ۱]
به بیانی دیگر فهم ثانوی به درک است، یعنی تأخیری تر از درک می باشد؛ و ابتدا باید درک و دریافتی صورت پذیرد، ( فرد ادراک کننده – ادراک مفرد ) مُدرک، ادراک کند و پس از آن، موضوع را شاید فهم کند و شاید هم نکند.
عکس درک (دریافت)

درک (زرآباد). درک، روستایی در دهستان زرآباد شرقی بخش مرکزی شهرستان زرآباد در استان سیستان و بلوچستان ایران است. ساحل درک بسیار معروف است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۴۴۹ نفر ( ۱۰۳ خانوار ) بوده است. [ ۱]
بیشترین دلیل شهرت درک اول به خاطر نام آن است که ایهام برانگیز است و در سالهای اخیر بین گردشگران مشهور شده که آرزو میکنند برای هم که زودتر به درک بروند. اما فارغ از نام آن دلیل اصلی و جاذبه مهم این روستا تلاقی کویر و دریاست که در طلوع و غروب مناظری وصف ناشدنی را شکل میدهند.
به دلیل توجه و حضور گردشگران در سالهای اخیر ، امکانات گردشگری بومگردی در این روستا شکل گرفته و با کمی پرس وجو میتوان اقامتگاه روستایی مناسبی را پیدا نمود. با درخواست گردشگران غذاهای محلی نیز معمولا صاحب خانه میتواند تهیه و در اختیارتان قرار دهد. همچنین در این روستا یک درخت نخل به دور از سایر درختان هست که گردشگران نام آن را تک درخت یا نخل تنها گذاشته اند.
عکس درک (زرآباد)عکس درک (زرآباد)عکس درک (زرآباد)عکس درک (زرآباد)عکس درک (زرآباد)عکس درک (زرآباد)

درک (قوبا). درک ( به لاتین: Dərk ) یک منطقه مسکونی در جمهوری آذربایجان است که در شهرستان قوبا واقع شده است. درک ۱۸۶ نفر جمعیت دارد. [ ۱]
این ناحیه پیش تر درگاور ( Dərgavər ) نام داشته که در زبان تاتی قفقاز دَرگ به معنی پل و وَر یا وار به معنی طرف دیگر است و معنای کامل آن می شود آن سوی پل یا سد. [ ۲]
عکس درک (قوبا)عکس درک (قوبا)

درک (مجموعه تلویزیونی). دِرِک ( به آلمانی: Derrick ) ( در ایران شناخته شده با نام کارآگاه دریک ) یک سریال تلویزیونی آلمانی است که توسط شرکت Telenova - Fernsehproduktion با همکاری زد د اف، اُ آر اف، و اس اف بین سالهای ۱۹۷۴ و ۱۹۹۸ دربارهٔ کارآگاه سربازرس اشتفان درک ( هورست تاپرت ) و دستیار وفادار او هری کلاین، که موارد قتل را در مونیخ و حومه اش حل می کردند ( مجموعاً سه مورد حل نشده ) باقی ماند.
دِرِک موفق ترین و پرفروش ترین سریال تلویزیونی آلمانی تمام دوران است که هورست تاپرت ( در نقش بازرس ارشد استفان دریک ) و فریتز وپر ( در نقش بازرس هری کلاین ) در آن بازی کرده اند. فیلمنامه تماما در ۲۸۱ قسمت توسط هربرت راینکر نوشته شده و هلموت رینولمان ( برای پخش در تلویزیون ) آن را تهیه کرده است. دریک به عنوان یک محصول مشترک از شبکه های تلویزیونی ZDF، ORF و SF است که بین سال های ۱۹۷۴ و ۱۹۹۸ پخش شد. اولین قسمت پخش شده "مسیر جنگلی" نام دارد که در ۲۰ اکتبر ۱۹۷۴ توسط ۳۱ میلیون بیننده از تلویزیون دیده شد. در طول سال ها، این سریال به بیش از ۱۰۰ کشور صادر شده است.
همه ۲۸۱ قسمت ۶۰ دقیقه ای را نویسنده قدیمی نمایشنامه های تلویزیونی، هربرت راینکر نوشت و هلموت رینگلمان ساخت. قسمتهای جدید درک، به عنوان یک قاعده جمعه شب ساعت ۲۰:۱۵ پخش می شدند. سریال محبوبیت عظیمی پیدا کرد و در بیش از ۱۰۰ کشور پخش شد. در واقع، تنها مناطق اندکی در جهان بوده اند که درک در آن ها رسوخ نکرده، و این دو قهرمان از مدت ها قبل در تاریخ تلویزیون برای خود جایگاهی ایجاد کرده اند.
عکس درک (مجموعه تلویزیونی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

