[ویکی فقه] "بقر"
اسم جنس است و بر
مذکر و
مونث اطلاق می شود.
این ماده در
لغت به معنای دونیم کردن، شکافتن و گشودن آمده؛ اما در مصطلح بر نوعی از حیوان
حلال گوشت چهار
پا عَلَم شده که از جمله أنعام بهیمه به شمار می رود، و جنس مختلف دارد، از جمله: گاومیش، گاو، گاو وحشی، گاو بارکش و... که در
زبان عربی با الفاظ مختلف تعبیر شده، اما در
زبان فارسی به "گاو" تعبیر می شود. وجه تسمیه "گاو" به "بقر"، به آن جهت است که این حیوان،
زمین را
شخم زده و می شکافد. "بقر" در صورتی که به همراه تاء (بقرة) بیاید، معنای وحدت می دهد؛ یعنی عرب به یک گاو، "بقرة" می گوید و جمع آن "بقرات" است. در گروهی از آیات بحث از چهارپایان با الفاظی مثل: "انعام" و "بهیمةالانعام" مطرح شده که "بقر" نیز از جمله این حیوانات است؛ اما در این مقاله به آیاتی می پردازیم که از واژه "بقر" استفاده شده باشد.
بقر در قرآن
این واژه در ۹
آیه از
قرآن کریم به
کار رفته که ۵ مورد آن، مربوط به گاو
بنی اسرائیل است که بنی اسرائیل جهت شناختن قاتل مردی از این قوم، امر به
ذبح آن شدند. کل این
داستان در
سوره بقره بیان شده و وجه نامگذاری این
سوره به "بقره" به خاطر همین داستان است که از مهمترین و عبرت آموز ترین داستان های این کتاب
الهی به شمار می رود؛ دو آیه ناظر به داستان
خواب پادشاه
مصر و تعبیر آن توسط
یوسف پیامبر بوده که در این خواب هفت گاو لاغر، هفت گاو چاق را می خوردند، و تعبیر آن به هفت سال قحطی بعد از هفت سال فراوانی
نعمت در سرزمین مصر می باشد؛ و دو آیه دیگر بیان گر احکام گوشت گاو برای یهودیان است که در یک آیه حلیت را بیان نموده که بر خود
حرام کرده بودند و در آیه دیگر
حرمت گوشت گاو را بر یهودیان جهت مجازات مطرح کرده است.
داستان گاو بنی اسرائیل
قرآن کریم داستان گاو بنی اسرائیل را با طرز عجیب و اسلوب زیبایی به تصویر کشیده است؛ اول داستان که مربوط به درگیری و کشته شدن شخصی از بنی اسرائیل بوده، در ذیل آیات مطرح شده، و آخر داستان که ماجرای ذبح گاو است، در وسط آیات، و وسط داستان که مربوط به دستور ذبح گاو است، در صدر آیات بیان شده است. از سوی دیگر آیات قبل از داستان خطاب به بنی اسرائیل است، اما در آغاز قصه، خطاب را متوجه پیامبر اسلام نموده، سپس در ادامه آیات خطاب دوباره متوجه بنی اسرائیل گردیده است: «وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً...» «به خاطر بیاورید هنگامی را که
موسی به قوم خود گفت: باید گاوی را
سر ببرید...» از جمله استدلالی که می توان بر این نوع ظرافت، لطافت و
بلاغت قرآن مطرح نمود اینست که: داستان گاو بنی اسرائیل، در
تورات موجود نیامده، به همین جهت یهودیان نمی توانستند در این قصه مورد خطاب قرار گیرند، چون یا اصلا آن را در تورات ندیده اند، و یا با دست تحریف آن را به بازی گرفته اند؛ لذا از خطاب به
یهود اعراض کرده، خطاب را متوجه
رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) نمود؛ و از سویی این خطاب به منزله مقدمه ای است که بعد از اثبات اصل داستان، خطابات بعدی متوجه بنی اسرائیل گردد که بعد از بیان ماجرای ذبح گاو، خطاب به بنی اسرائیل فرمود: «وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِیها وَاللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ» «و (به یاد آورید) هنگامی را که فردی را به قتل رساندید، سپس درباره (قاتل) او به نزاع پرداختید و
خداوند آنچه را مخفی می داشتید، آشکار می سازد.» لازم به ذکر است که در تورات کنونی نیز به این داستان اشاره کوتاهی شده، منتها بیان تورات در واقع به صورت یک
