[ویکی فقه] ترخون (یا، به صورت عربی نما، طرخون)، گیاه کوچک خوشبویی از جنس آرتمیزیا (تیرة مرکّبان) با
نام علمی آ. دراکونکولوس، از سبزیهای خوردنی معروف، که در گذشته خواصی درمانی نیز برای آن ذکر کرده اند.
واژگان. منشأ یا ریشة واژة ترخون/ طرخون دانسته نیست. معمولاً طرخون را معرّبِ ترخون فارسی دانسته اند، مثلاً ابوحاتِم سِجِستانی (متوفی ۲۵۰) مایرهوف محتمل دانسته که طرخون از یونانی مأخوذ باشد، اما رنو و کلن، با طرح این اشتقاق احتمالی، می گویند که این واژه در یونانی به
گیاهان دیگری گفته می شده است. به هر تقدیر، انصاری شیرازی نوشته که «طرخون را به شیرازی طرخونی خوانند» و
حکیم مؤمن در تحفة خود (تألیف در ۱۰۸۰) این را به گونة «به فارسی طرخونی نامند» تکرار کرده است . در منابع قدیم دو نام فارسی (؟) دیگر برای ترخون یافت می شود، که املا و اِعراب آن ها مسلّم نیست: انیبیز/ انبیز و غرمانوش، به نوشته زَمَخْشَری که چنین می خوانیم : «طرخون... به زبان بلخی غریاوس کذا؛ظاهراً محرّف همان غرمانوش.
ماهیت طرخون
ماهیت. در بارة ماهیت طرخون، که امروزه فقط به گیاه موصوف در بالا گفته می شود، خَلطی روی داده است:۱) بعضی آن را عاقِر قَرحا دانسته اند (قدیمترینِ ایشان شاید مسیح بن الحَکَم دمشقی، از پزشکان
هارون الرشید ،
زنده در ۲۲۵؛ و بعضی مثلاً، ابن سینا و
انطاکی (متوفی ۱۰۰۸) عاقر قرحا را «ریشة طرخون (کوهی)» پنداشته اند، چنانکه انطاکی حتی دعوی می کند که «هر که جز این بگوید، حواس (آن را) رد می کند» و حکیم مؤمن نیز، به تَبَع انطاکی و انصاری شیرازی ، می گوید که «بیخ برّی او عاقر قرحاست» . ابن بیطار، خود این گمان را نادرست دانسته است.۲) بعضی آن را کَرَفس یا نوعی
کرفس دانسته اند، مثلاً: مؤلف تحفة الاحباب (سدة دوازدهم «نوعٌ مِن الکَرافِس»)، و ابن میمون به این دوگانگی در تشخیص ماهیت اشاره کرده می گوید: «گفته می شود که طرخون برگهای عاقر قرحاست، اما مؤلفان متأخر این را تأیید نکرده اند؛ بالعکس، اینان می گویند که (طرخون) نوعی کرفس است.»۳) غَسّانی در حدیقة الازهار (تألیف در ۹۹۴) دعوی می کند که طرخون نه نوعی کرفس و نه عاقر قرحاست بلکه رأی «مشهور و درست که جمهور (فاضلان روزگار) بر آن اتفاق دارند این است که (طرخون) مَقْدونِس، گیاهی شبیه به کرفس، است». در بارة این گیاهانی که با ترخون مُشتبه شده اند توضیحی لازم است. عاقر قرحا (نام آن، سُریانی است) گیاهی از همان تیرة مرکّبان، شبیه به بابونه، ولی از جنسی متفاوت (آنْتِمیس)، ناخوردنی، و دارای خواص متفاوتی است مثلاً، از پیشینیان، انصاری شیرازی و از معاصران، زرگری . کَرَفس که امروزه به گیاهِ خوردنی معروف، آپیوم گراوِاُلِنس (از تیرة چتریان)، گفته می شود، در قدیم، مانندِ معادل عبری خود، کَرْپَس، «اسم جنس گیاهان تیرة چتریان و متناظر با (اسم جنس) سلینُن یونانی بوده است». ابن میمون از شش نوع/ گونه «کرفس» یاد کرده است، از جمله، کرفس به مفهوم امروزی آن، و کرفس رومی/ سَرَخْسی یا مقدونِس، معادل سبزی خوشبویی که در
ایران به آن
جعفری می گویند (مَقدونسْ معرّبِ محرّفِ مَکِدُنیون یونانی، به معنای «مَقدونی، منسوب به مقدونیّه (در یونان)»، است، زیرا می پنداشتند که
جعفری از آن جا خاسته است. از سوی دیگر، به نوشته ابن وَحشیّه (سدة چهارم)، مؤلف یا مترجم (؟) کتاب الفِلاحة النَّبَطیَّة، که عمدتاً آرای کشاورزی بعض دانشمندان نَبَطی باستان را ذکر می کند، دو نوع باشطا (= ترخون به زبان نبطی) هست بابلی، دارای برگهای دراز، و رومی، دارای برگهای گِرد، با این گمان که این دومی «در روزگار قدیم از بلاد روم برای ما (ساکنان بین النهرین) آورده شده است (اما) طبع/ مزاج هر دو برابر است». این «طرخونِ» گِردْ برگ محتملاً گیاه دیگری شبیه به ترخون حقیقی بوده است. ابن بیطار از قول نویسنده ای مجهول وصف ترخون سرخی را آورده است طرخون «ساقه های سرخ به بلندی یک وجب یا بیش تر و برگهایی سرخ مانند برگهای ' حَماحِم، (= ریحان) دارد» (!).
