جبال

/jebAl/

برابر پارسی: کوه ها

لغت نامه دهخدا

جبال. [ ج ِ ] ( ع اِ ) ج ِ جبل. کوهها. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ج ِ جبل. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ترجمان علامه جرجانی ) ( غیاث اللغات ). زمینهای بلند و بزرگ. ( از منتهی الارب ) : و تکون الجبال کالعهن المنفوش. ( قرآن 5/101 ). و صاحب بزرگ علی را مؤذن... بقلعه کرک برد که در جبال هرات است. ( تاریخ بیهقی ).
اندر آن بحر و بیابان و جبال
منقطع میگردد اوهام و خیال.
مولوی.
نه در بحار قرارت نه در جبال سکون
چو تیزرحلت پیکی چو زودرو سیاح.
؟
- جبال شاهِقَه ؛ کوههای بلند. ( ناظم الاطباء )
- جبال و تلال ؛ کوهها و تپه ها. ( ناظم الاطباء ).
|| دانشمندان و مهتران قوم. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). یقال : «فلان جبل قومه ». ( از منتهی الارب ). || تن و بدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || یقال : «فلان خطیرالجبال »؛ فلان بزرگ بدن است. ( از المنجد ).

جبال. [ ج ِ ] ( اِخ ) مؤلف حدودالعالم آرد: ناحیتی است. مشرق وی بعضی از حدودپارس است و بعضی از بیابان کرکس کوه و بعضی از خراسان و جنوب وی حدود خوزستان است و مغرب وی بعضی از حدود عراق است و بعضی از حدود آذربادگان و شمال وی کوه دیلمان است و این [ ناحیتی است ] بسیار کشت و بزر وآبادان و جای دبیران و ادیبان و بسیار نعمت و از وی کرباس و جامه...؟ و زعفران خیزد. و از شهرهای آن : سپاهان. و خان لنجان...؟ جویکان. برو. بروگرد. رامن رود. راور. نهاوند. لیشتر. سارجلست. اساباد. کرمانشاهان. مرج. صیمره. سیروان. دینور. شهره ژور. زنگان. اوهر. قزوین. طالقان. خوار. ری. سلوه. [ ساوه ؟ ] اوه [آوه ؟ ] بوسته. روده. قم. کاشان. ( از حدود العالم ). بلادی که امروز آنرا عراق عجم گویند و آن ناحیه ای است مابین اصفهان تا زنجان و قزوین و همدان و دینور و قرمسین و ری. که شامل شهرها و نواحی بزرگی است. و وجه تسمیه آن بعراق معلوم نشد و ظاهراً اصطلاح مستحدث وغیر صحیحی باشد. ( از معجم البلدان ) ( مراصدالاطلاع ).
در مسالک الممالک درباره حدود جبال چنین آمده : جبال شامل ماه کوفه و ماه و بصره و مضافات و توابعی است که متصل به این دو بلد است و حد شرقی جبال بیابان خراسان و فارس و اصفهان و سمت شرقی آن خوزستان است. و حد غربی آن آذربایجان و حد شمالی آن بلاد دیلم و قزوین و ری میباشد. ری و قزوین و ابهر و زنجان از جبال جدا شده و به دیلم پیوسته است و از این جهت گوئیم به دیلم پیوسته است که بلاد مسطور بطور قوسی بکوههای دیلم محفوف است و حد جنوبی آن عراق و خوزستان است. مسافات بین بلاد این ناحیه بدینقرار است : از همدان تا اسدآباد هفت فرسخ و از اسدآباد تا قصراللصوص نیز هفت فرسخ است و از قصراللصوص تا ماذران بگفته ابن حوقل هفت فرسخ و بگفته استخری چهارفرسخ است ماذران تا قنطرة ابی النعمان پنج فرسخ و از قنطرة تا ابوایوب چهار فرسخ و از آنجا تا بیستون دو فرسخ است و در آنجا دهی بنام ساسان وجود داشته است و از بیستون تا قرمسین که کرمانشاهان باشد هشت فرسخ و از قرمسین تا زبیدی پنج منزل یا هشت فرسخ و از زبیدی تا مرج القلعه نه فرسخ و از مرج تا حلوان ده فرسخ است. اما راه همدان به دینور از طریق ماذران میگذرد که از ماذران بصحنه چهار فرسخ و از صحنه به دینور نیز