حکم است، درحالیکه آنچه در قرآن آمده به صورت یک حادثه و جریان می باشد. نکته بعدی اینست که آیات قبل که بنی اسرائیل را غایب فرض نموده، به عنوان جملات معترضهای هستند که بر جسارت و بیادبی یهود در برابر خدا و پیامبرشان دلالت می کند، که با سخنان سخی و با بهانه های بی مورد، پیغمبر خود را اذیت کردند: «قالُوا أَتَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِین » «گفتند: آیا ما را
مسخره می کنی؟ (موسی) گفت: به خدا پناه می برم از این که از جاهلان باشم!» تمسخر از مصادیق جهالت است؛ لذا حضرت به خدا پناه می برد که از جاهلان باشد؛ چون دستور به ذبح گاو امر الهی بود و در امر الهی جهالت راهی ندارد و از طرفی یهودیان رسول خدا را می شناختند و می دانستند گفتار پیامبر قول خداست؛ و این که پیامبرشان را متهم به تمسخر گویی کردند، چون جریان قتل و کشف قاتل با امر به ذبح گاو با
قیاس عقلی و درک حیوانی آن ها جور درنمی آمد. بنابراین بنی اسرائیل در ابتدای گفتگو، حضرت موسی را نسبت جهالت، بیهوده کاری و مسخرگی دادند؛ و آن گاه که بعد از بهانه های بی مورد و
توهین آمیزشان، جواب دریافت کردند و گاو مشخصی برای ذبح تعیین شد، تازه گفتند: «الان حق مطلب را آوردی»؛ یعنی گویا تاکنون هر چه گفته بود، باطل بوده، و معلوم است که بطلان پیام یک پیامبر، مساوی است با بطلان بیان الهی و رسالت نبوی. مسئله بعدی اینست که "بقرة" در آیه نکره است و مفید عموم می کند؛ به این معنا که هر گاوی را خواستید، بکشید.
روایتی از پیامبر عظیم الشأن نقل شده: اگر بنی اسرائیل هر نوع گاوی را سر می بریدند، کفایت می کرد، ولی با پرسشهای زیاد مسئله را بر خود سخت گرفتند، خدا نیز بر آنان سخت گرفت و
سوگند به خدا اگر بنی اسرائیل "انشاءاللَّه" نمی گفتند، هرگز آن گاو را نمی یافتند.
درخواستها و بهانه های بنی اسرائیل
...
[ویکی الکتاب] معنی
بَقَرَ: گاو
معنی
عَمَل: عمل - کار(عمل ، عبارت از هر فعلی است که از جانداری با قصد انجام شود ، پس عمل اخص از فعل است ، چون فعل به کارهایی هم که از حیوانات بدون قصد سر میزند ، اطلاق میشود ، و حتی گاهی در جمادات نیز اطلاق میشود ، ولی کلمه عمل کمتر در اینگونه موارد اطلاق میگردد...
تکرار در قرآن: ۹(بار)
گاو. اسم جنس است، بقره به گاو نر و ماده هر دو گفته میشود، تاء آن برای وحدت است نه تأنیث (اقرب الموارد، قاموس و صحاح) ولی مجمع البیان و راغب و تفسیر مراغی تاء آن را برای تأنیث گرفته و گفتهاند: بَقَرَه به معنی گاو ماده و ثور گاو نر است، در مجمع اضافه کرده: در جنس گاو اسم مذکر غیر از مؤنث است چنان که در جمل و ناقه و رجل و مرأة و جدی و عناق نیز چنین است. از مطلق گاو و گوسفند بر آنها پیه را حرام کردیم مراد یک گاو است نه گاو ماده بنابر قول قاموس و صحاح. و بنا بر قول مجمع و غیره گاو ماده است، جمع بقره بقرات است مثل من هفت گاو فربه میبینیم. این مؤید قول مجمع است. بَقَرَه بنی اسرائیل: داستان بقره بنی اسرائیل که در قرآن مجید نقل شده قابل دقّت و تحقیق است. ما عین آنرا نقل و درباره آن گفتگو میکنیم. . یعنی: آنگاهکه موسی به قوم خود گفت: خداوند به شما امر میکند که گاوی را ذبح کنید گفتند: آیا ما را مسخره گرفتهای؟ گفت: به خدا پناه میبرم که از نادانان باشم. گفتند: پروردگار خویش را بخوان تا به ما روشن کند گاو چگونه است؟ گفت: خداوند میگوید: آن گاوی است نه
پیر و نه خردسال سنّش میان این دو است پس آنچه امر میشود به جای آورید. گفتند: پروردگار خویش را بخوان تا روشن کند
رنگ آن چگونه است؟ گفت: خداوند میگوید: آن گاوی است
