[ویکی فقه] حکمت خدا وتدبیر امور (قرآن). از آیاتی چند از قرآن کریم چنین استفاده می شود که تدبیر امور از سوی خداوند یکی از آثار حکمت الهی است.
"جنود الهی در آسمانها و زمین و تدبیر امور از جانب خداوند، نمودی از حکمت او است..... ولله جنود السمـوت والارض وکان الله علیمـا حکیمـا. لشکریان آسمانها و زمین تنها از آن خداست و خداوند شکست ناپذیر و حکیم است.! ""ولله جنود السمـوت والارض وکان الله عزیزا حکیمـا. لشکریان آسمانها و زمین تنها از آن خداست و خداوند شکست ناپذیر و حکیم است.! "" و لله جنود السماوات و الارض"- کلمه" جند" به معنای جمع انبوهی از مردم است که غرضی واحد، آنان را دور هم جمع کرده باشد، و به همین جهت به لشکری که می خواهند یک ماموریت انجام دهند" جند" گفته می شود. و سیاق آیه شهادت می دهد که مراد از جنود آسمانها، و زمین، اسبابی است که در عالم دست در کارند، چه آنهایی که به چشم دیده می شوند، و چه آنهایی که دیده نمی شوند. پس این اسباب واسطه هایی هستند بین خدای تعالی و خلق او، و آنچه را که او اراده کند اطاعت می کنند، و مخالفت نمی ورزند.و آوردن جمله مورد بحث بعد از جمله" هو الذی انزل السکینة... " برای این است که دلالت کند بر اینکه همه اسباب و عللی که در عالم هستی است از آن خدا است، پس او می تواند هر چه را بخواهد به هر چه که خواست برساند، و چیزی نیست که بتواند بر اراده اوغالب شود، برای اینکه می بینیم زیاد شدن ایمان مؤمنین را به انزال سکینت در دلهای آنان مستند می کند." و کان الله علیما حکیما"- یعنی خدا جانبی منیع دارد، به طوری که هیچ چیزی بر او غالب نمی شود. و در عملش متقن و حکیم است و هیچ عملی جز به مقتضای حکمتش نمی کند. و این جمله بیانی است تعلیلی برای جمله" و لله جنود السماوات و الارض" هم چنان که بیان تعلیلی برای جمله" هو الذی انزل السکینة... " نیز هست. پس گویا فرموده: سکینت را برای زیاد شدن ایمان مؤمنین نازل کرد، و می تواند نازل کند، چون تمامی اسباب آسمانها و زمین در اختیار او است، چون او عزیز و حکیم علی الاطلاق است.
وسعت تدبیر حکیمانه الهی
بی شماری کلمات الهی و تدبیر آنها، بر اساس حکمت او است."ولو انما فی الارض من شجرة اقلـم والبحر یمده... ما نفدت کلمـت الله ان الله عزیز حکیم. و اگر همه درختان روی زمین قلم شود، و دریا برای آن مرکب گردد، و هفت دریاچه به آن افزوده شود، اینها همه تمام می شود ولی کلمات خدا پایان نمی گیرد خداوند عزیز و حکیم است. "جمله «ان الله عزیز حکیم» به منزله تعلیل برای «ما نفدت کلمات الله» است، بنابراین، پایان ناپذیری کلمات خداوند به دلیل حکیم بودن اوست.معنای آیه این است که اگر تمامی درختان زمین قلم گردد، و دریا به اضافه هفت دریای دیگر مانند آن مرکب فرض شود، و با این قلم و مرکب کلمات خدا را- بعد از تبدیل آنها به الفاظ- بنویسند، آب دریاها قبل از تمام شدن کلمات (مخلوقات) خدا تمام می شود، چون آب دریاها هر چه باشد متناهی است، و کلمات خدا نامتناهی.از اینجا معلوم می شود که در آیه شریفه حذف و اختصار گویی شده، و جمله" ان الله عزیز حکیم" در مقام تعلیل است، و معنای آن این است که: " زیرا خدای تعالی عزیز است، و چیزی عزیز و قاهر بر او نیست"، پس این کتابی هم که گفتیم آنچه را نزد خدا است تمام نمی کند، و حکیم است، و به همین جهت تدبیر را به غیر واگذار نمی سازد.آیه مورد بحث متصل به ما قبل است، برای اینکه این آیه نیز مانند آیه قبلی دلالت دارد بر اینکه تدبیر خلق مخصوص خدای سبحان است، و نه غیر، چیزی که هست آیه مورد بحث در این صدد است که وسعت تدبیر خدا، و کثرت اوامر تکوینی او را در خلق و تدبیر برساند، می فرماید: آن قدر اوامرش در خلق و تدبیر بسیار است، که دریا و هفت دریای دیگر مثل آن اگر مداد شوند، و درختان زمین به صورت قلم در آیند، و بخواهند کلمات او را بنویسند، دریاها قبل از تمام شدن اوامر او تمام می شوند.