چهار فرسخ است. و راه همدان به ری از طریق ساوه بدین صورت است که از همدان به ساوه سی فرسخ و از ساوه به ری نیز سی فرسخ است. و راه همدان به آذربایجان به این مسافت است که از همدان به فارستان ده فرسخ و از فارستان به اوذ هشت فرسخ و از اوذ به قزوین دو روز راه است و ازقزوین تا همدان شهری نیست و از قزوین به ابهر دوازده فرسخ و از ابهر بزنجان بیست فرسخ است ولی در اثر ناامنی این راه تغییر یافت و از راه سهرورد از همدان بزنجان میرفتند. و مسافت همدان به اصفهان چنین است : از همدان به رامن هفت فرسخ و از رامن تا بروجرد چهارده فرسخ و از بروجرد به کرج ده فرسخ و از کرج به برج دوازده فرسخ و از برج به خونجان ( جوسجان که همان جوشقان باشد ) یک منزل ( یعنی ) ده فرسخ و از خونجان به اصفهان سی فرسخ است و هیچ شهری در این فاصله نیست. اما راه همدان بخوزستان چنین باشد از همدان به روذراورهفت فرسخ و از روذراور به نهاوند هفت فرسخ و از نهاوند به لاشتر ( الشتر ) تا شابرخاست دوازده فرسخ و از شابرخاست به لور سی فرسخ است که در آن فاصله شهری نیست و از لور بقریه اندامش دو فرسخ و از پل اندامش تاجندیشابور دو فرسخ است. شهرهای مشهور ناحیه جبال : همدان ، روذراور، رامن ، بروجرد، فراونده ، راذقان ، شابرخاست ، لاشتر، نهاوند، قصراللصوص ، اسدآباد، دینور، قرماسین ، مرج ، طزر، حورمة، سهرورد، زنجان ، ابهر، سمنان ، قم ، کاشان ، روذه ، بوسته ، کرج ، برج ، سرای ، ودوان ، اصبهان ، المدینه ، الیهودیه ، خان لنجان ، باره صیمره ، سیروان ، دوربنی الراسبی و طالقان میباشد. ( تلخیص از مسالک الممالک صص 195 - 204 ). اوضاع طبیعی شهرهای جبال : همدان ، شهری است بمساحت یک فرسخ در یک فرسخ و چهار دروازه آهنی دارد و بناها از خشت و گل است و آب و بساتین و میوه بسیار دارد. اما دینور در حدود دو سوم همدان است و فواکه و میوه فراوان دارد و با خصب و نعمت است و مردم آن از اهالی همدان خوش طبعتر و با حالت ترند. و اصفهان را دو شهر است یکی موسوم به «یهودیه » و دیگری بنام «شهرستانه » است و فاصله میان این دو شهر دو میل است و هرکدام مسجد جامع دارد و «یهودیه » از «شهرستانه » بزرگتر است و مساحت آن بیش از همدان است و شهرستانه بمقدار نصف یهودیه است و هر دو از گل وخشت بنا شده اند و از تمام شهرهای جبال پرنعمت تر و مردم آن از سایر نقاط ثروتمندتر و بمنزله ممر و مدخل ( فرضه ) فارس و جبال و خراسان و خوزستان است و در تمام نقاط جبال جائی که به اندازه این ناحیه شتر و مالهای باربر داشته باشد وجود ندارد و منسوجات و پارچه های پنبه ای در آنجا زیاد تولید میشود که بسایر بلاد صادر میشود و همچنین میوه جات و زعفران از آنجا به دیگر بلاد صادر میشود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

در قدیم نام منطقه و سیعی از مرکز و مغرب ایران که از مشرق به خراسان و از مغرب به آذربایجان و از شمال به کوههای البرز و از جنوب به فارس و خوزستان محدود بود . آب و هوای این ناحیه بسیار لطیف و مردم آن از نظر جسم سالم و صورت نیکو شهرت داشته اند . بطور کلی جبال شامل : اصفهان کاشان ساوه لرستان همدان قزوین زنجان تا کرمانشاهان بوده است .
کوهها، جمع جبال
( اسم ) جمع جبل کوهها .
به طبرستان اطلاق می شود

فرهنگ معین

(جِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ جبل ، کوه ها.