زرد پر رنگ که بینندگان را مسرور میکند. گفتند: پروردگارت را بخوان تا روشن کند این گاو چگونه است؟ این گاو بر ما میان گاوان مشتبه گشته است و ما انشاءالله هدایت یافته گانیم و تردید مان بر طرف خواهد شد. گفت: خدا میگوید: آن گاویست نه حرام است که زمین را شخم زند و نیز کشت را آب نمیدهد سالم است و خطّ و خالی در آن نیست. گفتند اکنون حق را آشکار کردی پس گاو را ذبح کردند و نزدیک نبودند که ذبح کنند. و چون نفسی را گشتید و در آن اختلاف کردید خداوند روشن میکند آنچه که پنهان میدارید. گفتیم بزنید آن را به بعض گاو، خداوند این چنین مردگان را زنده میکند. این داستان که سوره بقره با آن همه تفصیل و حقائق که در بر دارد به این نام خوانده شده از چند جهت قابل گفتگو است . 1- جسارت و بی ادبی یهود در برابر خدا و پیغمبر خودشان! که گفتند آیا ما را مسخره گرفتهای؟ ما از جریان قتل و کشف قاتل میپرسیم تو در مقابل، امر بذبح گاو میکنی! موسی فرمود: این کار جاهلان است و پناه بر خدا که از جاهلان باشم. گذشته از این، سه دفعه با کمال بی ادبی گفتند «اُدْعُ لنا ربّک» برای ما پروردگارت را بخوان لازم بود که بگویند «اُدْعُ لنا ربّنا» زیرا پروردگار فقط پروردگار موسی نبود، و این بر خلاف. سخن مؤمنان است که به هنگام دعا میگویند: «رَبّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلا - ربّنا انّنا سَمِعْنا مُنادیاً یُنادی لَلْایمان» و نظائر اینها. 2- با تکثیر سئوال مطلب را برخورد دشوار کردند و اگر یک گاو هر طور که بود سر میبریدند کافی بود. عیّاشی در ضمن حدیثی از حضرت رضا «علیه السلام» نقل میکند: اگر بقرهای ذبح میکردند کافی بود ولی سخت گرفتند خدا هم بر آنان سخت گرفت. ، از سخت گرفتن در سئوال نهی میکند. طبرسی فرموده: تقدیر آیه چنین است از چیزهائی که خدا ذکر آنها را ترک کرده سئوال نکنید چون به آنها محتاج نیستید و اگر ظاهر شوند غمگینتان میکنند و در ضمن حدیثی از حضرت رسول «صلی اللّه و علیه و آله و سلم» نقل میکند که فرمود «فاتر کونی کماتر کتکو فَأنّما هلک من کان قبلکم بکثرة سئوالهم...». 3- علت این همه سئوال چه بود؟ آیا از اینکه کشتن گاو سبب زنده شدن مقتول گردد تعجب میکردند و پیش خود میگفتند: لابدّ آن گاو بخصوصی است لذا خصوصیّات است لذا خصوصیّات آن را میپرسیدند؟ یا بنی اسرائیل در اثر خلطه با مصریان که گاو در نزد آنها مقدّس و معبود بود، گاو را مقدّس میشمردند و حاضر به ذبح آن نبودند لذا پشت سر هم سئوال میکردند و این سئوالات از عدم رضایت قلبی ناشی بود. آیا مراد از «وَ ما کادُوا یَفْعَلُونْ» آن است که در اثر نادر الوجود بودن آن گاو و یا گرانی قیمت آن نزدیک بودند که نکنند و یا در اثر مقدّس شمردن گاو و عدم رضایت قلبی بود؟ آیا حضرت موسی پی فرصتی میگشت که بنی اسرائیل با دست خود گاوی ذبح کنند تا مقدّس شمردن آن به تدریج از بین برود لذا در قضیّه مقتول از فرصت استفاده کرده و جریان گاوکشی را پیش کشید؟ آیا این قضیّه بعد از واقعه سامری و گوساله پرستی اتّفاق افتاد و یا پیش از آن؟ 4- احتمال نزدیک به یقین آن است که بنی اسرائیل در اثر آمیزش با مصریان گاو را مقدّس شمرده و دین یگانه پرستی اجداد خود را ازیاد برده بودند و این دستور برای آن بود که با دست خود گاو بکشد تا کم کم تقدیس آن از بین برود. محقّق علی قدر آقای طالقانی در این باره مینویسد: بنی اسرائیل چون سالیان دراز محکوم مصریان بودند... خواه نا خواه او هام و معتقدات مصریان بر آنها چیره شده بود. یکی از مقدّسات مصریهای گاو بود، گویا احترام و تقدیس گاو در مصر مانند هند، بیشتر در طبقه کشاورزان و دامداران شایع بود. چون بنی اسرائیل با این طبقه که اکثریت مردم آن سرزمین بودند آمیزش داشتند، تقدیس و پرستش گاو به تدریج در آنها آن چنان سرایت کرد که بیشتر آنان عقیده یگانه پرستی پدران خود را فراموش کردند و چون تقدیس گاو در میان این طبقات بوده (مانند گاو آپیس) این عقیده در تاریخ به اندازه خدایان طبقات حاکمه مصر شهرت نیافته است. شاید پس از خروج از مصر و زندگی طولانی در بیابان و معاشرت به اقبال گاو پرست نیز در آنها مؤثّر بوده ،در هر جا و به هر طریق که باشد تقدیس گاو و گوساله در نفوس آنان ریشه داشته و محبّت آن قلوبشان را فرا گرفته بود چنانکه در همین سوره (بقره) آیه 93 به آن اشاره میکند «وَ اُشْرِبُو فی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ» بنا بر این اتّخاذ گوساله پس از چند روز غیبت موسی از جهت غفلت و پیش آمد ناگهانی یا اغفال نبوده بلکه منشأ آن علاقه و کشش باطنی آنها به چنین پرستی بود. (پرتوی از قرآن ذیل داستان بقره). مراغی مصری در تفسیر خود علّت این حکم را ناشی از گوساله پرستی آنان دانسته و گویند: به ذبح بقره مأمور شدند نه سایر حیوانات چون آن، از جنس گوساله بود که پرستش کرده بودند و این از آن جهت بود که تعظیم و محبّت گوساله از بین برود. طنطاوی در تفسیر خود گفته چون پرستش گاو و عبادت گوساله در قلوب آنان اثر گذاشته بود لذا به ذبح آن مأمور شدند. سخن این دو مفسّر میرساند که این واقعه بعد از جنجال سامری بوده است. 5- اوّل و آخر آیات که در سابق نقل شد میفهماند که همه آنها یک قضیّه و یک واقعه است و آن این که قتلی اتفاق افتاده و تحقیق آن را از موسی خواستهاند و آن حضرت دستور داده تا گاو ذبح شده با بدن مقتول تماس پیدا کند و قضیّه با یک معجزه مثلاً فیصله یا بد، چنانکه المیزان و المنار و دیگران آنرا یک واقعه دانستهاند. سیّد احمد خان هندی (بنا بر نقل پرتوی از قرآن) گوید: آیه «فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلِکَ یُحْیی اللّه الْمُوتی» و ما قبل آن، راجع به داستان دیگری است و مربوط به داستان بقره نیست و ضمیرها «ببعضها» را به «نفس» بر گردانده و میگوید: دستور آن آیه این است که: عضوی از مقتول را به خودش بزنید، این تدبیر برای کشف قاتل و مجرم معمول بوده، تا متّهمین به قتل جمع شوند و عضوی از مقتول را به دست گیرند و بر وی زنند قهراً آنها که قاتل نبودند با جرأت میگرفتند و میزدند و قاتل به جهت «الخائن خائف» چون مرعوب و دچار تردید میشد معلوم میگشت. نا گفته نماند: مؤیّد سیّد هندی آنست که آیه «وَ اذا قَتَلَهُم نَفساً...» با واو از آیات ما قبل جدا شده و اگر جزء واقعه گاو بود لازم بود که با فاء گفته شود، مدّعیان یک داستان بودن آن میگویند: ابتداء واقعه از «وَاذا قَتَلَهُمْ نَفْساً» شروع میشود و آیات «وَ اِذ قال موسی لقومه اُنَّ اللّه یَأمُرُکُمْ...» را مقدّمه آن حساب میکنند نا گفته نماند: «فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها» مؤیّد یک واقعه بودن است و گرنه میفرمود: حکم پیدا کردن قاتل چنین و چنان است نه اینکه به صورت امر «اضربوه» فرماید. اگر قول سیّد هندی صحیح باشد باید علّت قول بنی اسرائیل که به موسی گفتند «اَتَّتَخِذُنا هُزُواً» غیر از آن باشد که گفتیم. 6- بنا بر قول سیّد هندی، احتمال سابق ما که در بند چهارم گفتیم و از آقای طالقانی و طنطاوی و مراغی نقل کردیم بیش از پیش تأیید میشود زیرا در این صورت واقعه گاو کشی یک دستور مستقلّی است و علّت آن قهراً از بین رفتن تقدیس و احترام گاو بوده است و اگر مجموع آیات یک داستان بوده باشد باز احتمال سابق بقوّت خود باقی است و آن اینکه موسی از از فرصت استفاده کرده برای پیدا شدن قاتل گاو کشتن را پیش کشیده تا یک تیر و دو نشان نماید. آقای طالقانی از آیه «اِنَّ اللّه یَأمُرُکُمْ...) استظهار میکند که این حکم برای یکدفعه نبوده بلکه صیغه مضارع (یَأمُرُکُمْ) اشاره به دوام است و میگوید: ظاهر این آیه به قرینه آیات دیگری که درباره یهود و گاو است این است که درباره یهود و گاو است این است که این امر حکم مستقلّی بوده. و مقدمه برای مطلب آیه بعد «وَ اِذْقَتَلْتُمْ نَفْساً» نیست... با توجّه به این حقیقت، دستور اجتماع عمومی یهود برای کشتن گاو و به پا داشتن جشنی به عنوان گاو کشی (عید خون) دستور مستقلّی بوده... تا با این خاطره، تقدیس و پرستش گاو از خاطرها برود (پرتوی از قرآن ذیل آیات فوق). بدین طریق ملاحظه میشود که آقای طالقانی قول سیّد هندی را قبول میکند. و خلاصه آنکه: دستور گاو کشی یک امر ساده نبوده و به احتمال قوی برای از بین بردن «وَ اُشْرِبوا فی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ» بوده است. مستر هاکس در قاموس کتاب مقدّس ذیل «گوساله» مینویسد: بنی اسرائیل از طول اقامت موسی «در طور» بستوه آمده و در شک افتادند و چون در مصر این چنین مطالب بسیار دیده بودند، لذا از هارون خدای مَجَسَّمی خواستند. هاکس قبل از این جمله تصریح میکنند که هارون برای آنها گوساله ساخت ولی این صحیح نیست به تصریح قرآن مجید سازنده گوساله، سامری بودند هارون ولی تأیید میکند که عادات مصریان در بنی اسرائیل اثر گذاشته بود. و چون یک دفعه گاوکشی برای از بین بردن چنین افکار، کافی نیست، نظر آقای طالقانی که گاوکشی را یک عید خون و به طور دائم گفته است، تقویّت میشود مخصوصاً که در تورات فعلی کتاب اوّل پادشان باب 12 آیه 29 نقل شده که «یَرُبعام» دو گوساله طلا برای پرستش بنی اسرائیل ساخت یکی را در بیت ئیل و دیگری را در «دان» گذاشت. معلوم میشود پس از گذشت روزگاران هنوز گاو در نظر آنها محترم بوده است و شاید برای همین است که در باب 11 آیه 40 همان کتاب آمده: سلیمان قصد کشتن یربعام را داشت و او به مصر فرار کرد تا وفات سلیمان در آنجا ماند. 7- صاحب المنار و دیگران خواستهاند آیه «فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلکَ یُحْیی اللّه الْمَوْتی» را طوری معنی کنند که معجزه در میان نباشد و گوید: در اینجا «یُحیی اللّهُ الموتی» نظیر «وَمَنْ اَحْیاها فَکَاَنّما اَحْییَ الناسَ...» و نظیر «وَ لَکُمْ فی القِصاصَ حَیوةٌ» است که مقصود حفظ حیات عمومی و حفظ خونها بوده است نا گفته نماند: دوران حضرت موسی پر از معجزات است امثال: اژدها شدن عصا،ید بیضا، شکافتن دریا، و انفجار آب از سنگ و غیره، در این صورت چه مانعی دارد که این هم یکی از معجزات حضرت موسی بوده باشد، ظاهر آیه (کَذلِکَ یُحْیِی اللّهُ المَوْتی) در به دو امر آخرت بر آن است. 8- درباره داستان بقره، نقل شده: بنی اسرائیل بقره موصوف را به قیمت گران از پسری خریدند و چون او به پدرش نیکوکار بود، آن همه پول نصیب وی گردید، این روایت را شیعه و سنّی نقل کردهاند. آقای طالقانی در تفسیر پرتوی از قرآن ص 191 ج 1 میگوید: اینها همه اخبار اسرائیلی است و سند اسلامی درستی ندارد. نا گفته نماند: این حدیث در کتب شیعه به چند طریق نقل شده، یکی آن است که مرحوم صدوق از پدرش از محمّد بن یحیی العطّار از احمد بن محمد از بزنطی نقل کرده است (تفسیر برهان). اگر صحبت، صحبت درستی سند باشد فکر میکنم در درستی این سند صحبتی نباشد. و هیچ مانعی نیست که بنی اسرائیل بعد از آن همه سئوالات گاو موصوف را در نزد آن پسر بفروشند و این با مطالبی که در پیش گفتیم منافاتی ندارد.