تدبیر حکیمانه امورات یوسف
سرگذشت یوسف علیه السّلام و فراز و نشیبهای آن، براساس تدبیر عالمانه و حکیمانه خداوند است."ورفع ابویه علی العرش وخروا له سجدا وقال یـابت هـذا تاویل رءیـی من قبل قد جعلها ربی حقـا وقد احسن بی اذ اخرجنی من السجن وجآء بکم من البدو... ان ربی لطیف لما یشآء انه هو العلیم الحکیم. و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همگی بخاطر او به سجده افتادند و گفت: «پدر! این تعبیر خوابی است که قبلا دیدم پروردگارم آن را حق قرار داد! و او به من نیکی کرد هنگامی که مرا از زندان بیرون آورد، و شما را از آن بیابان (به اینجا) آورد بعد از آنکه شیطان، میان من و برادرانم فساد کرد. پروردگارم نسبت به آنچه می خواهد (و شایسته می داند،) صاحب لطف است چرا که او دانا و حکیم است! "یوسف خواست بگوید: به دنبال مداخله شیطان در بین من و برادران گرفتاریها و بلاهای زیادی به سرم آمد (ولی من تنها فراق و جدایی از شما و سپس زندانی شدن را اسم می برم) که خداوند به من احسان نمود، و همه آن بلاها را یکی پس از دیگری برطرف ساخت.آری بلاهای من از حوادث عادی نبود، بلکه دردهایی بی درمان و معضلاتی لا ینحل بود، چیزی که هست خداوند به لطف خود و نفوذ قدرتش در آنها نفوذ کرد، و همه را وسیله زندگی و اسباب نعمت من قرار داد، بعد از آنکه یک یک آنها وسیله هلاکت و بدبختی من بودند، و بخاطر همین سه بلایی که شمرد دنبال کلامش گفت: " ان ربی لطیف لما یشاء".پس در حقیقت جمله مزبور تعلیل بیرون شدن از زندان و آمدن پدر از بادیه است، و با این جمله به عنایت و منتی که خدا به او اختصاص داد اشاره کرد، و نیز آن بلاهایی که وی را احاطه کرده بود بلایی نبود که گره آنها باز شدنی باشد، و یا احتمالا از مجرای خود (که هلاکت وی بود) منحرف گردد، لیکن خداوند از آنجایی که لطیف است هر چه را بخواهد انجام دهد در آن نفوذ می کند، در بلاهای من نیز نفوذ کرد، و عوامل شدت (و هلاکت) مرا به عوامل آسایش و راحتی مبدل نمود و اسباب ذلت و بردگی مرا وسایل عزت و سلطنت کرد.کلمه لطیف از اسمای خدای تعالی است، و اسمی است که دلالت بر حضور و احاطه او به باطن اشیاء می کند که راهی برای حضور در آن و احاطه به آن نیست و این لطافت از فروع احاطه او، و احاطه اش از فروع نفوذ قدرت و علم است، هم چنان که فرمود: " ا لا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر «۱» ".و اصل معنای لطافت، خردی و نازکی و نفوذ است، مثلا وقتی گفته می شود" لطف الشی ء- با ضمه طاء- و یلطف لطافة" معنایش این است که فلان چیز ریز و نازک است، به حدی که در نازکترین سوراخ فرو رود، و آن گاه بطور کنایه در معنای ارفاق و ملایمت استعمال می شود، و اسم مصدر آن" لطف" می آید.جمله" هو العلیم الحکیم" تعلیل همه مطالب قبل از جمله" یا ابت هذا تاویل رءیای من قبل قد جعلها ربی حقا... " است.یوسف علیه السّلام کلام را با این دو اسم، هم ختم کرد و هم تعلیل ، و کلام خود را محاذی کلام پدرش قرار داد که بعد از شنیدن رؤیای او گفته بود: " و کذلک یجتبیک ربک...ان ربک علیم حکیم"، و هیچ بعید نیست بگوییم" الف و لام" در" العلیم" و" الحکیم" الف و لام عهد باشد، و در نتیجه تصدیق قول پدر را افاده کند و معنایش این باشد که این همان خدایی است که تو در روز نخست گفتی علیم و حکیم است.
