[ویکی فقه] مبادی تصدیقی علم شناخت شناسی نیازی به اصول موضوعه ندارد و مسائل آن تنها بر اساس بدیهیات اولیه تبیین می شود.
با توجه به مفهوم وسیع شناخت که شامل هر نوع آگاهی و ادراکی می شود مسائل فراوانی را می توان در بخش شناخت شناسی مطرح کرد که برخی از آنها رسما در این علم عنوان نمی شود مانند بحث درباره حقیقت وحی و الهام و انواع مکاشفات و مشاهدات عرفانی اما مسائلی که معمولا در این شاخه از فلسفه مورد بحث قرار می گیرد بر محور حس و عقل دور می زند ولی ما همه آنها را نیز در اینجا مطرح نمی کنیم زیرا هدف اصلی توضیح ارزش ادراک عقلی و تثبیت موضع بر حق فلسفه و صحت روش تعقلی آن است و از این روی تنها به مسائلی خواهیم پرداخت که برای متافیزیک و خدا شناسی و ضمنا برای بعضی دیگر از علوم فلسفی مانند روان شناسی فلسفی و فلسفه اخلاق مفید باشد.
← سوال و جواب
هر انسان عاقلی بر این باور است که چیزهایی را می داند و چیزهایی را می تواند بداند و از این روی برای کسب اطلاع از امور مورد نیاز یا مورد علاقه اش کوشش می کند و بهترین نمونه اینگونه کوشش ها به وسیله دانشمندان و فلاسفه انجام گرفته که رشته های مختلف علوم و فلسفه را پدید آورده اند پس امکان و وقوع علم مطلبی نیست که برای هیچ انسان عاقلی که ذهنش به وسیله پاره ای از شبهات آشفته نشده باشد قابل انکار و یا حتی قابل تردید باشد و آنچه جای بحث و بررسی دارد و اختلاف درباره آن معقول است تعیین قلمرو علم انسان و تشخیص ابزار دستیابی به علم یقینی و راه بازشناسی اندیشه های درست از نادرست و مانند آنها است. ولی چنانکه در بحث های گذشته اشاره شد بارها در اروپا موج خطرناک شک گرایی پدید آمده و حتی اندیشمندان بزرگی را در کام خود فرو برده است و تاریخ فلسفه از مکتب هایی نام می برد که مطلقا منکر علم بوده اند مانند سوفیسم سوفسطایی گری و سپتی سیسم شک گرایی و آگنوستی سیسم لاادری گری و اگر نسبت انکار علم بطور مطلق به کسانی صحیح باشد بهترین توجیهش این است که ایشان مبتلی به وسواس ذهنی شدیدی شده بودند چنانکه گاهی چنین حالاتی نسبت به بعضی از مسائل برای افرادی رخ می دهد و در واقع باید آن را نوعی بیماری روانی به حساب آورد. باری ما بدون اینکه به بررسی تاریخی درباره وجود چنین کسانی بپردازیم یا از انگیزه ایشان در این اظهارات جستجو کنیم یا پیرامون صحت و سقم نسبت هایی که به ایشان داده شده به کنکاش بپردازیم سخنان نقل شده از آنان را به عنوان شبهات و سؤالاتی تلقی می کنیم که باید به آنها پاسخ داده شود کاری که در خور یک بحث فلسفی است و سایر مطالب را به پژوهش گران تاریخ و دیگران وامی گذاریم
بررسی ادعای شک گرایان
سخنانی که از سوفیست ها و شکاکان نقل شده از یک نظر به دو بخش تقسیم می شود:یکی آنچه درباره وجود و هستی گفته اند و دیگری آنچه درباره علم و شناخت اظهار کرده اند یا سخنان ایشان دو جنبه دارد یک جنبه آن مربوط به هستی شناسی و جنبه دیگر آن مربوط به شناخت شناسی است مثلا عبارتی که از افراطی ترین سوفیست ها گرگیاس نقل شده که هیچ چیزی موجود نیست و اگر چیزی وجود می داشت قابل شناختن نمی بود و اگر قابل شناختن می بود قابل شناساندن به دیگران نمی بود جمله اول آن مربوط به هستی است که باید در بخش هستی شناسی مورد بررسی قرار گیرد ولی جمله دوم آن مربوط به بحث فعلی شناخت شناسی است و طبعا در اینجا به بخش دوم می پردازیم و بخش اول را در مبحث هستی شناسی مورد بررسی قرار خواهیم داد. نخست این نکته را خاطر نشان می کنیم که هر کس در هر چیزی شک کند نمی تواند در وجود خودش و در وجود شکش و نیز وجود قوای ادراکی مانند نیروی بینایی و شنوایی و وجود صورت های ذهنی و حالات روانی خودش شک کند و اگر کسی حتی در چنین اموری هم اظهار شک نماید یا بیماری است که باید معالجه شود یا به دروغ و برای اغراض سوئی چنین اظهاری می کند که باید تادیب و تنبیه شود. همچنین کسی که به بحث و گفتگو می پردازد یا کتاب می نویسد نمی تواند در وجود طرف بحث و یا در وجود کاغذ و قلمی که می نویسد شک کند نهایت این است که بگوید همه آنها را در درون خودم درک می کنم و اما در وجود خارجی آنها شک دارم چنانکه ظاهر سخنان بارکلی و بعضی دیگر از ایدآلیست ها این است که ایشان همه مدرکات را فقط به عنوان صورت های درون ذهنی می پذیرفته اند و وجود خارجی آنها را انکار می کرده اند ولی وجود انسان های دیگری را که دارای ذهن و ادراک هستند قبول داشته اند ولی چنین نظری به معنای نفی مطلق علم یا مطلق وجود نیست بلکه انکار موجودات مادی چنانکه از بارکلی نقل شده به معنای انکار بعضی از موجودات و شک در آنها به معنای شک درباره بعضی از معلومات است. حال اگر کسی ادعا کند که هیچ شناخت یقینی امکان ندارد از وی سؤال می شود که آیا این مطلب را می دانی یا درباره آن شک داری اگر بگوید می دانم پس دست کم به یک شناخت یقینی اعتراف کرده و بدین ترتیب ادعای خود را نقض کرده است و اگر بگوید نمی دانم معنایش این است که احتمال می دهم معرفت یقینی ممکن باشد پس از سوی دیگر سخن خود را ابطال نموده است. اما اگر کسی بگوید من درباره امکان علم و شناخت جزمی شک دارم از وی سؤال می شود که آیا می دانی که شک داری یا نه اگر پاسخ دهد می دانم که شک دارم پس نه تنها امکان بلکه وقوع علم را هم پذیرفته است اما اگر بگوید در شک خودم هم شک دارم این همان سخنی است که یا به علت مرض و یا از روی غرض گفته می شود و باید به آن پاسخ عملی داد. با کسانی که مدعی نسبی بودن همه شناخت ها هستند و می گویند هیچ قضیه ای بطور مطلق و کلی و دائمی صحیح نیست نیز می توان چنین گفتگویی را انجام داد یعنی می توان به ایشان گفت همین قضیه که هیچ قضیه ای بطور مطلق صحیح نیست آیا مطلق و کلی و دائمی است یا نسبی و جزئی و موقت اگر همیشه و در همه موارد و بدون هیچ قید و شرطی صادق است پس دست کم یک قضیه مطلق و کلی و دائمی ثابت می شود و اگر خود این علم هم نسبی است معنایش این است که در بعضی از موارد صحیح نیست و ناچار موردی که این قضیه درباره آن صدق نمی کند قضیه ای مطلق و کلی و دائمی خواهد بود
شبهه شک گرایان
...
با توجه به مفهوم وسیع شناخت که شامل هر نوع آگاهی و ادراکی می شود مسائل فراوانی را می توان در بخش شناخت شناسی مطرح کرد که برخی از آنها رسما در این علم عنوان نمی شود مانند بحث درباره حقیقت وحی و الهام و انواع مکاشفات و مشاهدات عرفانی اما مسائلی که معمولا در این شاخه از فلسفه مورد بحث قرار می گیرد بر محور حس و عقل دور می زند ولی ما همه آنها را نیز در اینجا مطرح نمی کنیم زیرا هدف اصلی توضیح ارزش ادراک عقلی و تثبیت موضع بر حق فلسفه و صحت روش تعقلی آن است و از این روی تنها به مسائلی خواهیم پرداخت که برای متافیزیک و خدا شناسی و ضمنا برای بعضی دیگر از علوم فلسفی مانند روان شناسی فلسفی و فلسفه اخلاق مفید باشد.
← سوال و جواب
هر انسان عاقلی بر این باور است که چیزهایی را می داند و چیزهایی را می تواند بداند و از این روی برای کسب اطلاع از امور مورد نیاز یا مورد علاقه اش کوشش می کند و بهترین نمونه اینگونه کوشش ها به وسیله دانشمندان و فلاسفه انجام گرفته که رشته های مختلف علوم و فلسفه را پدید آورده اند پس امکان و وقوع علم مطلبی نیست که برای هیچ انسان عاقلی که ذهنش به وسیله پاره ای از شبهات آشفته نشده باشد قابل انکار و یا حتی قابل تردید باشد و آنچه جای بحث و بررسی دارد و اختلاف درباره آن معقول است تعیین قلمرو علم انسان و تشخیص ابزار دستیابی به علم یقینی و راه بازشناسی اندیشه های درست از نادرست و مانند آنها است. ولی چنانکه در بحث های گذشته اشاره شد بارها در اروپا موج خطرناک شک گرایی پدید آمده و حتی اندیشمندان بزرگی را در کام خود فرو برده است و تاریخ فلسفه از مکتب هایی نام می برد که مطلقا منکر علم بوده اند مانند سوفیسم سوفسطایی گری و سپتی سیسم شک گرایی و آگنوستی سیسم لاادری گری و اگر نسبت انکار علم بطور مطلق به کسانی صحیح باشد بهترین توجیهش این است که ایشان مبتلی به وسواس ذهنی شدیدی شده بودند چنانکه گاهی چنین حالاتی نسبت به بعضی از مسائل برای افرادی رخ می دهد و در واقع باید آن را نوعی بیماری روانی به حساب آورد. باری ما بدون اینکه به بررسی تاریخی درباره وجود چنین کسانی بپردازیم یا از انگیزه ایشان در این اظهارات جستجو کنیم یا پیرامون صحت و سقم نسبت هایی که به ایشان داده شده به کنکاش بپردازیم سخنان نقل شده از آنان را به عنوان شبهات و سؤالاتی تلقی می کنیم که باید به آنها پاسخ داده شود کاری که در خور یک بحث فلسفی است و سایر مطالب را به پژوهش گران تاریخ و دیگران وامی گذاریم
بررسی ادعای شک گرایان
سخنانی که از سوفیست ها و شکاکان نقل شده از یک نظر به دو بخش تقسیم می شود:یکی آنچه درباره وجود و هستی گفته اند و دیگری آنچه درباره علم و شناخت اظهار کرده اند یا سخنان ایشان دو جنبه دارد یک جنبه آن مربوط به هستی شناسی و جنبه دیگر آن مربوط به شناخت شناسی است مثلا عبارتی که از افراطی ترین سوفیست ها گرگیاس نقل شده که هیچ چیزی موجود نیست و اگر چیزی وجود می داشت قابل شناختن نمی بود و اگر قابل شناختن می بود قابل شناساندن به دیگران نمی بود جمله اول آن مربوط به هستی است که باید در بخش هستی شناسی مورد بررسی قرار گیرد ولی جمله دوم آن مربوط به بحث فعلی شناخت شناسی است و طبعا در اینجا به بخش دوم می پردازیم و بخش اول را در مبحث هستی شناسی مورد بررسی قرار خواهیم داد. نخست این نکته را خاطر نشان می کنیم که هر کس در هر چیزی شک کند نمی تواند در وجود خودش و در وجود شکش و نیز وجود قوای ادراکی مانند نیروی بینایی و شنوایی و وجود صورت های ذهنی و حالات روانی خودش شک کند و اگر کسی حتی در چنین اموری هم اظهار شک نماید یا بیماری است که باید معالجه شود یا به دروغ و برای اغراض سوئی چنین اظهاری می کند که باید تادیب و تنبیه شود. همچنین کسی که به بحث و گفتگو می پردازد یا کتاب می نویسد نمی تواند در وجود طرف بحث و یا در وجود کاغذ و قلمی که می نویسد شک کند نهایت این است که بگوید همه آنها را در درون خودم درک می کنم و اما در وجود خارجی آنها شک دارم چنانکه ظاهر سخنان بارکلی و بعضی دیگر از ایدآلیست ها این است که ایشان همه مدرکات را فقط به عنوان صورت های درون ذهنی می پذیرفته اند و وجود خارجی آنها را انکار می کرده اند ولی وجود انسان های دیگری را که دارای ذهن و ادراک هستند قبول داشته اند ولی چنین نظری به معنای نفی مطلق علم یا مطلق وجود نیست بلکه انکار موجودات مادی چنانکه از بارکلی نقل شده به معنای انکار بعضی از موجودات و شک در آنها به معنای شک درباره بعضی از معلومات است. حال اگر کسی ادعا کند که هیچ شناخت یقینی امکان ندارد از وی سؤال می شود که آیا این مطلب را می دانی یا درباره آن شک داری اگر بگوید می دانم پس دست کم به یک شناخت یقینی اعتراف کرده و بدین ترتیب ادعای خود را نقض کرده است و اگر بگوید نمی دانم معنایش این است که احتمال می دهم معرفت یقینی ممکن باشد پس از سوی دیگر سخن خود را ابطال نموده است. اما اگر کسی بگوید من درباره امکان علم و شناخت جزمی شک دارم از وی سؤال می شود که آیا می دانی که شک داری یا نه اگر پاسخ دهد می دانم که شک دارم پس نه تنها امکان بلکه وقوع علم را هم پذیرفته است اما اگر بگوید در شک خودم هم شک دارم این همان سخنی است که یا به علت مرض و یا از روی غرض گفته می شود و باید به آن پاسخ عملی داد. با کسانی که مدعی نسبی بودن همه شناخت ها هستند و می گویند هیچ قضیه ای بطور مطلق و کلی و دائمی صحیح نیست نیز می توان چنین گفتگویی را انجام داد یعنی می توان به ایشان گفت همین قضیه که هیچ قضیه ای بطور مطلق صحیح نیست آیا مطلق و کلی و دائمی است یا نسبی و جزئی و موقت اگر همیشه و در همه موارد و بدون هیچ قید و شرطی صادق است پس دست کم یک قضیه مطلق و کلی و دائمی ثابت می شود و اگر خود این علم هم نسبی است معنایش این است که در بعضی از موارد صحیح نیست و ناچار موردی که این قضیه درباره آن صدق نمی کند قضیه ای مطلق و کلی و دائمی خواهد بود
شبهه شک گرایان
...
wikifeqh: بداهت_اصول_شناخت شناسی