فرهنگ عمید

= جبل

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جبال (جمع جَبَل) یا کورة جَبَل یا قُهِستان یا قوهستان (معرّب کوهستان) یا بلاد جبال، قسمتی از مناطق کوهستانی مغرب ایران در اصطلاح جغرافیانویسان قدیم اسلامی است.
جبال در تقسیمات سیاسی پیش از اسلام، ماه یا ماد (ماد بزرگ) خوانده می شد و گاهی به آن پَهله می گفتند. به نوشته ابوریحان بیرونی، «در دورة اشکانیان یکی از ملوک طوایف عراق و بلاد ماه، که همان جبال است، مالک شد». به گفتة ابن ندیم پهلویه منسوب است به پهله که نام پنج شهر است: اصفهان، ری، همدان، ماهِ نهاوند و آذربایجان. بنابراین، پیش از اسلام شهرهای جبال را فهله/ پهله می گفتند. پس از او ابن خرداذبه، از بلادالبَهْلَویین (شهرهای پهلویان؛ شهرهای پهله) مانند ری، اصفهان، همدان، دینور و نهاوند، مِهْرَجانْقَذَق، ماسَبَدان و قزوین (با شهرکهای مبارک و موسی) سخن گفته است. ابوریحان بیرونی نیز از بُلدانِ فَهله (شهرهای پهله)، مانند اصفهان و ری و غیره که در جشن اسفندارمذ (مزدبگیران) مراسمی در آن ها برگزار می شد، نام برده است.در ۲۹۰، ابن رُسته ، کورة جبل از ایرانشهر را مشتمل بر ماَسَبدان، مهرجان قذق، ماه کوفه/ ماهُالکوفه، ماه بصره، همدان و قم دانسته و افزوده است که ماه کوفه همان دینور است و ماه بصره همان نهاوند. طبق منابع موجود، در قرن سوم، چون اموال (خراج) دینور را به اهل کوفه که آن جا را فتح کرده بودند، می دادند دینور را ماهِ کوفه نیز می نامیدند و چون خراج ماهِ نهاوند (= ماهِ دینار) به سپاهیان بصره، که آن جا را گشوده بودند، داده می شد به آن جا ماهِ بصره هم می گفتند.
حدود سیاسیِ جبال
جغرافی نویسان مسلمان در ضبط حدود سیاسیِ جبال در دوره های مختلف، اتفاق نظر ندارند، به طوری که در شمال، گاهی آن را به کوه دیلمان و گاهی به دریای خزر محدود کرده اند.
دیدگاه مؤلف حدودالعالم
به نوشته مؤلف حدودالعالم در ۳۷۲، «مشرق وی (جبال)، بعضی از حدود پارس است و بعضی از بیابان کرکس کوه، بعضی از خراسان و جنوب وی، حدود خوزستان است و مغرب وی، بعضی از حدود عراق است و بعضی از حدود آذربادگان، شمال وی کوه دیلمان است و این (ناحیه ایست) بسیار کشت و برز و آبادان و جای دبیران و ادیبان و بسیار نعمت و از وی و جامه... () و زعفران خیزد». همچنین وی ۲۴ شهر از شهرهای ناحیة جبال را نام برده که از آن جمله اصفهان و همدان ، ری و شهرهای دیگر است.
دیدگاه اصطخری
...

[ویکی الکتاب] معنی جِبَالَ: کوهها
معنی حُمِلَتِ: حمل شد (منظور از حمل شدن زمین و جبال در جمله "حُمِلَتِ ﭐلْأَرْضُ وَﭐلْجِبَالُ "این است که قدرت الهی برزمین و کوهها احاطه مییابد)
معنی جُودِیِّ: کوه و زمینی سنگی و سخت (برخی گفته اندکوهی خاص است در سلسله جبال آرارات در سرزمین موصل)
ریشه کلمه:
جبل (۴۱ بار)

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:عراق عجم

جدول کلمات

کوهها

پیشنهاد کاربران

واژه جبال
معادل ابجد 36
تعداد حروف 4
تلفظ jebāl
نقش دستوری اسم خاص مکان
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمعِ جَبَل]
مختصات ( جِ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی jebAl
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار

بپرس