حس

مترادف ها

imbibition (اسم)
جذب، استنشاق، درک، اشباع

apprehension (اسم)
هراس، خوف، درک، فهم، دلهره، دستگیری، بیم، توقیف

apperception (اسم)
درک، احساس

perception (اسم)
اگاهی، درک، احساس، ادراک، دریافت، مشاهده، مشاهده قوه ادراک

realization (اسم)
درک، فهم، ادراک، تحقق، تفهیم

discernment (اسم)
بینایی، درک، تشخیص، بصیرت، تمیز، دریافت

percept (اسم)
درک، ادراکات، چیز درک شده، چیز مفهوم

uptake (اسم)
درک، فهم، دودکش، ادراک، بالاگیری، بلند سازی

gusto (اسم)
لذت، درک، احساس، طعم، مزه، ذوق

percipience (اسم)
درک، احساس، دریافت، بینش و ادراک، حس تشخیص

sentience (اسم)
درک، ادراک، دریافت، حساسیت جسمانی، زندگی فکری، مبنای حس و حساسیت

فارسی به عربی

تخوف , ذوق , فحم

پیشنهاد کاربران

پردازش
فهم
دِرِّک =derrek
درزبان عنی و کهن لکی ، این کلمه به معنای خار و گیاه خارتیغه می باشد .
این گیاه خاردار خارهایی دارد که به لباس و بدن می چسبد و بسیار ازاردهنده است و بعدها به تبع از همین به هر نوع خاری ؛دِرِّک می گویند
...
[مشاهده متن کامل]

دِرک =Derk
به ساکن بودن ر و ک =درزبان لکی و لری به معناز درد و احساس ناراحتی در قسمت های مختلف بدن می باشد .
دَرَک =Darak
درزبان لکی وزبان فارسی ولری و کردی ؛این واژه به معنای بدترین مکان و بدترین جا و اسفل سافلین و پایین ترین درجه ی جهنم می باشد و و نوعی نفرین است که کاربدی منفی و بد دارد .
دَرک =Dark
به ساکن بودن ر درزبا ن پرافتخار فارسی و لکی وکردی و لری ، به معنای فهم ، هوش ؛زیرکی ؛کیاست ، استعداد ذاتی دریافت مفاهیم، و همچنزن مفاهیمی ازاین قبیل به کار می رود .

بد بهرگی از واژگانی قرآنی یا پیشاقرآنی فرد خانواده ونسل را به قهقرا و تباهی می کشد، واژگانی مانند" دَرَک" که آسیب رسان وآسیب پذیر آن را بکار می برند و به همین بسنده می نمایند . و واژگان دیگر را نیز که اسفل وسافلین ( . . . . . . . ) باشد را می گویند.
سلیم
درک: نیروی گیرایی، هنگامی که می گوییم درک و فهم ندارد یعنی نیروی گیرایی و گیرندگی اش بسیار کم ست.
درک به معنای حس واقعی فهم دیداری شنیداری دانستن و معرفت است.
بیش ار هفتاد درصد زبان عربی واژه های ایرانی هستند ، یکی از آن واژه ها همین است که همخانواده دریافتن و دریاب و . . . است
دِر�ک
به زمینهای که از سنگلاخ و ریگ پوشیده شده باشند می گویند.
discernment
استخراج ، گرفتن ، دریافتن ، اقتباس کردن ، اخذ کردن ، پی بردن
درک به معنی "دریافتن" یا باریک تر " اندریافتن" یا "رسیدن" است. ولی پرسش اساسی این است که منظور از "در" یا" اندر" چیست و در کجا می توان، چه چیز را یافت یا بدان رسید؟ اگر از نگاه ایمانوئل کانت به موضوع بنگریم. او می گوید در خود یا خویشتن؛ بدین معنی چیزی درک می شود که برای آن معادلی در درون نشان شود، مفهومی که در دانش ارتباطات و روان شناسی به ترتیب با مجموعه مرجع و برون فکنی از آن یاد می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

با تشکر از آبادیس ارجمند!

درک خودش واژه ای فارسی هست
از پسوند ک مشخصه لازم نیست الکی معادل فارسی براش بیارین در عربی فهم گفته میشه
دِرِک در زبان لکی به معنی گیاه خار تیغه است
واژه ( درک ) واژه ای ایرانی است ؛در زبانِ خویشاوندِ سانسکریت نیز واژه یِ ( tark تَرک ) به چمِ ( دریافتن، فهمیدن، اندیشیدن، دریافت، استنباط و. . . ) و واژه یِ ( tarka تَرکَ ) به چمِ ( دریافت، استنباط، پندار، تامل، تعمق، حدس و. . . ) بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

چنانکه در رویه یِ 156 از نبیگِ ( فرهنگِ سَنسکریت - فارسی ) نوشته یِ ( جلالی نائینی ) - پوشینه یِ ( دوم ) - آمده است:

درک
دَرک ( ادراک ) =بَئوذ که به گمانم واژه ایست اوستایی یا پارسی هخامنشی ( باستان )
دَرَ ک : [عامیانه، اصطلاح] در کوچک، برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود ( به معنی به جهنم ) .
دَرَک در حقوق به معنای ارتباط ملکیّت به شخصی غیر از فروشنده ضمان درک به معنای تکلیف در بازگرداندن ثمن است ( ماده ۳۹۱ ق. م )
ضامن درک
درک یعنی غرامت و معنی ضامن درک ضامن غرامت است و این غرامت عبارت است از ثمن با منافع و خسارات در صورتی که مبیع مستحق للغیر درآید و مبیع با منافع و خسارت اگر ثمن مستحق للغیر در آید .
زُوارش = درک، understanding
زُواردن = درک کردن، to understand
بن مایه: فرهنگ کوچک پهلوی، مکنزی
فهم و یادگیری
در عربی به معنی به دست آوردن است.
در اصلاح حقوقی به معنای دریافت میباشد.
دَرَک : این کلمه فارسی بوده و وارد زبان عربی شده است بخش نخست این کلمه در و معادل" درین" ترکی استامبولی و دریدگی و دریای فارسی به معنای ژرفنا و کاف آخر نیز تحریف ایک به معنای یای نسبت می باشد و در مجموع دریک یعنی کودال عمیق
درک به ترکی: آنلاماق
درک ( بافتح حرف ر ) جهنم ، به ترکی جَهَندَم
در عربی به معنی به دست آوردن است.
درک : تباهی ، ضرر
فهم یاد گیری
فهم و یادگیری
دَرَک؛در اصطلاح حقوقی یعنی متعلق به کسی یا چیزی درآمدن
حس
این واژه در منطقه بم و نرماشیر به معنی ورودی های بین کرت های مزارع که برای عبور اب از کرت دیگر به کرت دیگر ایجاد میشود
برشناسی، برآیش، برگرفت
کلمه درک به معنی معرفت و کلمه دَرَک ثمن در حقوق را بررسی نمایید
Derak:: پشتیبان . سپر
در آیین چوب بازی لر بختیاری
از دو چوب استفاده می شود
این آیین در زمان هخامنشیان
رایج بوده
چوب بزرگ درک نام دارد
چوب کوچک تیرکه*ترکه*نام دارد
چوب بزرگ نقش سپر را بازی می کند
...
[مشاهده متن کامل]

چوب کوچک نقش تیره رها شده از کمان دشمن
نفری که چوب بزرگ را در دست دارد
با رقص پا قدرت آمادگی خود را به
نفر مقابل که چوب تیرکه را در دست دارد نشان می دهد
کسی که چوب تیرکه را به سمت پای
حریف که درک در دست اوست می زند
نقش دشمن را بازی می کند
کسی که درک در دست دارد باید با تکان دادن آن از برخورد تیرکه به پای
خود جلوگیری کند همان نقش سپر را
بازی می کند
آیین جنگ نامه آریایی
آریایی ها در زمان صلح این مراسم
آئینی را برگذار می کردند تا همیشه
آماده نبرد با دشمن باشند
این آیین لری بختیاری
در بین ایل قشقایی ترک
و عرب خمسه راه یافته

درک نام دره ای ست در اسرائیل . منطقه ای در نزدیکی چابهار درک نام دارد
دار زبان لری بختیاری به معنی ::پشتیبان. سپر.
نام چوب بزرگ در آئین لری چوب
بازی*ترکه بازی. هو بازی*
دَرْک ، این واژه تازى ( اربى ) است و برابرهاى پارسى آن چنینند: آنیتون Anitun ( پهلوى: درک ، فهم ، آگاهى ، شعور - در پهلوى آنیتونتن Anituntan : درک کردن ، فهمیدن ، شعور داشتن ) ، آشنِشAshenesh ( پهلوى: آشِنیشْنْ: درک ، فهم ، شناخت - در پهلوى آشنودن Ashnudan :
...
[مشاهده متن کامل]

فهمیدن ، درک کردن ) ایاپک Ayapak ( پهلوى: فهم ، درک ، شعور و . . . ) ، بُیى Boyi ( پهلوى: بُییهْ : درک ، هوش، فهم ) ، مارِش Maresh ( پهلوى: ماریشْنْ: ادراک ، درک ، فهم ، تفکر ، تعقل و . . . - در پهلوى ماردن Mardan : درک - حس - احساس - ملاحظه کردن ، فهمیدن ، مطلع شدن ) ، ویر
Vir ( پهلوى: درک ، هوش ، حافظه )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس