جریده

/jaride/

مترادف جریده: روزنامه، مجله، نامه، نشریه، دفتر، تنها، مجرد، منفرد

برابر پارسی: روزنامه

معنی انگلیسی:
newspaper

لغت نامه دهخدا

( جریدة ) جریدة. [ ج َ دَ ] ( ع ص ، اِ ) جریده. شاخ دراز. تر باشد یا خشک یا شاخ برگ دورکرده. ( منتهی الارب ). شاخه دراز، تر باشد یا خشک یا شاخه برگ دورکرده. ( ناظم الاطباء ). جریده از خرما مانند شاخه است از دیگر درختان و مادام که برگ داشته باشد آن را جریده نگویند وبرگ دار را سعفه گویند یا اینکه شاخه است خشک باشد یا تر یا شاخه خشک برگ دورکرده. ( از متن اللغة ). شاخه بی برگ. ( از اقرب الموارد ). شاخ درخت بی برگ. ( غیاث اللغات ). ج ، جَرید، جَرائِد. ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( از ناظم الاطباء ). ترکه. قضیب. || گروه سواران که برای جنگ دشمن جدا کرده شوند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). گروه سواران که برای امری جدا کرده شوند. ( از متن اللغة ). سواران که رجاله میان آنان نباشد. ( از اقرب الموارد ). گروهی جداگانه از لشکر مهمی را نامزد کرده. ( السامی فی الاسامی ). سوارانی را گویند که پیاده ها نباشند در ایشان. ( شرح قاموس ). گروه گزیده و مهمی را نامزد کرده ( مهذب الاسماء ). سواران که رجاله و مردم سقط و بی کاره میان آنان نباشد. زبده سوار. ( از متن اللغة ). یقال : جائت جریدة من الخیل. ( اقرب الموارد ) : جریده لشکر بساختند چنان که بطلخاب سرخس پیش آیند و جنگ آنجا کنند... ( تاریخ بیهقی ). امیر بتاختن برفت با سواران جریده. ( تاریخ بیهقی ). جوقی لشکر سلطان بدید آمد سواران جریده و مبارزان خیاره. ( تاریخ بیهقی ). برین سان سه هزارمرد مبارز جریده با خود برنشاند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 68 ). چون شب آمد بر ماده پیلی سبک رو و با لشکری جریده روی بطوس نهاد. لشکر همانجا بمان و تو با خاصگیان و اعیان جریده بپای. ( راحة الصدور راوندی ). بادو هزار سواره جریده تاختن آورد. ( تاریخ سیستان ).
گیرد بجریده ای حصاری
بخشد بقصیده ای دیاری.
نظامی.
جریده سواری توانا و چست
بکار مصاف اندرون تن درست.
نظامی.
|| بقیه مال. ( منتهی الارب ) ( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). باز مانده از مال. ( شرح قاموس ). || از شتران آنچه قوی و برگزیده شده. ( از متن اللغة ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || نبشته روشن کرده شده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ، جَرائِد. ( منتهی الارب ). || برهنه. ( یادداشت مؤلف ). || در فقه شیعه چوب کوتاه سبزی که وقت دفن زیر بغل میت گذارند. ( فرهنگ نظام ). چوبی که هنگام تدفین زیر بغل میت گذارند و آن را عصای قطع عرصات محشر دانند و این طریق امامیه است. ( بهارعجم ) ( آنندراج ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

شاخه نخل، شاخه بی برگ، دسته وجماعت، عدهای سوار، بدون پیاده، بقیه مال، یادگارنامه، روزنامه
۱- ( اسم ) دفتر جرید. اعمال . ۲- روزنامه . ۳- شاخ. نخل . ۴- شاخ. بی برگ . ۵- جماعتی از سواران بدون پیاده . جمع : جرائد ( جراید ) . ۶- ( صفت ) تنها مجرد: ( ( جریده رو که گذرگاه عافیت تنگست . ) )
تنها تنها و فرد را گویند یا نیزه کوچک قلندران را نیز گویند یا خراب و ویران یا عجله یا غمگین بی خویشاوند و بیرفیق .