مصارف، طبع و خواص ترخون
از میان دانشمندان قدیم دورة اسلامی، یک تن در منابع ما، علی بن محمد (؟)، ترخون را فقط به عنوان یکی از «بُقول المائدة» (سبزیهای سَرِ سُفره) یاد کرده می افزاید : «برگها و ساقه های تازه و نرم آن با نعناع و غیره خورده می شوند (زیرا)
شهوت (طعام) را برمی انگیزند و بوی دهان را خوش می کنند....» دانشمندان مزبور ترخون را عمدتاً یکی از «عقاقیر» (گیاهان دارویی) می دانستند، دارای سودها و زیانهایی. به سبب اختلاط دو یا چند گیاه بالتَّبَع اختلاف و حتی تضادی درباره طبع/ مزاج، خواص و مصارف ترخون روی داده که تفکیک آن ها دشوار است. در اینجا آرای چند تن از قدیمترین پزشکان مزبور را در این باره ذکر می کنیم : «سرد، سنگین و خشک است» اما بیش تر پزشکان طبع آن را «گرم و خشک» دانسته اند)؛ «گرم و خشک در میان در درجة سوم است و دیرگوار؛ در معده دیر می پاید» ابن ماسویه، متوفی ۲۴۴؛ به نقل از رازی «دیرگواری و دیرپایی آن (در معده) به سبب دُهْنیّتِ بسیار آن است؛ لذا باید برگها و ساقه های تازة آن را که دهنیّت کمتری دارند، خورد، آن هم با کرفس که... به گوارش آن کمک می کند (اسحاق بن عِمران، نیمة دوم سدة سوم؛ «بادانگیز است؛ سودمند برای قُلاع (برفک، آفْت)... حدّت (تیزی، جوشش) خون را آرام می کند؛ شهوت باه را از میان می برد» رازی به نقل از این بیطار این منقولات دلالت می کند بر این که طبع ترخون مانند
کافور بسیار «سرد» است). ابوعبد اللّه محمد تمیمی (متوفی ۳۸۰) تناقض میان «گرمی» و «سردی» طرخون را به نحوی توجیه کرده چنین نوشته است : «طرخون، به سبب حَرافَت (تندی، تیزی) کافوری لطیف خود، لُهات (' زبان کوچک،) و زبان را کِرِخ می کند؛ لذا بَلع داروهای (مایع) بدمزه و زننده را آسان و از بروز دلْآشوبه جلوگیری می کند. آب طرخون مانع از (بروز)
آبله و
حصبه و برای رفع ' فساد هوا، سودمند است. (بدین منظور) آن را با آب رازیانة
سبز به شربتی هندی موسوم به ' شراب الکدر، (؟؛ قرائت لوکلرک، تعلیقات بر ترجمة
فرانسوی الجامع ابن بیطار شراب الکادی) می آمیزند، که از مطلوبترین نوشیدنیهای شاهان هند و خراسان است.» جرجانی (متوفی ۵۳۱) این کنش تخدیری طرخون را چنین توضیح داده ، که مانند توجیه پیشین خردپذیر نیست : «ظاهر آن است که (طرخون) گرم و خشک است به درجة دوم و در وی قوّتی است بی خبرکُننده (مخدّر، بی هوش/ بی حس کننده). فی الجمله، خشک است و رطوبتها را نیست کُند، بدین سبب گویند در وی قوّتی سردکننده است از بهر آن که مادّة حرارت رطوبت معتدل است و چون رطوبت نیست گردد، سردی به عِوَض پدید آید. او را بخایند، دَمیدگی دهان را سود دارد.» برای توضیحی و نَبَطیانه، و خردناپذیر درباره این دوگانگی در مزاج ترخون ابن وحشیّه، برای اوصاف کمابیش تکراری از ترخون ، و، از همه مفصّلتر، به فارسی، عقیلی علوی شیرازی (سدة دوازدهم)،
منابع
...