قاهر

/qAher/

مترادف قاهر: پیروز، چیره، غالب، فاتح، قهار، مستولی، مسلط، منصور، ناصر

متضاد قاهر: مقهور

معنی انگلیسی:
strong-arm, forcible, powerful, subduing

فرهنگ اسم ها

اسم: قاهر (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: qāher) (فارسی: قاهر) (انگلیسی: ghaher)
معنی: چیره، توانا، مقهور کننده، ( اَعلام ) قاهر: ( = ابومنصور محمّد ) خلیفه ی عباسی [، قمری] پسر معتضد، که سردارانش بر او شوریدند، او را کور و زندانی کردند و راضی را به جایش به خلافت نشاندند
برچسب ها: اسم، اسم با ق، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

قاهر. [ هَِ ] ( ع ص ) شکننده کامها. ( مهذب الاسماء ). چیره. غالب. مقهورکننده. ( مهذب الاسماء ) :
قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار.
فرخی.
در شهری مقام مکنید که در او حاکمی عادل و پادشاهی قاهر نباشد. ( تاریخ بیهقی ). باید دانست نیکوتر که نفس گوینده پادشاه است مستولی و قاهر و غالب. ( تاریخ بیهقی ).
بر اهل بدعتی به سخن غالب
بر مال و نعمتی به سخا قاهر.
سوزنی.
وجودش بر همه موجود قاهر
نشانش بر همه بیننده ظاهر.
نظامی.

قاهر. [ هَِ ] ( اِخ ) ( ملک... ) محمدبن ملک منصورسیف الدین قلاون. وی پس از کشته شدن برادرش ملک اشرف به دست بیدره به سال 693 هَ. ق. در سن 9 سالگی بسلطنت مصر رسید و به قاهر ملقب گشت. او یک سال در این مقام بماند و سپس به سال 694 کیبوقا نامی پای بر مسندامارت گذاشت و بیدره را بکشت و سلطنت از ملک قاهر بگرفت و بملک عادل ملقب گردید و پس از وی لاچین متصدی این مقام گشت ولی اعیان مصر نیز با وی بنای مخالفت را گذاشتند و هفت تن از امرای بزرگ پس از نماز خفتن او را کشتند و کس به طلب محمدبن سیف الدین قلاون که در قلعه کرک بود فرستادند و وی را پادشاه ساخته به ملک ناصر ملقب ساختند. ( حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 259 ).

فرهنگ فارسی

( ملک ) محمد بن ( ملک ) منصور سیف الدین قلاون از سلاطین مصر ( جل.۶۹۳ ه ق ./ ۱۲۹۳ م . - عزل ۶۹۴ ه ق . / ۱۲۹۴ م . ) . وی پس از کشته شدن برادرش ملک اشرف بدست بیدره در سن ۹ سالگی بسلطنت رسید و یک سال حکومت راند . کیبوقا نامی در سال ۶۹۴ بامارت رسید و بیدره رابکشت و سلطنت را از قاهر بگرفت و خود را ملک عادل نامید .
چیره شونده، مقهورکننده ، چیره، غالب، زبردست، شامخ، بلندومرتفع، قواهرجمع
( اسم ) شکننده کامها غالب مقهور کننده چیره جمع : قاهرین قواهر .
محمد بن ملک منصور سیف الدین قلاون وی پس از کشته شدن برادرش ملک اشرف بدست بیدره بسال ۶۹۳ ق در سن ۹ سالگی بسلطنت مصر رسید و به قاهر ملقب گشت .

فرهنگ معین

(هِ ) [ ع . ] (ص فا. ) چیره ، غالب .

فرهنگ عمید

۱. چیره شونده، مقهورکننده.
۲. چیره، غالب.
۳. زبردست.
۴. شامخ، بلند و مرتفع.

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] اسم نود و نهم: القاهر
اسم قاهر در قرآن دوبار آمده و درهر دو مورد وصف خدا قرار گرفته است، چنان که می فرماید:
(وَ هُوَ القاهِرُ فَوقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الحَکِیمُ الخَبیر).(سوره انعام/18)
«او است غالب و بالای (برتر از) بندگانش و او است فرزانه و آگاه».
(وَ هُوَ القاهِرُ فَوقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَة).(انعام/61)
«او است غالب و برتر از بندگانش، نگهبانانی بر شما گمارد».
درباره معنی قاهر در اسم بعدی بحث خواهیم کرد.

[ویکی اهل البیت] قاهر(خلیفه عباسی). قاهر (القاهر) بالله، محمد بن احمد معتضد بن طلحه موفق بن جعفر متوکل، کنیه اش ابومنصور نوزدهمین خلیفه عباسی است. وی خلیفه ای خمار، هوسباز، سخت گیر و مستبد بود و با ترفندهای گوناگون تلاش می کرد از قدرت و نفوذ وزیران و فرماندهان سپاه بکاهد و خود بر تمامی امور سیطره پیدا کند.
پس از قتل مقتدر بالله عباسی بدست سپاهیان مونس خادم، القاهر بالله عباسی به عنوان نوزدهمین خلیفه سلسله عباسیان به کرسی خلافت رسید.
از اولین اقدامات القاهر بالله پس از رسیدن به خلافت، مصادره اموال خانواده المقتدر عباسی بود. وی از هیچ رفتار خشونت آمیزی در حق خاندان المقتدر فروگذار نکرد، به حدی که برای دستیابی به اموال المقتدر، مادر وی را کتک زد و از درخت آویزان نمود و حتی اموال وقفی وی را نیز تصاحب کرد و خانه به خانه در جستجوی خانواده المقتدر بود و این اقدامات را چنین توجیه می کرد که سپاهیان برای تأمین مستمری فشار می آورند، در حالی که گویا این سنّتی بود در میان خلفا که اموال خلیفه پیشین را تصرف کنند، چنانکه الراضی با القاهر چنین کرد. از سوی دیگر، القاهر فرزندان متوکل عباسی را نزد خود خواند و مورد لطف و عنایت خویش قرار داد.
القاهر، مقام وزارت را به ابن مقله تفویض کرد.(الفخری، ص273) وی که در آن زمان در فارس بسر می برد،(ابن خلّکان، ج5، ص114) به دستور القاهر راهی بغداد گردید و نه ماه و سه روز وزارت وی به طول انجامید.(تکلمه تاریخ الطبری للهمدانی، ج1، ص75؛ ابن جوزی، ج13، ص316؛ ابن تغری بردی، ج3، 238)
القاهر، علی بن بلیق را حاجب کرد. مونس را امیرالأمرا و پسر بلیق را رئیس امنیه بغداد؛ اما به سبب ضعف جسمی بلیق، بدر خرشنی را به نیابت از او برگزید. نگهبانی دارالخلافه را نیز به احمد بن خاقان سپرد.(طبری، ج11، ص281)
هنوز یک سال از خلافت القاهر بالله سپری نشده بود که سپاهش بر علیه او بشورید و بزرگان دولت و مونس و ابن مقله وزیر به خلع وی و نصب یکی از فرزندان مکتفی همسخن شدند اما خبر به قاهر رسید که همه را دستگیر نمود و بکشت و نامزد خلافت را میان دو دیوار قرار داد.
از میان توطئه گران بر ضد قاهر فقط ابن مقله جان از غائله بدر برد اما خانه اش را سوزاندند و خانه نزدیکانش را غارت کردند و چون فتنه خاموش شد. قاهر مستمری سپاه را داد و با دلخوش نمودن آنها دولت او اندک زمانی استقرار یافت. اما گروه ساجیان یعنی پیروان ابن ابی الساج که از سرداران معتمد بود و هم جماعتی از نگهبانان که از صولت قاهر بیمناک بودند و تحریک ابن مقله در ایشان کارگر افتاد، بار دیگر بشوریدند و چون شنیدند قاهر در خانه مونس تعداد زیادی سرداب آماده می کند. پنداشتند برای مجازات سران ایشان مهیا می شود.
ابن اثیر گوید: «قاهر با ساجیان و نگهبانان خشونت آغازید و مقاصد ایشان را انجام نداد و هم در خانه خویش پنجاه سرداب بساخت و درهای آن را محکم کرد. گفتند که سرداب ها را برای ساجیان و نگهبانان کرده است و کینه و بیمشان را برانگیخت و هم در آن ایام گروهی قرمطی را از فارس به بغداد آوردند و خلیفه بفرمود تا همه را در سرداب های قصر به زندان کردند و نهانی با ایشان مواضعه کرد تا به کمکشان از خطر ساجیان و نگهبانان آسوده شود».

جدول کلمات

چیره, غالب, زبردست

مترادف ها

violent (صفت)
تند، سخت، قوی، شدید، قاهرانه، جابر، قاهر

فارسی به عربی

عنیف

پیشنهاد کاربران

گاه به معنی تخت و سپس استفاده شده در کل کلمات به عنوان پسوند با مفهوم تخت جایگاه به نظرم از قاهر گرفته شده
پایتخت مصر
زبر دست
پیروز، چیره، غالب، فاتح، قهار، مستولی، مسلط، منصور، ناصر، جبار، جابر

بپرس