فرهنگ معین

(جَ دِ ) [ ع . جریدة ] (اِ. ) ۱ - دفتر. ۲ - روزنامه . ۳ - عده ای سوار بدون پیاده . ۴ - مجازاً س بکبار، مجرّد.

فرهنگ عمید

۱. [جمع: جراید] روزنامه، مجله.
۲. [جمع: جراید] [قدیمی] کتاب، صحیفه، دفتر.
۳. [قدیمی] دفتر ثبت مسائل مالی لشکر و حکومت: عرض با جریده به نزدیک شاه / بیامد، بیاورد بی مر سپاه (فردوسی: ۷/۴۹۱ ).
۴. (صفت ) [قدیمی] ویژگی شخص یا لشکر جنگی، کارکشته، و دلیر.
۵. (صفت ) [قدیمی] یکه وتنها: جریده یکی قاصد تیزگام / فرستاد و دادش به هندو پیام (نظامی۵: ۹۲۰ ).
۶. (قید ) [قدیمی] به تنهایی.
۷. (قید ) [قدیمی] با آمادگی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جَریده، نوعی عَلَم عزا در دسته های سینه زن و زنجیرزن که آن را چند روز از ماه محرم در برخی از نواحی ایران ، به ویـژه در کاشان ، قم ، کرمان ، یزد ، خراسان و هرمزگان می گردانند.
جریده در زبان و ادب فارسی به معنای دفتر ، شاخۀ بی برگ و شاخۀ بی برگ نخل ، نیزۀ کوچک مخصوص قلندران ، روزنامه و نشریه ، زبده ، کارآمد و جنگی ، دو چوب نازک و کوتاه که به هنگام دفن مرده زیر بغل او می گذارند، و مانند آن ها آمده است. جریده به این معانی در متون تاریخی و نثر و نظم فارسی از سدۀ ۴ق تا دورۀ صفوی به کار رفته است.
قدمت
از زمان کاربرد جریده به معنای عَلَم و گرداندن آن در دسته های عزا، اطلاع دقیقی در دست نداریم. به احتمال نزدیک به یقین در دورۀ صفوی جریده و جریده کشی در مراسم عزاداری حسینی مرسوم شده است.
قدیمی ترین جریده
کهن ترین جریده های عزا در شهر کاشان به کار می رفته، و هنوز هم باقی مانده است.
← انواع
...

دانشنامه آزاد فارسی

جَریده
نوعی عَلَم، از نشانه های دسته های عزاداریِ ماه محرم و دیگر روزهای سوگواریِ شیعیان ایران، به ویژه در شهرهایی چون کاشان، قم، کرمان، یزد، مشهد و هرمزگان. جریده، در هر منطقه آذین بندی های متفاوت دارد. مثلاً جریدۀ کاشان بدین شکل است: تیغه ای فلزی و پیکان مانند که بر سرِ تیزکی نیزه گون نصب شده است. بر روی تیغه آدمکی سیاه و در زیر آدمک آینه ای نصب کرده اند. در دو سوی تیرک، چهار تیغۀ شمشیرمانند کار گذاشته شده و شرابه هایی بلورین بدان آویخته شده است. در میانۀ محور افقی، محل نصب تیرک، کشکولی نصب کرده اند و دو پنجۀ گشوده و چند شمعدان به قرینه در دو سوی تیرک کار گذاشته اند. تمامِ سطحِ تیرکِ افقی نیز با منگوله ها و زنگوله های آویخته آذین بندی شده است. هر یک از اجزای جریده مفهومی نمادین دارد. جریده های هر محل را به نامِ متولیِ آن، می شناسند که با کلمۀ بابا همراه است.

جدول کلمات

روزنامه

پیشنهاد کاربران

فضولی
تنها و فرد
دفتر
در بعضی موارد فهرست معنا شده

بپرس