تدبیر حکیمانه هستی
...
"جنود الهی در آسمانها و زمین و تدبیر امور از جانب خداوند، نمودی از حکمت او است..... ولله جنود السمـوت والارض وکان الله علیمـا حکیمـا. لشکریان آسمانها و زمین تنها از آن خداست و خداوند شکست ناپذیر و حکیم است.! ""ولله جنود السمـوت والارض وکان الله عزیزا حکیمـا. لشکریان آسمانها و زمین تنها از آن خداست و خداوند شکست ناپذیر و حکیم است.! "" و لله جنود السماوات و الارض"- کلمه" جند" به معنای جمع انبوهی از مردم است که غرضی واحد، آنان را دور هم جمع کرده باشد، و به همین جهت به لشکری که می خواهند یک ماموریت انجام دهند" جند" گفته می شود. و سیاق آیه شهادت می دهد که مراد از جنود آسمانها، و زمین، اسبابی است که در عالم دست در کارند، چه آنهایی که به چشم دیده می شوند، و چه آنهایی که دیده نمی شوند. پس این اسباب واسطه هایی هستند بین خدای تعالی و خلق او، و آنچه را که او اراده کند اطاعت می کنند، و مخالفت نمی ورزند.و آوردن جمله مورد بحث بعد از جمله" هو الذی انزل السکینة... " برای این است که دلالت کند بر اینکه همه اسباب و عللی که در عالم هستی است از آن خدا است، پس او می تواند هر چه را بخواهد به هر چه که خواست برساند، و چیزی نیست که بتواند بر اراده اوغالب شود، برای اینکه می بینیم زیاد شدن ایمان مؤمنین را به انزال سکینت در دلهای آنان مستند می کند." و کان الله علیما حکیما"- یعنی خدا جانبی منیع دارد، به طوری که هیچ چیزی بر او غالب نمی شود. و در عملش متقن و حکیم است و هیچ عملی جز به مقتضای حکمتش نمی کند. و این جمله بیانی است تعلیلی برای جمله" و لله جنود السماوات و الارض" هم چنان که بیان تعلیلی برای جمله" هو الذی انزل السکینة... " نیز هست. پس گویا فرموده: سکینت را برای زیاد شدن ایمان مؤمنین نازل کرد، و می تواند نازل کند، چون تمامی اسباب آسمانها و زمین در اختیار او است، چون او عزیز و حکیم علی الاطلاق است.
وسعت تدبیر حکیمانه الهی
بی شماری کلمات الهی و تدبیر آنها، بر اساس حکمت او است."ولو انما فی الارض من شجرة اقلـم والبحر یمده... ما نفدت کلمـت الله ان الله عزیز حکیم. و اگر همه درختان روی زمین قلم شود، و دریا برای آن مرکب گردد، و هفت دریاچه به آن افزوده شود، اینها همه تمام می شود ولی کلمات خدا پایان نمی گیرد خداوند عزیز و حکیم است. "جمله «ان الله عزیز حکیم» به منزله تعلیل برای «ما نفدت کلمات الله» است، بنابراین، پایان ناپذیری کلمات خداوند به دلیل حکیم بودن اوست.معنای آیه این است که اگر تمامی درختان زمین قلم گردد، و دریا به اضافه هفت دریای دیگر مانند آن مرکب فرض شود، و با این قلم و مرکب کلمات خدا را- بعد از تبدیل آنها به الفاظ- بنویسند، آب دریاها قبل از تمام شدن کلمات (مخلوقات) خدا تمام می شود، چون آب دریاها هر چه باشد متناهی است، و کلمات خدا نامتناهی.از اینجا معلوم می شود که در آیه شریفه حذف و اختصار گویی شده، و جمله" ان الله عزیز حکیم" در مقام تعلیل است، و معنای آن این است که: " زیرا خدای تعالی عزیز است، و چیزی عزیز و قاهر بر او نیست"، پس این کتابی هم که گفتیم آنچه را نزد خدا است تمام نمی کند، و حکیم است، و به همین جهت تدبیر را به غیر واگذار نمی سازد.آیه مورد بحث متصل به ما قبل است، برای اینکه این آیه نیز مانند آیه قبلی دلالت دارد بر اینکه تدبیر خلق مخصوص خدای سبحان است، و نه غیر، چیزی که هست آیه مورد بحث در این صدد است که وسعت تدبیر خدا، و کثرت اوامر تکوینی او را در خلق و تدبیر برساند، می فرماید: آن قدر اوامرش در خلق و تدبیر بسیار است، که دریا و هفت دریای دیگر مثل آن اگر مداد شوند، و درختان زمین به صورت قلم در آیند، و بخواهند کلمات او را بنویسند، دریاها قبل از تمام شدن اوامر او تمام می شوند.
تدبیر حکیمانه امورات یوسف
سرگذشت یوسف علیه السّلام و فراز و نشیبهای آن، براساس تدبیر عالمانه و حکیمانه خداوند است."ورفع ابویه علی العرش وخروا له سجدا وقال یـابت هـذا تاویل رءیـی من قبل قد جعلها ربی حقـا وقد احسن بی اذ اخرجنی من السجن وجآء بکم من البدو... ان ربی لطیف لما یشآء انه هو العلیم الحکیم. و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همگی بخاطر او به سجده افتادند و گفت: «پدر! این تعبیر خوابی است که قبلا دیدم پروردگارم آن را حق قرار داد! و او به من نیکی کرد هنگامی که مرا از زندان بیرون آورد، و شما را از آن بیابان (به اینجا) آورد بعد از آنکه شیطان، میان من و برادرانم فساد کرد. پروردگارم نسبت به آنچه می خواهد (و شایسته می داند،) صاحب لطف است چرا که او دانا و حکیم است! "یوسف خواست بگوید: به دنبال مداخله شیطان در بین من و برادران گرفتاریها و بلاهای زیادی به سرم آمد (ولی من تنها فراق و جدایی از شما و سپس زندانی شدن را اسم می برم) که خداوند به من احسان نمود، و همه آن بلاها را یکی پس از دیگری برطرف ساخت.آری بلاهای من از حوادث عادی نبود، بلکه دردهایی بی درمان و معضلاتی لا ینحل بود، چیزی که هست خداوند به لطف خود و نفوذ قدرتش در آنها نفوذ کرد، و همه را وسیله زندگی و اسباب نعمت من قرار داد، بعد از آنکه یک یک آنها وسیله هلاکت و بدبختی من بودند، و بخاطر همین سه بلایی که شمرد دنبال کلامش گفت: " ان ربی لطیف لما یشاء".پس در حقیقت جمله مزبور تعلیل بیرون شدن از زندان و آمدن پدر از بادیه است، و با این جمله به عنایت و منتی که خدا به او اختصاص داد اشاره کرد، و نیز آن بلاهایی که وی را احاطه کرده بود بلایی نبود که گره آنها باز شدنی باشد، و یا احتمالا از مجرای خود (که هلاکت وی بود) منحرف گردد، لیکن خداوند از آنجایی که لطیف است هر چه را بخواهد انجام دهد در آن نفوذ می کند، در بلاهای من نیز نفوذ کرد، و عوامل شدت (و هلاکت) مرا به عوامل آسایش و راحتی مبدل نمود و اسباب ذلت و بردگی مرا وسایل عزت و سلطنت کرد.کلمه لطیف از اسمای خدای تعالی است، و اسمی است که دلالت بر حضور و احاطه او به باطن اشیاء می کند که راهی برای حضور در آن و احاطه به آن نیست و این لطافت از فروع احاطه او، و احاطه اش از فروع نفوذ قدرت و علم است، هم چنان که فرمود: " ا لا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر «۱» ".و اصل معنای لطافت، خردی و نازکی و نفوذ است، مثلا وقتی گفته می شود" لطف الشی ء- با ضمه طاء- و یلطف لطافة" معنایش این است که فلان چیز ریز و نازک است، به حدی که در نازکترین سوراخ فرو رود، و آن گاه بطور کنایه در معنای ارفاق و ملایمت استعمال می شود، و اسم مصدر آن" لطف" می آید.جمله" هو العلیم الحکیم" تعلیل همه مطالب قبل از جمله" یا ابت هذا تاویل رءیای من قبل قد جعلها ربی حقا... " است.یوسف علیه السّلام کلام را با این دو اسم، هم ختم کرد و هم تعلیل ، و کلام خود را محاذی کلام پدرش قرار داد که بعد از شنیدن رؤیای او گفته بود: " و کذلک یجتبیک ربک...ان ربک علیم حکیم"، و هیچ بعید نیست بگوییم" الف و لام" در" العلیم" و" الحکیم" الف و لام عهد باشد، و در نتیجه تصدیق قول پدر را افاده کند و معنایش این باشد که این همان خدایی است که تو در روز نخست گفتی علیم و حکیم است.
تدبیر حکیمانه هستی
...
wikifeqh: حکمت_خدا_وتدبیر_امور_(قرآن)